کلمه جو
صفحه اصلی

cupboard


معنی : گنجه، قفسه، گنجه ظروف غذا و غیره
معانی دیگر : جاظرفی، ظرفدان، کابینت

انگلیسی به فارسی

گنجه، قفسه، کُمُد، گنجه ظروف غذا و غیره


کابینت، گنجه، قفسه، گنجه ظروف غذا و غیره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a cabinet with shelves designed for storage of food, dishes, clothing, or the like.
مشابه: cabinet

- Could you put these paper plates in the cupboard above the refrigerator?
[ترجمه ترگمان] می توانید این صفحات کاغذی را در قفسه بالای یخچال بگذارید؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانید این صفحات کاغذ را در کابینت بالای یخچال قرار دهید؟
- These towels go in the bathroom cupboard.
[ترجمه ترگمان] این حوله ها توی کابینت دستشویی هستن
[ترجمه گوگل] این حوله ها در کابینت حمام قرار دارند
- We found a carpenter to hang the new cupboards.
[ترجمه ترگمان] ما یک نجار پیدا کردیم که گنجه های جدید را نصب کند
[ترجمه گوگل] ما یک نجار را پیدا کردیم تا کمد های جدید را آویزان کنیم

• closet, cabinet (with shelves)
a cupboard is a piece of furniture with doors at the front and usually shelves inside.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] جای انبار کردن - گنجه

مترادف و متضاد

گنجه (اسم)
armoire, closet, cupboard, cuddy

قفسه (اسم)
rack, cupboard, cabinet, encasement, wardrobe

گنجه ظروف غذا و غیره (اسم)
cupboard

storage cabinet


Synonyms: buffet, closet, depository, facility, locker, press, repository, sideboard, storeroom, wardrobe


جملات نمونه

1. a linen cupboard
ملافه دان (قفسه ی ملافه ها)

2. Every family has a skeleton in the cupboard.
[ترجمه ترگمان]هر خانواده یک اسکلت در قفسه دارد
[ترجمه گوگل]هر خانواده یک اسکلت در کمد دارد

3. There is a skeleton in the cupboard.
[ترجمه ترگمان]یک اسکلت در قفسه است
[ترجمه گوگل]اسکلت در کمد وجود دارد

4. There's a broom cupboard under the stairs.
[ترجمه ترگمان]زیر پله ها گنجه کوچکی هست
[ترجمه گوگل]در زیر پله یک کمد جارو وجود دارد

5. The plate is kept in a locked cupboard.
[ترجمه ترگمان]بشقاب در یک گنجه قفل شده نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]این صفحه در یک قفسه قفسه نگهداری می شود

6. A cupboard stands in the corner of the room.
[ترجمه ترگمان]در گوشه اتاق یک گنجه است
[ترجمه گوگل]کابینت در گوشه اتاق ایستاده است

7. The mice in the cupboard squeaked.
[ترجمه ترگمان]موش توی گنجه با صدای جیرجیر مانندش گفت:
[ترجمه گوگل]موش ها در کابینه جیغ کشیدند

8. I found these apples mouldering in the cupboard.
[ترجمه ترگمان]من این سیب ها رو تو کمد پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من این سیب ها را در کابینت یافتم

9. We hung our coats in a cupboard in the hall.
[ترجمه ترگمان]coats را در گنجه ای که در راهرو بود آویزان کردیم
[ترجمه گوگل]ما کتهای خود را در یک کمد در سالن آویزان کردیم

10. This glass belongs in the cupboard.
[ترجمه ترگمان]این شیشه متعلق به گنجه است
[ترجمه گوگل]این شیشه در کابین قرار دارد

11. Don't fling your shoes in the cupboard,put them in neatly.
[ترجمه ترگمان]کفش های تو را توی کابینت پرت نکن، آن ها را مرتب کن
[ترجمه گوگل]کفش های خود را در کمد نزنید، آنها را به صورت منظم قرار دهید

12. The mains switch is in the cupboard under the stairs.
[ترجمه ترگمان]switch که در قفسه است، زیر پله است
[ترجمه گوگل]سوئیچ اصلی در جعبه زیر پله ها است

13. he cupboard was full of rubbish.
[ترجمه ترگمان]انباری پر از زباله بود
[ترجمه گوگل]کابینتش پر از زباله بود

14. There's some sugar in the cupboard.
[ترجمه ترگمان]توی قفسه هم مقداری شکر هست
[ترجمه گوگل]قوری در کمد وجود دارد

15. Measure the depth of the cupboard/shelf.
[ترجمه ترگمان]عمق قفسه \/ قفسه را اندازه بگیرید
[ترجمه گوگل]عمق کمد / قفسه را اندازه گیری کنید

a linen cupboard

جا ملافه‌‌ای (قفسه‌ی ملافه‌ها)


پیشنهاد کاربران

سوپر اشپزخانه

کابینت

کمد - قفسه - کابینت - کمد دیواری - کاناپه - جاظرفی

کمد - قفسه - گمجه

کاناپه

کمد دیواری

معنی:کابینت

قفسه یا کابینت

کمد

جاظرفی. . . . ظرف دان. . . . کابینت

معنی واژه ی ( cupboard ) به معنای سقف است

عالی
سقف


cupboard :کمد ' کمد دیواری ' کابینت
Drawer :کشو
roof :سقف
sofa :مبل ' کاناپه


کابِرد

قفسه - کابینت

در انگلستان این کلمه به معنی کابینت آشپزخانه می باشد که ظروف در آن قرار میگیرد

میشه قفسه یا به زبون خودمون پاتختی


کلمات دیگر: