کلمه جو
صفحه اصلی

inspire


معنی : استنشاق کردن، القاء کردن، الهام بخشیدن، دمیدن در، در کشیدن نفس، نفس عمیق کشیدن، سر غیرت اوردن
معانی دیگر : فرتابی کردن، به دل افکندن، درون انگیزی کردن، موجب شدن، ایجاد کردن، سبب شدن، شایع کردن، (در اصل) درون دمیدن، جان دمیدن (در)، رجوع شود به: inhale

انگلیسی به فارسی

(شخص) الهام بخش ... بودن، منبع الهام ... بودن، (ترس، فکر و غیره) دمیدن، القا کردن


(مذهب) وحی کردن


(هوا و غیره) فرو بردن


دم فرو بردن، نفس کشیدن


الهام بخشیدن، دمیدن در، در کشیدن نفس، استنشاق کردن، القاء کردن، نفس عمیق کشیدن، سر غیرت اوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inspires, inspiring, inspired
(1) تعریف: to arouse feelings of exaltation in.
مشابه: move

- The music of Bach and Mozart continues to inspire us even after more than two hundred years.
[ترجمه Katy] موسیقی باخ و موتزارت حتی بعد از دویست سال به ما الهام می بخشد
[ترجمه lk] موسیقی باخ و موتزارت حتی بعد از دویست سال الهام بخش ما هست
[ترجمه ترگمان] موسیقی باخ و موتزارت حتی بعد از دویست سال هم الهام بخش ما هستند
[ترجمه گوگل] موسیقی باخ و موتزارت حتی بعد از بیش از دو صد سال به ما الهام بخش می شود

(2) تعریف: to exert a stimulating influence on by stirring the emotions.
مشابه: challenge, fire, induce, invite, kindle, move

- Our movement needs a leader who can inspire others.
[ترجمه ترگمان] جنبش ما به رهبری نیاز دارد که بتواند دیگران را الهام بخش کند
[ترجمه گوگل] جنبش ما نیاز به یک رهبر دارد که بتواند دیگران را القا کند
- She knew she could write, but it took an encouraging mentor to inspire her to become a writer.
[ترجمه ترگمان] او می دانست که می تواند بنویسد، اما یک مربی تشویق کننده برای الهام بخشیدن به او برای تبدیل شدن به یک نویسنده است
[ترجمه گوگل] او می دانست که می تواند نوشتن کند، اما یک مربی تشویق کننده برای الهام گرفتن از او برای تبدیل شدن به یک نویسنده شد
- Witnessing the tragedy inspired him to try to do something to prevent such events happening in the future.
[ترجمه ترگمان] اما این تراژدی الهام بخش او برای انجام کاری برای پیش گیری از چنین حوادثی در آینده شد
[ترجمه گوگل] شاهد تراژدی او را الهام بخشید تا تلاش کنید تا از وقوع چنین رویدادی در آینده جلوگیری کنید
- Her unusual beauty inspired him to take up painting again.
[ترجمه ترگمان] زیبایی استثنایی او باعث شد که او دوباره نقاشی کند
[ترجمه گوگل] زیبایی غیرمعمول او الهام بخش او بود تا دوباره به نقاشی بپردازد

(3) تعریف: to cause (a state of mind or emotion) to occur.
مشابه: induce, kindle, move, provoke

- She inspired confidence in him.
[ترجمه امیررضا فرهید] اعتماد او به او الهام بخشید .
[ترجمه ترگمان] او به او اعتماد داشت
[ترجمه گوگل] او اعتماد به نفس او را الهام بخشید

(4) تعریف: to cause (an event or situation) to occur.
مشابه: prompt, provoke

- His speech inspired a revolt.
[ترجمه ترگمان] سخنرانی او الهام بخش شورش بود
[ترجمه گوگل] سخنرانی او موجب شورش شد

(5) تعریف: to breathe in.
متضاد: exhale, expire
مشابه: draw

- In yoga class, we learn to inspire air slowly.
[ترجمه اصغر جعفری ] ما در کلاس یوگا ، یادگرفتم که چطور عمیق نفس بکشیم
[ترجمه ترگمان] در کلاس یوگا، ما یاد می گیریم که به آرامی به هوا الهام بدهیم
[ترجمه گوگل] در کلاس یوگا، ما یاد می گیریم که هوا را به آرامی الهام بخشیم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: inspired (adj.), inspiring (adj.), inspiringly (adv.)
(1) تعریف: to stimulate or cause feelings of exaltation in others.

(2) تعریف: to inhale.
متضاد: exhale

• exert an enlivening or exalting influence on; motivate, stimulate, influence; encourage; inhale, breathe in; provoke, cause
if someone or something inspires you, they make you want to do something by giving you new ideas and enthusiasm.
someone or something that inspires a particular emotion in people makes them feel this emotion.
see also inspired, inspiring.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] در کشیدن نفس، استنشاقکردن، الهامبخشیدن، دمیدندر، القاءکردن

مترادف و متضاد

استنشاق کردن (فعل)
inbreathe, aspire, breathe, inhale, inspire

القاء کردن (فعل)
infuse, excite, induct, inspire, implant

الهام بخشیدن (فعل)
inspire

دمیدن در (فعل)
inspire

در کشیدن نفس (فعل)
inspire

نفس عمیق کشیدن (فعل)
inspire

سر غیرت اوردن (فعل)
inspirit, inspire

encourage, stimulate


Synonyms: affect, animate, arouse, be responsible for, carry, cause, commove, elate, embolden, endue, enkindle, enliven, exalt, excite, exhilarate, fire up, galvanize, get, give impetus, give one an idea, give rise to, hearten, imbue, impress, infect, inflame, influence, inform, infuse, inspirit, instill, invigorate, motivate, occasion, produce, provoke, quicken, reassure, set up, spark, spur, start off, stir, strike, sway, touch, trigger, urge, work up


Antonyms: discourage, dissuade


جملات نمونه

1. to inspire a rumor
شایعه ای را از خود درآوردن

2. to inspire someone with fear
کسی را به هراس انداختن

3. it is the part of a poet to inspire
کار شاعر این است که الهامگر باشد.

4. if you are not secure yourself, you will not inspire confidence
اگر خودت مطمئن نباشی نخواهی توانست اطمینان را به دیگران القا کنی.

5. We need someone who can inspire the team.
[ترجمه مهرداد] ما به کسی نیاز داریم که به تیم روحیه ببخشد.
[ترجمه شاهدا] ما به کسی نیاز داریم که بتواند جانی به تیم ببخشد.
[ترجمه h.m] ما به کسی نیاز داریم که بتواند به تیم روحیه بدهد
[ترجمه ترگمان]ما به کسی نیاز داریم که بتواند الهام بخش تیم باشد
[ترجمه گوگل]ما به کسی نیاز داریم که بتواند تیم را القا کند

6. By visiting schools, the actors hope to inspire children to put on their own productions.
[ترجمه ترگمان]این بازیگران با دیدن مدارس امیدوارند که الهام بخش کودکان برای ارائه تولیدات خود باشند
[ترجمه گوگل]با بازدید از مدارس، بازیگران امیدوارند کودکان را الهام بخشند تا تولیدات خود را به نمایش بگذارند

7. Our challenge is to motivate those voters and inspire them to join our cause.
[ترجمه ترگمان]چالش ما انگیزه دادن به آن رای دهندگان و الهام بخشیدن به آن ها برای پیوستن به نهضت ما است
[ترجمه گوگل]چالش ما این است که انگیزه دادن آن رای دهندگان و الهام بخشیدن به آنها برای پیوستن به علت ما باشد

8. As wishes may inspire dreams, so dreams may inspire wishes.
[ترجمه ترگمان]همان طور که آرزو می تواند رویاها را القا کند، رویاها ممکن است الهام بخش آرزو باشند
[ترجمه گوگل]همانطور که آرزوها ممکن است رویاها را الهام بخشند، بنابراین رویاها ممکن است الهام بخش آرزوها باشند

9. The Muse does not inspire all poets equally.
[ترجمه ترگمان]الاهه شعر همه شاعران را به طور مساوی الهام نمی دهد
[ترجمه گوگل]Muse همه شاعران را به همان اندازه الهام بخش نمی کند

10. I hope this success will inspire you to greater efforts.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم این موفقیت الهام بخش شما برای تلاش های بیشتر باشد
[ترجمه گوگل]امیدوارم این موفقیت شما را به تلاشهای بیشتر الهام دهد

11. The hospital's record does not inspire confidence .
[ترجمه ترگمان]سابقه بیمارستان باعث ایجاد اعتماد به نفس نمی شود
[ترجمه گوگل]رکورد بیمارستان به اعتماد به نفس القا نمی کند

12. The negative protagonists in the play inspire hate in me.
[ترجمه ترگمان]شخصیت منفی این نمایش الهام بخش نفرت در من می شود
[ترجمه گوگل]شخصیت های منفی در الهام گرفتن از من نفرت دارند

13. The country needs a leader who can inspire its citizens.
[ترجمه ترگمان]این کشور به رهبری نیاز دارد که بتواند به شهروندان خود الهام بخشد
[ترجمه گوگل]کشور نیاز به یک رهبر دارد که می تواند شهروندانش را الهام بخشد

14. He firmly believes music should elevate and inspire its listeners, not lull and numb them.
[ترجمه ترگمان]او قاطعانه بر این باور است که موسیقی باید شنونده خود را ارتقا دهد و الهام بخش شنوندگان باشد، نه آرامش و خنثی کردن آن ها
[ترجمه گوگل]او قاطعانه معتقد است که موسیقی باید گوش شنوندگان خود را بالا ببرد و الهام بخش باشد، نه آنها را تحمل کند و نه خسته

15. Their remaining fixture list will also hardly inspire confidence among locals even edgier than Venables and his players.
[ترجمه ترگمان]فهرست باقی مانده آن ها نیز به ندرت اعتماد به نفس در میان مردم محلی حتی نسبت به Venables و بازیکنان او را القا می کند
[ترجمه گوگل]همچنان لیست لست های باقی مانده خود را نیز به اعتماد به نفس میان مردم محلی القا می کنند، حتی از اوضاع و احوال بیش از Venables و بازیکنانش

16. It will also inform, educate, surprise, inspire trust and show authority.
[ترجمه ترگمان]همچنین مطلع کردن، آموزش دادن، غافلگیر کردن، الهام بخشیدن به اعتماد و نشان دادن قدرت خواهد بود
[ترجمه گوگل]این نیز اطلاع رسانی، آموزش، تعجب، الهام بخشیدن به اعتماد و نشان دادن قدرت است

inspire something in somebody/ inspire somebody with somebody

(امید، اعتماد و غیره) در کسی پدید آوردن، در کسی به وجود آوردن، در روح کسی دمیدن، (فکر) به کسی الهام کردن


inspire somebody to do something

کسی را به کاری ترغیب کردن، کسی را به کاری برانگیختن، الهام‌بخش کسی در کاری بودن، شوق کاری را در کسی پدید آوردن


پیشنهاد کاربران

وحی کردن

شارژکردن

الهام بخش

بر سر ذوق آوردن / ذوق و شوق پیدا کردن

تحریک کردن/الهام کردن

- ترغیب کردن
- ترغیب شدن

تحت تاثیر قرار دادن

جان دمیدن

مسبب چیزی شدن - ترغیب کردن - تحریک کردن

مسبب چیزی بودن

الهام کردن

تشویق کردن

فَرتابیدن.

اثر

Give peaple a particular feeling
🙈🙈🙈🙈🙈

take a deep breath

تحریک کردن به کاری

برانگیختن به کاری


تحت تاثیر قرار دادن
واسطه بودن برای تحریک کردن

احساسی ( با حواس مخصوص ) - دریافت احساس بالقوه، ترجمان احساس نهفته

انگیزه دادن

Give people a particular feeling

سلام، به معنی الهام بخش بودن هستش، مثال:

His works are inspired by his uncle's =آثار او از آثار عمویش الهام گرفته شده اند.

Some books can be inspiring in your life=بعضی کتاب ها می توانند در زندگی شما الهام بخش باشند.

I feel that god inspires me in difficult situations=احساس می کنم خدا در شرایط سخت به من الهام می کند.

موفق باشید!

الهام بخشیدن_دمیدن_
my mother give inspire me when i be disappointed
مادرم به من الهام میبخشد موقعی که من نا امید میشوم: )

1 - الهام بخش بودن
2 - روحیه دادن
3 - جان / روح بخشیدن
4 - باعث شدن
5 - نفش کشیدن - استنشاق کردن

ترغیب کردن

مشوق

to encourage someone by making them feel confident and eager to do something


کلمات دیگر: