کلمه جو
صفحه اصلی

quantify


معنی : کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، کیفیت چیزی را معلوم کردن
معانی دیگر : سنجیدن، چندا کردن، چندا سنجی کردن، مقدار سنجی کردن، ایاره سنجی کردن، چندی کردن، کمی کردن، با عدد نشان دادن، شمارنمایی کردن، مسور کردن، سور کردن، (منطق) میزان نمایی کردن (با به کار بردن واژه هایی مانند: all یا none یا more)، محدود کردن

انگلیسی به فارسی

کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، محدود کردن،کیفیت چیزی را معلوم کردن


مقدار سنجی، کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، کیفیت چیزی را معلوم کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quantifies, quantifying, quantified
مشتقات: quantifiable (adj.), quantification (n.)
• : تعریف: to find or express the quantity of.

- Pain is difficult to quantify.
[ترجمه ترگمان] تعیین کمیت درد دشوار است
[ترجمه گوگل] درد برای اندازه گیری دشوار است

• determine quantity; express the quantity
if you quantify something, you represent it as an amount or number so that it can be counted, measured, or compared to other things.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] واجد شرایط شدن .
[ریاضیات] تعیین کیفیت کردن

مترادف و متضاد

کمیت را تعیین کردن (فعل)
quantify

چندی بیان کردن (فعل)
quantify

کیفیت چیزی را معلوم کردن (فعل)
quantify

measure


Synonyms: appraise, assess, calibrate, check, compute, count, determine, estimate, evaluate, figure, gauge, look over, rank, rate, size, specify, value, weigh


جملات نمونه

1. it is difficult to quantify space journeys
سنجیدن ارزش سفرهای فضایی دشوار است.

2. It's difficult to quantify how many people will be affected by the change in the law.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت تعداد افراد تحت تاثیر تغییر در قانون دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است برای تعیین تعداد افراد تحت تاثیر تغییر قانون

3. It is difficult to quantify an exact figure as firms are reluctant to declare their losses.
[ترجمه ترگمان]تعیین یک رقم دقیق به عنوان شرکت هایی که تمایلی به اعلام losses ندارند، دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است که یک رقم دقیق را تعیین کنید، زیرا شرکت ها تمایلی به اعلام زیان خود ندارند

4. The risks to health are impossible to quantify.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت خطرات برای سلامتی غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]خطرات بهداشتی برای اندازه گیری غیرممکن است

5. It is not an easy matter to quantify the economic role of government.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت نقش اقتصادی دولت کار آسانی نیست
[ترجمه گوگل]مهم نیست که نقش اقتصادی دولت کم باشد

6. It may, of course, be easier to quantify risk for natural hazards because of historical records and statistical estimation of recurrence intervals.
[ترجمه ترگمان]البته، تعیین کمیت ریسک برای خطرات طبیعی به دلیل سوابق تاریخی و تخمین آماری فواصل تکرار آسان تر است
[ترجمه گوگل]البته ممکن است به دلیل رکوردهای تاریخی و برآورد آماری فواصل عودت، میزان خطرات طبیعی کاهش یابد

7. The incidence of elder abuse is hard to quantify.
[ترجمه ترگمان]میزان رخداد سو استفاده از سالمندان به سختی تعیین شده است
[ترجمه گوگل]میزان بروز سوء مصرف کنندگان سالخورده کم است

8. The research should help quantify the differences between older and younger drivers.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق باید به کمی کردن تفاوت های بین رانندگان مسن تر و کوچک تر کمک کند
[ترجمه گوگل]این تحقیق باید میزان تفاوت بین رانندگان مسن و سالمند را کم کند

9. It's difficult to quantify how long it will take to finish the project.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت این که چقدر طول می کشد تا پروژه به پایان برسد دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است که چقدر طول بکشد تا پروژه را تمام کند

10. The benefits are difficult to quantify but qualitatively they would mean faster and more predictable service for lexicographers.
[ترجمه ترگمان]این منافع برای تعیین کمیت دشوار است اما به طور کیفی به معنی خدمات سریع تر و قابل پیش بینی تری برای lexicographers است
[ترجمه گوگل]مزایا برای اندازه گیری دشوار است، اما کیفیت آنها به معنی خدمات سریع تر و قابل پیش بینی تر برای زبان آموزان می باشد

11. From this view any attempt to quantify or verify the meanings is misleading.
[ترجمه ترگمان]از این دیدگاه هر تلاشی برای تعیین کمیت یا بررسی معانی گمراه کننده است
[ترجمه گوگل]از این دیدگاه، هر تلاشی برای اندازه گیری یا سنجش معانی گمراه کننده است

12. It is impossible to quantify what an active cultural life does for a city.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت آنچه که یک زندگی فرهنگی فعال برای یک شهر انجام می دهد، غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]غیر قابل اندازه گیری است که یک زندگی فرهنگی فعال برای یک شهر انجام می شود

13. These are more difficult to quantify.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت آن ها دشوارتر است
[ترجمه گوگل]این برای اندازه گیری دشوار است

14. The damage caused to the tourist industry is difficult to quantify.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت آسیب های وارده به صنعت گردشگری دشوار است
[ترجمه گوگل]آسیب به صنعت گردشگری به اندازه کافی تعیین می شود

15. The cost of the fire damage is impossible to quantify.
[ترجمه ترگمان]تعیین کمیت تلفات آتش سوزی امکان پذیر نیست
[ترجمه گوگل]هزینه خسارات آتش سوزی غیرممکن است

It is difficult to quantify space journeys.

سنجیدن ارزش سفرهای فضایی دشوار است.


پیشنهاد کاربران

اندازه گیری

به عدد در آمدن

کمی سازی. . . یا کمیت چیزی را تعیین کردن

To calculate something and express it in numbers or amount
خلاصش میشه کمیت یا کیفیت چیزی رو محاسبه کردن اما از "ارزیابی کردن" میتونیم به عنوان جایگزین قشنگتر ش استفاده کنیم مثل quantifiable که میشه قابل ارزیابی.

به صورت کمّی بیان کردن/نشان دادن

بررسی

به صورت عددی نشان دادن

به رقم در اوردن


کلمات دیگر: