کلمه جو
صفحه اصلی

tall


معنی : بلند، شاق، گزاف، اغراق امیز، بلند بالا، بلند قد، قد بلند
معانی دیگر : مرتفع، فرازین، رفیع، (انسان) بالابلند، بلندقامت، سروقد، رفعت، قامت، (امریکا - عامیانه) باور نکردنی، مبالغه آمیز، بزرگ، (در لیوان و غیره ی) بلند، (عامیانه) پر باد و فیس، پر طمطراق، پر کر و فر، پر ادعا، راست، ایستاده، صاف، شق، شق و رق، دراز، لندهور، (مهجور) دلیر، شجاع، (مهجور) خوش سیما، خوش قیافه

انگلیسی به فارسی

بلند،قد بلند،بلند بالا،بلند قد،اغراق آمیز،گزاف،شاق


بلند قد، بلند، قد بلند، بلند بالا، اغراق امیز، گزاف، شاق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: taller, tallest
(1) تعریف: having height in excess of the average.
مترادف: high, lofty, towering
متضاد: short, small
مشابه: big, elevated, large, sky-high

- President Lincoln was a tall man even by today's standards of height.
[ترجمه امیرحسین اربابی ✌🌹✌] رئیس جمهور لینکلن مردی بود بلند قامت، حتی با استانداردهای امروزی
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور لینکلن مردی بود بلند قامت، حتی با استانداردهای امروزی
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور لینکلن حتی با استانداردهای امروز قد بلند بود

(2) تعریف: being a specified height.
مترادف: high
متضاد: wide
مشابه: long

- The child is four feet tall.
[ترجمه doesn't matter] قد کودک ۴ فوت ( حدود ۱۲۱ سانتی متر ) است.
[ترجمه ترگمان] کودک ۴ فوت ارتفاع دارد
[ترجمه گوگل] کودک چهار پا بلند است

(3) تعریف: (informal) hard to believe; full of exaggeration.
مترادف: fabulous, mythical
متضاد: believable, credible
مشابه: absurd, exaggerated, illogical, implausible, incredible, overblown, preposterous

- He told some tall tale about how he'd gotten lost in the desert but was rescued by a motorcycle gang.
[ترجمه امیرحسین اربابی ✌🌹✌] و به برخی از داستان های بلند درباره چگونگی از دست دادن او در بیابان می گوید اما توسط یک باند موتور سیکلت نجات یافت
[ترجمه ترگمان] او داستان بلندی در مورد اینکه چطور در صحرا گم شده بود را تعریف کرد اما توسط یک باند موتورسیکلت نجات پیدا شد
[ترجمه گوگل] او به برخی از داستان های بلند درباره چگونگی از دست دادن او در بیابان می گوید اما توسط یک باند موتور سیکلت نجات یافت

(4) تعریف: difficult to satisfy or fulfill.
مترادف: difficult, exacting
متضاد: easy
مشابه: challenging, demanding, problematic, tough, trying

- He didn't know how he was going to fulfill his boss's tall request.
[ترجمه ترگمان] او نمی دانست که چه طور می خواهد تقاضای بلندش را برآورده کند
[ترجمه گوگل] او نمی دانست چگونه قصد دارد درخواست قد بلند خود را برآورده کند

(5) تعریف: longer and narrower than other things of the same type.
متضاد: squat
مشابه: large, long

- He brought her a tall glass of iced tea.
[ترجمه ترگمان] یک لیوان چای سرد برایش آورد
[ترجمه گوگل] او یک لیوان بلند چای یخ زده را آورد
- We couldn't see over the man's tall hat.
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانستیم کلاه بلند آن مرد را ببینیم
[ترجمه گوگل] ما نمی توانستیم کلاه بلند بلند مرد را ببینیم
قید ( adverb )
حالات: taller, tallest
مشتقات: tallness (n.)
• : تعریف: proudly and straight.
مترادف: proudly, straight, upright
مشابه: erectly, vertically

- walk tall
[ترجمه ترگمان] قد بلند راه برو،
[ترجمه گوگل] بلند بلند شو
- stand tall
[ترجمه ترگمان] بلند بایستید
[ترجمه گوگل] قد بلند باش

• having a height that is above average; having a specified height; difficult to believe, exaggerated (informal); difficult, problematic, challenging
someone or something that is tall is above average height.
tall is used in questions and statements about height.
if you say that a task is a tall order, you mean that it will be difficult to do.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] بلند، عمودی - جهتی در کاغذ که بلندتر از پهنای آن است؛ نام دیگر آن جهت دهی عمودی است.

مترادف و متضاد

high in stature, length


بلند (صفت)
forte, loud, high, long, supernal, tall, highfalutin, upland, eminent, lofty, vociferous, grandiose, sonorous, high-ranking, skyscraping

شاق (صفت)
astringent, burdensome, onerous, severe, stark, tall

گزاف (صفت)
steep, high, extravagant, stupendous, immense, tall, bombastic, exorbitant, costly, extortionate, high-flown, unconscionable

اغراق امیز (صفت)
sententious, tall, highfalutin, fulsome, hyperbolic, hyperbolical, high-flown

بلند بالا (صفت)
tall, high-grown

بلند قد (صفت)
tall, high-grown

قد بلند (صفت)
tall

Synonyms: alpine, altitudinous, beanstalk, big, elevated, giant, great, high-reaching, lank, lanky, lofty, rangy, sizable, sky-high, skyscraping, soaring, statuesque, towering


Antonyms: little, low, short, small


exaggerated, unreasonable


Synonyms: absurd, demanding, difficult, embellished, exorbitant, farfetched, hard, implausible, impossible, outlandish, overblown, preposterous, steep, unbelievable


Antonyms: believable, reasonable, sensible


جملات نمونه

to ride tall in the saddle

شق روی زین نشستن


1. tall as he was he couldn't reach the ceiling
با وجود آنکه قد بلند بود دستش به طاق نمی رسید.

2. tall chimneys vented the smoke
دودکش های بلند دودها را تخلیه می کردند.

3. tall corn rippled in the fields
ذرت های بلند در دشت ها موج می زدند.

4. tall grass slowed his pace
علف های بلند گام های او را آهسته کردند.

5. tall pines whose ranks extended to the mountaintops
کاج های بلندی که رشته ی آنها تا بالای کوه ها ادامه داشت

6. tall talk
حرف بلند پروازانه

7. tall trees relieved the flatness of the plain
درختان بلند صافی دشت را کم نما می کردند.

8. tall order
(امریکا - عامیانه) کار دشوار

9. a tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway
خانم قد بلند و چاقی که دامن ابریشمی او بر زمین کشیده می شد،وارد سرسرا شد.

10. a tall blond englishman
مرد بلند قامت و موطلایی انگلیسی

11. a tall building
ساختمان بلند

12. a tall drink
نوشیدنی در لیوان بلند

13. a tall hedge separated our field from the vineyard
یک پرچین بلند کشتزار ما را از تاکستان جدا می کرد.

14. a tall lady with a black bob
خانم قد بلندی با گیسوی سیاه و کوتاه

15. a tall man was striding along the road
مرد بلند بالایی در راستای جاده با گام های کشیده راه می رفت.

16. a tall man with broad shoulders
مردی قدبلند با شانه های پهن

17. a tall officer
یک افسر بالابلند

18. a tall tale
داستان باورنکردنی

19. a tall tree
یک درخت بلند

20. a tall wave swamped the boat
یک موج بلند قایق را غرق کرد.

21. the tall man bestrode the fence
مرد قدبلند هریک از پاهای خود را در یک سوی نرده قرار داد.

22. he is tall but his brother is really long
او بلند قد است ولی برادرش واقعا دراز است.

23. he was tall and skinny, with a cadaverous face
او بلند و لاغر بود و سیمایی نعش مانند داشت.

24. she is tall and fair
او بلندقامت و سپیدرو است.

25. she is tall and rather thin
او بلند بالا و نسبتا لاغر است.

26. they were tall in relation to their breadth
نسبت به پهنای هیکلشان بلند بالا به نظر می رسیدند.

27. those ugly tall buildings do violence to the beauty of esfahan
آن ساختمان های زشت و بلند به زیبایی اصفهان لطمه می زنند.

28. to ride tall in the saddle
شق روی زین نشستن

29. to stand tall
راست ایستادن (سر بلند بودن)

30. a man of tall stature
مرد بالا بلند (قد بلند)

31. americans are often tall
امریکایی ها معمولا بلند قامت اند.

32. he is as tall as his father
او هم قد پدرش است.

33. he sure is tall
او خیلی قد بلند است.

34. she is a tall brunette
او سبزه و بلند بالاست.

35. pari is five feet tall
قد پری پنج پا است.

36. the watch officer was tall
افسر نگهبان بلند بالا بود.

37. kashan's basements were ventilated by tall wind-catchers
سرداب های کاشان از طریق بادگیری های بلند تهویه می شدند.

38. the new soldiers all seemed tall and masculine
سربازان جدید همه بلند بالا و پر نیرو به نظر می رسند.

39. the ministry is housed in a tall building
وزارتخانه در ساختمان بلندی قرار دارد.

40. the new company is housed in a tall building
شرکت جدید در یک ساختمان بلند قرار دارد.

41. at the entry to the bridge stand two tall columns
در مدخل پل دو ستون بلند قرار دارد.

42. he trained his roses to grow up a tall fence
او گل های سرخ خود را طوری قرار داد که از نرده ی بلند بالا بروند.

43. they take after their father, although they are not tall as he is
آنها به پدرشان رفته اند گو آنکه به قد بلندی او نیستند.

the tallest peak in the world

مرتفع‌ترین قله‌ی جهان


a tall tree

یک درخت بلند


a tall building

ساختمان بلند


a tall officer

یک افسر بالابلند


Pari is five feet tall.

قد پری پنج پا است.


a tall tale

داستان باورنکردنی


a tall drink

نوشیدنی در لیوان بلند


tall talk

حرف بلند‌پروازانه


to stand tall

راست ایستادن (سر بلند بودن)


پیشنهاد کاربران

صندل، دنپایی ،




Tall بلند
Taller بلندتر
Tallest بلندترین
🧡

tall : بلند

رشید

دراز

قد بلند


قد
she is as tall as her brother
او هم قد برادرش است 📏

بلند قد

طولانی
مثل
it was absurd to believe the fisherman's tall tale
باورکردن داستان طولانی ماهی گیر احمقانه بود.

مرتفع، بلند ، آسمان خراش ( عمران )
tall building ساختمان بلند

قد بلند ، بلند قد، بلند.


کلمات دیگر: