کلمه جو
صفحه اصلی

pacing


ورزش : گام یورتمه

انگلیسی به فارسی

قدم زدن، گام زدن، با قدم اهسته رفتن، قدم رو کردن، پیمودن


دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] پیمایش

جملات نمونه

1. he was pacing impatiently up and down the room
او با بی صبری در امتداد اتاق گام برمی داشت.

2. food prices were pacing the upsurge
قیمت مواد غذایی پیشگام افزایش قیمت ها بود.

پیشنهاد کاربران

قدم زدن

سرعت و میزان پیشرفت

حرکت کردن

تنظیم سرعت

شیوه
روند

از ریشه ی pace به معنی آهسته قدم زدن

pacing ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: همگام سازی 1
تعریف: مهار سرعت قطار از طریق کاهش نوسان دریچة هوا برای رسیدن به سرعت متوسط و زمان بندی برنامه


کلمات دیگر: