کلمه جو
صفحه اصلی

aberrant


معنی : نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه
معانی دیگر : نامعمول، ناهنجار، غیر عادی، نابهنجار، کج رو، ابیراه

انگلیسی به فارسی

نادرست، نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه


گمراه، منحرف، بیراه، نابه‌جا، کج‌راه، نامعمول، ناهنجار، غیرعادی، نابه‌هنجار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: straying from what is normal or usual; atypical; anomalous.
متضاد: normal, typical
مشابه: abnormal, anomalous, erratic, irregular, unnatural

- Such high scores for this test are certainly aberrant.
[ترجمه ترگمان] چنین نمرات بالایی برای این تست به طور حتم aberrant هستند
[ترجمه گوگل] نمرات بالا برای این آزمون قطعا بی تفاوت است

(2) تعریف: turning aside from what is natural, right, or true; perverse.
متضاد: true
مشابه: deviate, perverse, perverted

- Some of his co-workers said he was displaying aberrant behavior.
[ترجمه ترگمان] برخی از همکاران او گفتند که او رفتار aberrant را نمایش می دهد
[ترجمه گوگل] بعضی از همکارانش گفتند که او رفتار نادرستی را نشان می دهد

• abnormal, irregular, straying from the norm; deviant, perverse
aberrant means unusual and not normal.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] گمراه، منحرف، بیراه، نابجا، کجراه .

مترادف و متضاد

نابجا (صفت)
aberrant, improper, malapropos

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

گمراه (صفت)
aberrant, perverse, astray, heterodox, devious, amiss, hell-bent, self-deluded

کجراه (صفت)
aberrant

بی راه (صفت)
aberrant, astray, pathless, wayless

not normal; varying from the usual


Synonyms: abnormal, atypical, bizarre, deviant, different, flaky, mental, nonstandard, odd, off-base, off-color, out of line, peculiar, psycho, strange, unusual, weird


Antonyms: normal, same, true


جملات نمونه

aberrant behavior

رفتار غیرعادی (نابهنجار)


This tree is aberrant because it has two trunks.

این درخت غیرعادی است به این دلیل که دو کنده دارد.


1. aberrant behavior
رفتار غیر عادی (نابهنجار)

2. Ian's rages and aberrant behavior worsened.
[ترجمه ترگمان]خشم و رفتار \"ایان\" بدتر شد
[ترجمه گوگل]خشونت و رفتار نادرست یان بدتر شده است

3. It reflects the aberrant personality of some American politicians hostile to China's development and becoming powerful.
[ترجمه ترگمان]این امر نشان دهنده شخصیت aberrant برخی از سیاستمداران آمریکایی مخالف توسعه چین و قدرتمند شدن است
[ترجمه گوگل]این نشانگر شخصیت ناخوشایند برخی از سیاستمداران آمریکایی است که با توسعه چین روبرو هستند و قدرتمند هستند

4. We therefore became aberrant policemen simply because what we were now living was not programmed by previous organizational knowledge and habit.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما به سادگی به ماموران پلیس تبدیل شدیم، زیرا آنچه اکنون زندگی می کردیم توسط دانش و عادت سازمانی قبلی برنامه ریزی نشده بود
[ترجمه گوگل]به همین دلیل ما پلیس های بی عیب و نقص را فقط به این دلیل که آنچه که ما در حال حاضر زندگی می کنیم، توسط دانش و عادت سازمانی قبلی برنامه ریزی نشده است

5. Discussion Coeliac disease probably represents an aberrant immune response by antigen specific T cells of the small intestine to certain cereal peptides.
[ترجمه ترگمان]بحث در مورد بیماری coeliac احتمالا نشان دهنده واکنش ایمنی aberrant توسط سلول های T خاص T در روده کوچک تا پپتیدهای certain خاص است
[ترجمه گوگل]بحث بیماری سلیاک احتمالا نشان دهنده پاسخ ایمنی ناخوشایند توسط سلول های T آنتی ژن خاص روده کوچک به برخی از پپتیدهای غلات می باشد

6. But they're aberrant, an exception to the rule.
[ترجمه ترگمان]اما غیر قانونی هستن، یه استثنا برای قانون
[ترجمه گوگل]اما آنها بی عیب و نقص هستند، به استثنای قانون

7. So-called aberrant behavior, in particular lesbian and homosexual behavior, was shown to have a natural precedent and a genetic basis.
[ترجمه ترگمان]به اصطلاح رفتار aberrant، به خصوص رفتار همجنس گرا و همجنس گرا، نشان داده شد که دارای سابقه طبیعی و اساس ژنتیکی است
[ترجمه گوگل]به اصطلاح رفتار نادرست، به ویژه رفتارهای همجنسگرایان و همجنسگرایان، نشان داده شده است که یک پیشینه طبیعی و یک مبنای ژنتیکی داشته باشد

8. Now, this tree is aberrant in that it has two trunks.
[ترجمه ترگمان]حالا، این درخت aberrant که دوتا صندوق داره
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، این درخت نامنظم است که دارای دو تنه است

9. Willing companions of killers ; aberrant personality - probably impulse - ridden with antisocial traits.
[ترجمه ترگمان]اون ترجیح می داد که به دوست خود فکر کنه، اون ترجیح می ده که به ما کمک کنه
[ترجمه گوگل]همراهان قاتلان؛ شخصیت ناخوشایند - احتمالا انگیزه - با ویژگی های ضد اجتماعی برخورد می شود

10. The markets'extraordinarily low expected inflation in January was aberrant and worrisome - not today's.
[ترجمه ترگمان]بازارهای فوق العاده مورد انتظار در ماه ژانویه aberrant و نگران کننده بودند - نه امروز
[ترجمه گوگل]تورم انتظارات بازار در ماه ژانویه بی نظیر و نگران کننده بود - نه امروز

11. The white peafowl is the albino aberrant form of the blue peafowl.
[ترجمه ترگمان]The سفید پوست زال به شکل of آبی است
[ترجمه گوگل]پافوف سفید آلبینو شکل ناپایدار آفتابگردان آبی است

12. Background The aberrant pattern of interhemispheric cooperation among patients with schizophrenia has been reported in several studies.
[ترجمه ترگمان]پیشینه الگوی aberrant هم کاری interhemispheric در میان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در چندین مطالعه گزارش شده است
[ترجمه گوگل]سابقه و هدف: الگوی ناهمگونی همکاری میان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در مطالعات مختلف گزارش شده است

13. His aberrant behavior at the party shocked everyone.
[ترجمه ترگمان]رفتار aberrant در مهمانی همه را شوکه کرد
[ترجمه گوگل]رفتار نابجا او در حزب همه را شوکه کرد

14. Mutations of human mitochondrial DNA may lead to aberrant oxidative phosphorylation and energy supplement in cells, indicating a possible relationship with bipolar disorder.
[ترجمه ترگمان]جهش DNA میتوکندری ممکن است منجر به فسفریلاسیون اکسیداتیو اکسیداتیو و مکمل انرژی در سلول ها شود که نشان دهنده رابطه احتمالی با اختلال دو قطبی است
[ترجمه گوگل]جهش های DNA میتوکندریای انسانی ممکن است به فسفریلاسیون اکسیداتیو و مکمل انرژی در سلول ها منجر شود، که نشان دهنده ارتباط احتمالی با اختلال دوقطبی است

پیشنهاد کاربران

نابجا

انحراف

بزهکارانه

غیر نرمال ( رسمی )
مترادف : abnormal

مثال :
. His behavior seems aberrant
رفتارش غیر نرمال به نظر میرسه .


میتونید به کانال اینستاگرام من سر بزنید برای یادگیری لغات و اصطلاحات بیشتر همراه با مثال. ممنونم😉
Instagram. com/languageyar



strange
odd
peculiar
uncommon

غیر طبیعی
غیر عادی و ( عجیب و غریب )
خارج از حالت معمولی و همیشگی
خارج حالت طبیعی و همیشگی
خارج ار حالت عادی
نابهنجار




آنرمال ناهنجار

aberrant ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: نابه روال
تعریف: ویژگی آنچه در حوزة زبان از الگوی متداول پیروی نمی کند


کلمات دیگر: