کلمه جو
صفحه اصلی

yoke


معنی : یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن
معانی دیگر : یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کننده ی فشار، رکابک، ماهک، قلاب، (سکان کشتی) تیر سکان، (بلوز زنانه) سرشانه، (دامن) بالابند، زیر یوغ بردن، یوغ زدن به، (حیوان را به شخم و غیره) بستن، مهار کردن، به هم بستن، همبند کردن، به ازدواج هم درآوردن، وصلت کردن، متحد کردن یا شدن، یوه، در زیر یوه اوردن

انگلیسی به فارسی

یوغ، (مجازا) اسارت، بندگی عبودیت، در زیر یوغ آوردن،جفت کردن، (مجازا) وصل کردن


( yolk ) زرده تخم مرغ، (زیست‌شناسی) محتویات نطفه


یوغ، اسارت، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، در زیر یوغ اوردن، جفت کردن، وصل کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device used to join together a pair of draft animals, usu. comprising a crossbar with two U-shaped loops, each fitted around the head of an animal.
مشابه: collar, coupler, harness, oxbow

(2) تعریف: a harnessed pair of draft animals.
مترادف: pair, span, team

- A yoke of oxen pulled the heavy plow.
[ترجمه ترگمان] یک یوغ گاو آهن سنگین را بیرون کشید
[ترجمه گوگل] یک یوغ از گاو شکسته شد

(3) تعریف: a frame or crosspiece designed to fit a person's shoulders for carrying equal loads at either end.
مشابه: crosspiece, frame, harness

(4) تعریف: something that oppresses or burdens.
مترادف: burden
مشابه: affliction, bondage, cross, millstone, oppression, servitude, slavery, thralldom, trial, tribulation, vassalage, weight

- The conquered peoples were subjected to the yoke of slavery.
[ترجمه ترگمان] مردم مغلوب در معرض یوغ بردگی قرار گرفتند
[ترجمه گوگل] مردم فتح شده به یوغ برده داری رسیدند

(5) تعریف: something that joins people, esp. in effort.
مشابه: bond, connection, link, tie
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: yokes, yoking, yoked
(1) تعریف: to attach or harness (a draft animal) to a plow, wagon, carriage, or the like.
مترادف: hitch
مشابه: collar, couple, fasten, harness, tie

(2) تعریف: to unite or link; connect.
مترادف: attach, connect, join, link
مشابه: bond, concatenate, couple, fasten, hitch, lash, marry, mate, tie, unite

(3) تعریف: to force into servitude; enslave.
مترادف: enslave, enthrall, subjugate
مشابه: fetter, shackle, subject
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be connected or joined.
مترادف: connect, join, link, tie
مشابه: bond, couple, unite

• burden; pair of harnessed oxen; shoulder of a garment; connection; slavery; directing coil in a computer monitor
put a burden on; connect, join; enslave
if you say that people are under the yoke of a bad thing or person, you mean they are forced to be in a difficult or unhappy state because of that thing or person; a literary use.
a yoke is a long piece of wood which is tied across the necks of two animals such as oxen, in order to make them walk close together when they are pulling a plough.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چهارچوب - دهانه - طوق - یوغ
[کامپیوتر] قسمتی از سیستم انحراف پرتو الکترونی که برای آدرس دهی یک نمایش تصویری به کار می رود
[برق و الکترونیک] سیم پیچ یوک
[زمین شناسی] یوغ
[ریاضیات] بند، طوقه
[آمار] یوغ

مترادف و متضاد

یوغ (اسم)
yoke

محتویات نطفه (اسم)
yoke, yolk

بندگی عبودیت (اسم)
yoke

اسارت (اسم)
captivity, captivation, bondage, enslavement, yoke, thraldom, thralldom

وصل کردن (فعل)
couple, connect, screw, yoke, conjoin

جفت کردن (فعل)
graft, truss, accompany, mortise, dovetail, couple, assemble, geminate, twin, link, yoke, husband, mortice

در زیر یوغ اوردن (فعل)
yoke

bondage, bond


Synonyms: burden, chain, coupling, enslavement, helotry, knot, ligament, ligature, link, nexus, oppression, peonage, serfdom, service, servility, servitude, slavery, tie


bond together; join


Synonyms: associate, attach, bracket, buckle, combine, conjoin, conjugate, connect, couple, fasten, fix, harness, hitch, link, secure, splice, strap, tack, tie, unite, wed


Antonyms: disconnect, disjoin


جملات نمونه

They were struggling under the yoke of colonialism.

آنان زیر یوغ استعمار دست و پا می‌زدند.


the yoke of matrimony

پیوند زناشویی


1. a yoke of oxen
یک جفت گاو نر

2. the yoke of matrimony
پیوند زناشویی

3. they groaned under the yoke of the dictator
آنان در زیر یوغ دیکتاتور ستم کشیدند.

4. they were struggling under the yoke of colonialism
آنان در زیر یوغ استعمار دست و پا می زدند.

5. People are still suffering under the yoke of slavery.
[ترجمه ترگمان]مردم هنوز زیر یوغ بردگی رنج می برند
[ترجمه گوگل]مردم هنوز تحت یوغ برده داری رنج می برند

6. Every farmer knows how to yoke the oxen together.
[ترجمه ترگمان]هر کشاورز می داند که چگونه گاوها را با یکدیگر یوغ بسته اند
[ترجمه گوگل]هر کشاورز می داند که چگونه گاو را با هم بشوید

7. Young people often chafe under the yoke of parental control.
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب زیر یوغ کنترل والدین قضاوت می کنند
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب تحت کنترل کنترل والدین می مانند

8. As a farmer, you should learn how to yoke the oxen together.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک کشاورز شما باید یاد بگیرید که چگونه گاوها را با هم یوغ ببرید
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کشاورز، شما باید یاد بگیرند که چگونه با هم گاو را ببرید

9. They refused to bend beneath the oppressor's yoke.
[ترجمه ترگمان]آن ها از خم شدن زیر یوغ برده داری خودداری کردند
[ترجمه گوگل]آنها حاضر نشدند در زیر یوغ ستمگر خم شوند

10. They decided to "yoke" the old man with the hearing aid.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که \"یوغ\" پیرمرد را با سمعک ببندند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند پیرمرد را با کمک شنوایی بچرخانند

11. Looping a seatbelt over the yoke or stick won't really help much in high winds or gusty conditions.
[ترجمه ترگمان]کمربند ایمنی بر روی یوغ و یا چوب در شرایط باده ای شدید و یا شرایط حاد کمک چندانی نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]چنگ زدن به کمربند ایمنی بیش از یوغ یا چوب، واقعا در شرایط باتلاق و شرایط خشمی بسیار مفید نخواهد بود

12. So I borrowed a yoke of oxen and plowed an adjoining field.
[ترجمه ترگمان]به همین خاطر من یه یوغ گاو و یه مزرعه مجاور گرفتم
[ترجمه گوگل]بنابراین من یک یوغ گاو را قرض گرفتم و یک میدان همجوار را شخم زد

13. They are like a great yoke sitting on our shoulders.
[ترجمه ترگمان]مثل یک یوغ بزرگ روی شانه های ما هستند
[ترجمه گوگل]آنها مانند یک یوغ بزرگ روی شانه های ما نشسته اند

14. Cold yoke dribbled down his chin.
[ترجمه ترگمان]یوغ سردی از چانه اش جاری شد
[ترجمه گوگل]یک سرد یکی از چانه اش را برداشت

15. Visiting women from other countries struggling under the yoke of imperialism spoke to and advised us.
[ترجمه ترگمان]زنانی از کشورهای دیگر که در زیر یوغ امپریالیسم درگیر بودند به ما توصیه کردند و به ما توصیه کردند
[ترجمه گوگل]بازدید از زنان کشورهای دیگر که در معرض امپریالیسم قرار دارند، به ما گفتند و به ما توصیه کردند

16. She pushed the yoke forward and the plane's nose dipped as it started descending towards the runway.
[ترجمه ترگمان]ان را به جلو هل داد و دماغ هواپیما در همان حال که به سمت باند فرود می آمد، فرو رفت
[ترجمه گوگل]او به جلو حرکت کرد و هواپیما بینی را به سمت پایین باند فرود آورد

a yoke of oxen

یک جفت گاو نر


پیشنهاد کاربران

در خیاطی:سرشانه

بردگی


کلمات دیگر: