کلمه جو
صفحه اصلی

dangling


معنی : اویزان

انگلیسی به فارسی

آویزان، اویزان


انگلیسی به انگلیسی

• suspending; hanging from above so it moves freely

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] آویزان کردن

مترادف و متضاد

اویزان (صفت)
hanging, dangling, suspended, impendent, pensile

جملات نمونه

1. he was dangling with a halter around his neck
او از طنابی به دور گردنش آویزان بود.

2. he spent his youth dangling after gamblers
در تمام دوران جوانی اش دور و بر قمار بازها می پلکید.

3. long, golden earrings were dangling from her ears
گوشواره های بلند و طلایی از گوش هایش آویخته بود.

4. the monkey caught hold of the branch and swung dangling there
میمون به شاخه چسبید و در آنجا آویزان ماند و تاب خورد.

5. There was a rope dangling down into a dark, bottomless hole.
[ترجمه ترگمان]طنابی به سوراخ تاریک و بی پایان وصل شده بود
[ترجمه گوگل]یک طناب به یک سوراخ تاریک و بدون درز آویزان شد

6. Loose electric wires were dangling from the wall.
[ترجمه ترگمان]سیم های چراغ برق از دیوار آویزان بودند
[ترجمه گوگل]سیم های سست شده از دیوار آویزان بودند

7. There was a cigarette dangling from his mouth.
[ترجمه ترگمان]سیگاری از دهانش آویزان بود
[ترجمه گوگل]یک سیگار آویزان از دهان او بود

8. I sat by the river with my feet dangling in the water.
[ترجمه ترگمان]کنار رودخونه نشسته بودم و پاهام توی آب آویزون شده بود
[ترجمه گوگل]با رودخانه نشستم و پاهایم را در آب فرو بردم

9. It's a big carrot he's dangling in front of Marler's nose.
[ترجمه ترگمان]هویج بزرگی است که جلوی دماغ Marler آویزان است
[ترجمه گوگل]این یک هویج بزرگ است که او در مقابل بینی مارلر آویزان است

10. Louise always has half a dozen boys dangling abouther.
[ترجمه ترگمان]لوئیز همیشه شش تا پسر دارد که آویزان است
[ترجمه گوگل]لوئیس همواره نیم دیزلی پسر دارد که در حال غرق شدن است

11. Next to the phone, there was a pencil dangling on a string.
[ترجمه ترگمان]کنار تلفن یک مداد بود که روی یک نخ آویزان بود
[ترجمه گوگل]در کنار تلفن، در یک رشته آویزان مداد وجود دارد

12. He sat with his legs dangling off the bridge.
[ترجمه ترگمان]پاهایش را از روی پل آویزان کرد
[ترجمه گوگل]او با پاهای خود آویزان پل نشسته بود

13. Gazzer, with the keys dangling from his hand, leading Madge away.
[ترجمه ترگمان]دسته کلید همراه با کلیدها که از دستش آویزان بود، و او را از او جدا کرد
[ترجمه گوگل]گاززر، با کلید های آویزان از دست او، منجر Madge دور

14. Beside a dangling traffic light outside, an earth revetment was sprouting bushes.
[ترجمه ترگمان]در کنار یک چراغ traffic که در آن آویخته شده بود، یک بوته زاری خاک که در آن روییده بود بوته های خار روییده بود
[ترجمه گوگل]در کنار یک چراغ سبز آویزان در بیرون، آجری خاکی بوته های کاشته شده بود

پیشنهاد کاربران

اویزان

ساختار معلقDangling Structure

۱. to hang loosely, or to hold something so that it hangs loosely
به صورت شل و ول آویزان بودن، یا چیزی رو به حالت شل و ول نگاه داشتن
مثال: Loose electric wires were dangling from the wall

۲. to offer someone something that they want in order to persuade that person to do something
چیزی را برای اغوا کردن شخصی پیشنهاد دادن به طوری که فرد مایل به انجام کاری شود
مثال: I've tried dangling all kinds of offers in front of him to get him to work harder at school, but nothing works

منبع: https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/dangling



کلمات دیگر: