کلمه جو
صفحه اصلی

thrown


معنی : مطرود، در رفته

انگلیسی به فارسی

قسمت سوم فعل Throw


پرتاب شده، مطرود، در رفته


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: past participle of

• thrown is the past participle of throw.

Infinitive: throw, Simple Past: threw


مترادف و متضاد

مطرود (صفت)
despicable, outcast, banished, rejected, expelled, thrown, cast, expeled, outcaste

در رفته (صفت)
thrown, disjointed

جملات نمونه

1. thrown silk
ابریشم تافته

2. he was thrown by a horse
اسب او را انداخت.

3. she was thrown into a ferment by his unexpected arrival
ورود سرزده ی او خانم را به جوش و خروش انداخت.

4. they were thrown for a loop when they saw her
وقتی او را دیدند خشکشان زد.

5. a hand grenade was thrown but did not burst
نارنجک پرتاب شد ولی منفجر نشد.

6. a satellite will be thrown into space
ماهواره ای به فضا پرتاب خواهد شد.

7. this ball has a potency of being thrown
این گوی را می توان پرتاب کرد.

8. he jammed the brakes on and the passengers were thrown forward
او ترمز کرد و مسافران به جلو پرتاب شدند.

9. The competition has been thrown open to the public.
[ترجمه ترگمان]این رقابت برای عموم باز شده است
[ترجمه گوگل]این رقابت برای عموم آزاد شده است

10. The mare has just thrown a foal in the stable.
[ترجمه ترگمان]مادیان همین الان یک کره اسب را در اصطبل پرت کرده است
[ترجمه گوگل]مرجان فقط یک قورباغه را در پایدار گذاشته است

11. No matter what label is thrown your way, only you can define yourself.
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که چه نوع برچسب به شما داده می شود، تنها شما می توانید خودتان را تعریف کنید
[ترجمه گوگل]مهم نیست که کدام برچسب به راه شما برسد، فقط می توانید خودتان را تعریف کنید

12. Blake was poleaxed by a missile thrown from the crowd.
[ترجمه ترگمان](بلیک)با پرتاب موشک از میان جمعیت عبور کرد
[ترجمه گوگل]بلک توسط یک موشک پرتاب شده از جمعیت پراکنده شد

13. Jack managed to dodge most of the rocks thrown at him.
[ترجمه ترگمان]جک تمام سنگ ها را روی سرش انداخته بود
[ترجمه گوگل]جک توانست بیشترین سنگ های پرتاب شده را به او جلب کند

14. He's thrown up his job and gone off to Africa to work for a children's charity.
[ترجمه ترگمان]او کارش را رها کرد و به افریقا رفت تا برای خیریه کودکان کار کند
[ترجمه گوگل]او کار خود را پرتاب کرده و به آفریقا رفت تا برای خیریه کودکان کار کند

15. There's a cigarette packet thrown into the gutter.
[ترجمه ترگمان]یک بسته سیگار روی جوی آب افتاد
[ترجمه گوگل]یک بسته سیگنال به جیب ریخته شده است

پیشنهاد کاربران

پرتاب شدن

پرتاب شده

عرضه شده

Thrown into تبدیل شدن

پرتاب شدن ؛ انداختن

فرو رفتن

پرتاب شده
طرد شده ( مطرود )
در رفته

دور ریختن


کلمات دیگر: