کلمه جو
صفحه اصلی

indite


معنی : درست کردن، نوشتن، تصنیف کردن، انشاء کردن
معانی دیگر : (قدیمی) به صورت ادبی بیان کردن، به شعر درآوردن، منظوم یا منثور کردن، ساختن

انگلیسی به فارسی

انشا کردن، ساختن، درست کردن، تصنیف کردن، نوشتن


indite، انشاء کردن، درست کردن، تصنیف کردن، نوشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: indites, inditing, indited
• : تعریف: to put (a speech, story, or the like) into words or writing.

• compose, write in words (poem, speech, etc.)

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] انشاء کردن، ساختن، درست کردن، تصنیف کردن، نوشتن - همچنین نوعی کانی با فرمول شیمیایی: Fe++In2S4

مترادف و متضاد

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

نوشتن (فعل)
character, pen, inscribe, write, write down, set down, indite

تصنیف کردن (فعل)
make, compose, indite

انشاء کردن (فعل)
redact, paragraph, write, indite

جملات نمونه

1. This essay is written just for trying to indite article in English.
[ترجمه ترگمان]این مقاله فقط به خاطر تلاش برای نوشتن مقاله در زبان انگلیسی نوشته شده است
[ترجمه گوگل]این مقاله فقط برای تلاش برای نوشتن مقاله به زبان انگلیسی است

2. And this indite style is closely resulted by his family environment and life expierences.
[ترجمه ترگمان]و این سبک indite از نزدیک ناشی از محیط خانواده و expierences زندگی است
[ترجمه گوگل]و این سبک غیرمستقیم به واسطه محیط و محیط زندگی خانوادگیش به وضوح به وجود می آید

3. Steve Lopez : I hit to indite this survey, is most Nathaniels.
[ترجمه ترگمان](استیو لوپز): من این نظرسنجی را با نام \"استیو لوپز\" (indite this)انجام دادم
[ترجمه گوگل]استیو لوپز: من این نظرسنجی را به طور مستقل انجام دادم، بیشتر ناتانیل ها هستند

4. Jacob : I will drive I indite Stargate follower falsity this is my clams and butter, man!
[ترجمه ترگمان]من رانندگی رو با خودم می رسونم و این صدف و کره منه، مرد
[ترجمه گوگل]یعقوب: من اشتباه پیروان ناگفته ستارگان را من رانده خواهم شد، این منجمد و کره است، مرد!

5. I indite a poem.
[ترجمه ترگمان] من یه شعر می دونم
[ترجمه گوگل]من شعر می خوام


کلمات دیگر: