کلمه جو
صفحه اصلی

inveigle


معنی : سرگرم کردن، فریفتن، بدام انداختن، از راه بدر بردن، گمراه کردن و بردن
معانی دیگر : اغوا کردن، از راه به در بردن، گمراه کردن

انگلیسی به فارسی

از راه بدر بردن، فریفتن، سرگرم کردن، گمراه کردن وبردن، بدام انداختن


تحریک، از راه بدر بردن، فریفتن، سرگرم کردن، گمراه کردن و بردن، بدام انداختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inveigles, inveigling, inveigled
مشتقات: inveiglement (n.), inveigler (n.)
(1) تعریف: to entice or ensnare by clever talk or flattery (usu. fol. by into).
مشابه: bait, charm, wheedle

- They inveigled him into selling the painting for much less than it was really worth.
[ترجمه ترگمان] آن ها او را وادار کردند تا نقاشی را خیلی کم تر از آنچه که ارزش داشت به فروش برساند
[ترجمه گوگل] آنها او را به فروش نقاشی برای بسیار کمتر از آن که واقعا ارزش داشت

(2) تعریف: to obtain by clever talk or flattery (usu. fol. by from or away).
مشابه: wheedle

- She inveigled the car from her father.
[ترجمه ترگمان] او ماشین را از پدرش دور کرد
[ترجمه گوگل] او ماشین را از پدرش تحویل داد

• seduce, entice
if you inveigle someone into doing something, you cleverly persuade them to do it when they do not really want to; a formal word.

مترادف و متضاد

سرگرم کردن (فعل)
amuse, entertain, inveigle, occupy, make tipsy, please

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

از راه بدر بردن (فعل)
inveigle, palaver

گمراه کردن و بردن (فعل)
inveigle

entice, manipulate


Synonyms: allure, bait, bamboozle, beguile, blandish, butter, cajole, charm, coax, con, decoy, egg on, ensnare, entrap, get around, honey, hook, influence, jolly, lay it on thick, lead on, lure, maneuver, massage, oil, overdo it, persuade, play up to, rope in, seduce, snow, soap, soften up, string along, stroke, sweet talk, tempt, toll, urge, wheedle, work over


Antonyms: disenchant, disgust, turn off


جملات نمونه

1. Her son tried to inveigle her into giving him the money for a car.
[ترجمه ترگمان]پسرش سعی کرد او را با سر و صدا کلاه بگذارد تا پول ماشین را به او بدهد
[ترجمه گوگل]پسر او سعی کرد او را به دادن پول برای یک ماشین تبدیل کند

2. inveigle sb. into sth.
[ترجمه ترگمان]ست sb به چیزی غیر از چیزی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]inveigle sb به استه

3. inveigle sb. out of sth.
[ترجمه ترگمان]ست sb از چیزی فراتر رفت
[ترجمه گوگل]inveigle sb خارج از sth

4. With patience and diplomacy, she can eventually inveigle him into marrying her.
[ترجمه ترگمان]سرانجام با شکیبایی و دیپلماسی بر سر او بگذارد تا با او ازدواج کند
[ترجمه گوگل]با صبر و شکیبایی، او در نهایت می تواند او را به ازدواج با او برساند

5. To be honest I think he has an over-active gland, always trying to inveigle his way into my bed.
[ترجمه ترگمان]راستش را بخواهی من فکر می کنم که او یک غده over فعال دارد که همیشه سعی می کند سر راه خود را بر روی تخت من بگذارد
[ترجمه گوگل]صادقانه فکر می کنم او یک غده فعال دارد و همیشه سعی می کند راه خود را به تخت من برساند

6. As a result, hon. Members are left with the option of trying to inveigle their points in an artificial way.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه عزیزم اعضا با گزینه تلاش برای inveigle کردن نقاط خود به روش مصنوعی رها می شوند
[ترجمه گوگل]در نتیجه، منصفانه اعضا با گزینه ای که سعی دارند نقاط خود را به صورت مصنوعی به کار گیرند، باقی می مانند

7. With the help of the Hopes, Capote and Harper Lee went on to inveigle themselves into the lives of other key figures in town, notably the Deweys with whom Capote became lifelong friends.
[ترجمه ترگمان]با کمک امیدها، Capote و هار پر لی به طرف دیگر چهره های کلیدی شهر رفتند، مخصوصا the که Capote با آن ها دوستان مادام العمر شده بود
[ترجمه گوگل]با کمک امید ها، Capote و هارپر لی به خودی خود در زندگی دیگر شخصیت های کلیدی در شهر، به ویژه Deweys که Capote به دوستان مادام العمر تبدیل شده اند، ادامه دادند

8. EXAMPLE: My sister works at the concert hall and my brother likes to inveigle her into giving him free tickets.
[ترجمه ترگمان]خواهرم در سالن کنسرت کار می کند و برادرم دوست دارد او را با سر و صدا کلاه بگذارد تا بلیت مجانی به او بدهد
[ترجمه گوگل]مثال: خواهر من در سالن کنسرت کار می کند و برادر من دوست دارد او را به دادن بلیط های رایگان به او تحمیل کند

9. In the main, the eisenhower administration did not try to inveigle Kennedy into underwriting it's policies.
[ترجمه ترگمان]در بخش اصلی، دولت eisenhower سعی نکرد تا این لایحه را با استفاده از سیاست های امضای قرارداد امضا کند
[ترجمه گوگل]در اصل، دولت ایزنهاور سعی نکرد تا کندی را به خط مشی های این سیاست تحریک کند

10. In the main, the Eisenhower administration did not try to inveigle Kennedy into underwriting it's policies.
[ترجمه ترگمان]در اصلی، دولت آیزنهاور سعی نکرد تا این لایحه را به عنوان \"سیاست\" امضا کند
[ترجمه گوگل]در اصل، دولت آیزنهاور سعی نکرد تا کندی را به خط مشی های آن برساند

He inveigled young girls.

او دختران جوان را گمراه می‌کرد.


He finally inveigled the rich widow into marrying him.

بالأخره بیوه زن پول‌دار را فریب داد و با او ازدواج کرد.


پیشنهاد کاربران

احاطه داشتن برکسی

فریفتن، به دام انداختن, اغوا کردن، از راه به در کردن

با فریب و چرب زبانی کسی را اغوا کردن یا وادار به انجام کاری کردن persuade/cajole by flattering
to use charm to coax someone into doing something
I inveigled him into writing to me for your sake, not for mine,
He inveigled her into driving the whole way on their road trip,



کلمات دیگر: