کامپیوتر : متراکم کردن برنامه براى جاى دادن تعداد زیاد دستورالعملها در فضایى کوچک
crunching
کامپیوتر : متراکم کردن برنامه براى جاى دادن تعداد زیاد دستورالعملها در فضایى کوچک
انگلیسی به فارسی
خراب کردن
انگلیسی به انگلیسی
• grinding, chewing with the teeth
دیکشنری تخصصی
[کامپیوتر] متراکم کردن برنامه برای جا دادن تعدادز یاد دستورالعملها در فضای کوچک
جملات نمونه
1. he was crunching dried bread and reading a book
او قرچ قرچ کنان نان خشک می خورد و کتاب می خواند.
2. the bean sack fell with a crunching sound
کیسه ی لوبیا قرچ کرد و افتاد.
کلمات دیگر: