1. insular climate
آب و هوای آبخستی
2. an insular house
خانه ی دور افتاده
3. the insular circumstances of that tribe
موقعیت دور افتاده ی آن قبیله
4. the insular views of the natives
عقاید کوته بینانه ی بومیان
5. A continental climate is different from an insular one.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای قاره ای با یک محیط جزیره ای متفاوت است
[ترجمه گوگل]آب و هوای قاره ای متفاوت از یک جزیره است
6. The British are often accused of being insular.
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها اغلب متهم به جدا شدن هستند
[ترجمه گوگل]بریتانیا اغلب به جزیره ای متهم شده است
7. This strikes me as just as arrogant and insular as would be a judgment pronounced on a ghetto kid.
[ترجمه ترگمان]این امر مرا به همان اندازه arrogant و insular که قضاوت در مورد یک کودک در محله اعلام می شود
[ترجمه گوگل]این به من همانند غرور و غرق در برابر من قضاوت می شود که در یک بچه گتو نوشته می شود
8. Truth does far less harm than insular complacency.
[ترجمه ترگمان]حقیقت آسیب کمتری نسبت به رضایت insular دارد
[ترجمه گوگل]حقیقت از خرافات جزیره خشن تر است
9. This is an insular community, its only link with the rest of the world being the lonely Glenelg road.
[ترجمه ترگمان]این یک جامعه منزوی است، تنها ارتباط آن با سایر نقاط جهان تنها جاده خلوت است
[ترجمه گوگل]این یک جامعه جزر و مد است، تنها ارتباط آن با سایر نقاط جهان که تنها راه Glenelg است
10. The residents of this city have an insular mindset, so strangers are not always made welcome.
[ترجمه ترگمان]ساکنان این شهر یک طرز تفکر منزوی دارند، بنابراین غریبه ها همیشه مورد استقبال قرار نمی گیرند
[ترجمه گوگل]ساکنان این شهر اندیشه ای ساحلی دارند، بنابراین غریبه ها همیشه خوشایند نیستند
11. Landres is a small, insular community in the Midwest.
[ترجمه ترگمان]Landres یک جامعه کوچک و جدا از غرب میانه است
[ترجمه گوگل]Landres یک انجمن کوچک و کوچک جزیره در غرب میانه است
12. Each group has its insular concerns and each is locked within the tunnel vision of its own experience and tangible self-interest.
[ترجمه ترگمان]هر گروه نگرانی های خود را دارد و هر کدام در درون چشم انداز تونل تجربه خود و منافع ملموس خود قفل شده اند
[ترجمه گوگل]هر گروه دارای نگرانی های جزر و مدی است و هر کدام در دیدگاه تونل از تجربیات خود و منافع ملموس ذهنی قفل می شود
13. Clearly, then, Laura Holmes's family is tribal, matriarchal, insular.
[ترجمه ترگمان]واضح است که خانواده لو را s، tribal، منزوی و منزوی است
[ترجمه گوگل]بدیهی است، پس از آن، خانواده لورا هولمز قبیله ای، نژاد پرستانه و ساحلی است
14. Edna McGurk came from an insular inner circle of elite Philadelphia society.
[ترجمه ترگمان]مک گرک مک گورک، از یک دایره داخلی جدا شده از طبقه ممتاز جامعه فیلادلفیا به دست آمد
[ترجمه گوگل]ادنا مک گورک از دایره داخلی جزیره نخبگان فیلادلفیا آمد
15. They are insular rather than embracing.
[ترجمه ترگمان]آن ها به جای در آغوش کشیدن، جدا می شوند
[ترجمه گوگل]آنها به جای در آغوش گرفتن جزیره هستند
16. And the abnormal activation of prefrontal lobe. left insular and thalamus can be regulated after venlafaxine treatment.
[ترجمه ترگمان]و فعالیت غیر عادی لوب پیشانی insular و تالاموس را می توان بعد از تیمار venlafaxine کنترل نمود
[ترجمه گوگل]و غیر فعال کردن لوب پیشانی پس از درمان ونلافاکسین، استراحت سمت چپ و تالاموس را می توان تنظیم کرد
17. Objective To assess the effect of insular cortex on cardiac damage in patients with cerebral apoplexy.
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی تاثیر قشر منزوی در اثر آسیب قلبی در بیماران مبتلا به سکته مغزی
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی تأثیر قشر ساحلی بر آسیب قلبی در بیماران مبتلا به آپوپسی مغزی