کلمه جو
صفحه اصلی

wallow


معنی : غلتیدن، در گل و لای غوطه خوردن
معانی دیگر : (در گل یا لجن یا گرد و خاک و غیره) غلت زدن، غوطه ور بودن، (به ویژه ناو) به طرفین متمایل شدن، چپ و راست رفتن، پس و پیش رفتن، (مجازی ) زیاده روی کردن، افراط کردن، زیاد داشتن، مغروق بودن یاشدن، (آتش یا دود وغیره) زبانه کشیدن، اوج گرفتن، غوطه وری

انگلیسی به فارسی

چرت زدن، غلتیدن، در گل و لای غوطه خوردن


غلتیدن، در گل و لای غوطه خوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wallows, wallowing, wallowed
(1) تعریف: to roll the body about lazily in mud, sand, water, or the like, esp. for comfort or pleasure.
مترادف: bask, welter
مشابه: lounge, swim, wade

(2) تعریف: to indulge oneself too much in an emotional condition or manner of living.
مترادف: indulge, luxuriate
مشابه: bask, delight, revel

- He was wallowing in self-pity.
[ترجمه ترگمان] غرق در دلسوزی بود
[ترجمه گوگل] او دلتنگ خود بود

(3) تعریف: to move ahead clumsily or in a rolling manner.
مترادف: flounder
مشابه: clamber, lumber, lurch, pitch, roll, stagger, stumble, waddle

- She wallowed out of the surf and collapsed.
[ترجمه ترگمان] از موج سواری بیرون رفت و از روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل] او خارج از گشت و گذار و فرو ریخت

(4) تعریف: to have a great amount of something (usu. fol. by in).
مشابه: bathe, luxuriate, swim

- She is wallowing in antique jewelry.
[ترجمه ترگمان] او در جواهر عتیقه غوطه ور است
[ترجمه گوگل] او در طلا و جواهر عتیقه دار است
اسم ( noun )
مشتقات: wallower (n.)
(1) تعریف: an act or instance or wallowing.
مشابه: swim, waddle, wade, welter

(2) تعریف: a muddy rut, pool, or other site where animals wallow.
مشابه: pit, pond, pool, puddle, rut, watering hole

• act of rolling about (as in dust, water, or emotions); place where animals wallow; state of degeneracy
lie down and roll about in (mud, dust, water, etc.); indulge oneself in something (food, emotion, riches, etc.)
if you wallow in an unpleasant situation or feeling, you allow it to continue longer than is reasonable or necessary because you lack the energy or will-power to change things.
when an animal wallows in mud or water, it lies or rolls about in it slowly.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] غلتگاه پر از گل و لای - منطقه یا فرورفتگی ای، معمولاً با آب یا گل پر شده که مشابه محلی است که جانوران در آن غلت زده و گودال حفر کرده اند.

مترادف و متضاد

غلتیدن (فعل)
roll, slither, wallow

در گل و لای غوطه خوردن (فعل)
wallow

slosh around in


Synonyms: bathe in, be immersed, blunder, flounder, get stuck, immerse, lie, loll, lurch, move around in, reel, roll, roll about, roll around in, splash around, sprawl, stagger, stumble, sway, toss, totter, tumble, wade, welter


become very involved in


Synonyms: bask, delight, enjoy, glory, grovel, humor, indulge oneself, luxuriate, pamper, relish, revel, roll, rollick, spoil, take pleasure


جملات نمونه

Our boat was wallowing in the waves.

قایق ما در میان امواج به چپ و راست خم می‌شد.


She wallows in self-pity.

او بیش‌از‌حد دلش برای خودش می‌سوزد.


a family that wallows in wealth

خانواده‌ای که در ثروت غرق است


1. pigs like to wallow in their own excrement
خوک ها دوست دارند که در کثافت خود غلت بزنند.

2. He loves to wallow in a hot bath after a game.
[ترجمه ترگمان]اون عاشق اینه که تو یه حموم داغ بعد از یه بازی در حال غوطه خوردن باشه
[ترجمه گوگل]او دوست دارد در یک حمام داغ پس از یک بازی به زمین بپردازد

3. His tired mind continued to wallow in self-pity.
[ترجمه ترگمان]ذهن خسته اش همچنان در حال غرق شدن به خود بود
[ترجمه گوگل]ذهن خسته اش همچنان به خودخواهی افتاد

4. His parents are partly responsible for his wallow.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش تا حدودی مسئول wallow هستند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر او بخشی از مسئولیت تقلب اوست

5. He likes a good wallow in the bath.
[ترجمه ترگمان] اون از اینکه توی حموم غوطه ور باشه خوشش میاد
[ترجمه گوگل]او یک حمام خوب در حمام را دوست دارد

6. She's not someone who likes to wallow in self-pity .
[ترجمه ترگمان]اون کسی نیست که دوست داره در حال خودش غوطه ور باشه
[ترجمه گوگل]او کسی نیست که بخواهد دلشوره بخورد

7. He should not allow himself to wallow in it, however: hindsight may well suggest he has had a lucky escape.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او نباید اجازه دهد که در آن غوطه ور شود: درک ممکن است به خوبی نشان دهد که او یک فرار شانسی داشته است
[ترجمه گوگل]او نباید اجازه دهد که خود را در آن بچرخاند، با این حال ممکن است عقبنشینی نشان دهد او فرار خوش شانس داشته است

8. Did Bill Clinton wallow in the mud with a group of Tucson sorority girls?
[ترجمه ترگمان]بیل کلینتون توی گل، با یه گروه از انجمن های خواهری \"توسان\" غرق شد؟
[ترجمه گوگل]آیا بیل کلینتون با گروهی از دختران وابسته به توسان آشنا شد؟

9. Rather did he wallow in a mood of self-pity, taking his son's desertion as a personal affront.
[ترجمه ترگمان]او به جای این که احساس ترحم نسبت به خود داشته باشد در حالی که از ترک اعتیاد پسرش به عنوان یک توهین شخصی استفاده می کرد، غوطه ور بود
[ترجمه گوگل]در عوض او در خلق و خوی خودخواهانه غرق شد، و پسرش را به عنوان تجاوز شخصی مورد انتقاد قرار داد

10. If you haven't enough energy left, wallow in a jacuzzi, sauna or steam bath instead.
[ترجمه ترگمان]اگر انرژی کافی به سمت چپ ندارید، در عوض در یک حمام بخار، سونا و یا حمام بخار بگردید
[ترجمه گوگل]اگر انرژی کافی نداشته باشید، به جای آن در جکوزی، سونا یا بخار بخوابید

11. Its Buffalo Wallow Lounge is about the size of a closet.
[ترجمه ترگمان]سالن Buffalo Buffalo در حدود یک کمد است
[ترجمه گوگل]Buffalo Wallow Lounge آن در مورد یک گنجه است

12. Dogs love splashing in mud and hippos wallow in it.
[ترجمه ترگمان]سگ ها عشق را در گل و گل و آبی که در آن غوطه می خورند را دوست دارند
[ترجمه گوگل]سگ ها در آب گلدان ها را می لرزاندند و هیپی ها در آن می مانند

13. His usual pattern is to vent, wallow and then move on.
[ترجمه ترگمان]الگوی معمول او تخلیه کردن، غلت خوردن و سپس حرکت کردن است
[ترجمه گوگل]الگوی معمول او این است که خروج، انقباض و سپس حرکت می کند

14. We should not wallow in the walley of despair.
[ترجمه ترگمان]نباید در ناامیدی ناامیدی غوطه ور بشویم
[ترجمه گوگل]ما نباید در عجله ناامید شویم

15. This product is on the chain after wallow puppy!
[ترجمه ترگمان]این محصول بعد از یک توله سگ wallow روی زنجیره است!
[ترجمه گوگل]این محصول در زنجیره ای پس از توله سگ افتادن است!

I filmed the hippos that were wallowing in the mud.

از اسب‌های آبی که در گل‌و‌لای غوطه‌ور بودند فیلم گرفتم.


Pigs like to wallow in their own excrement.

خوکها دوست دارند که در کثافت خود غلت بزنند.


پیشنهاد کاربران

غوطه خوردن

To indulge, to bask in, to revel in
( a feeling )
( با یه حس ) حال کردن، از ( یه حس ) لذت بردن


To wallow in self - pity/despair/defeat etc
To seem to enjoy being sad etc, especially because you get sympathy from other people – used to show disapproval

For the sake of Hajar's daughter, I a, willing to wallow in the mud
سیِ دُختِ هاجِرو خودُمه تو گِل می پِلِکونُم

: ) ) ) ) ) ) )


کلمات دیگر: