کلمه جو
صفحه اصلی

seemly


معنی : شایسته، خوش منظر، زیبنده، بطور دلپذیر
معانی دیگر : خوش ظاهر، خوش قیافه، خوشرو، درخور، مناسب، بجا

انگلیسی به فارسی

شایسته، زیبنده، خوش منظر، بطور دلپذیر


به ظاهر، بطور دلپذیر، شایسته، زیبنده، خوش منظر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: seemlier, seemliest
(1) تعریف: in accord with decency and propriety; suitable; fitting; decorous.
مترادف: appropriate, fitting, proper, right, suitable
متضاد: scandalous, tasteless, unbecoming, unseemly
مشابه: acceptable, applicable, apposite, apropos, befitting, comely, decent, decorous, done, legitimate, meet, modest, nice, possible, respectable

- That miniskirt is not seemly attire for the funeral; put on something a little more conservative.
[ترجمه ترگمان] این لباس پوشیدن مناسب برای مراسم تدفین نیست؛ چیزی را که اندکی محافظه کارتر بود بر جای گذاشت
[ترجمه گوگل] این مینی کیارتی برای مراسم خاکسپاری مناسب نیست؛ چیزی را کمی محافظه کار تر قرار دهید
- We expected some racy jokes from the groom's best man, but his remarks were quite seemly.
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داشتیم که از ساقدوش داماد چند تا شوخی بامزه داشته باشیم، اما his کام لا مناسب بود
[ترجمه گوگل] ما انتظار داشتیم برخی از جوک های خنده دار از بهترین مرد عروسک انتظار داشته باشیم، اما اظهارات او بسیار ظریف بود

(2) تعریف: having an attractive appearance.
مترادف: comely, fair
متضاد: unbecoming
مشابه: agreeable, attractive, becoming, engaging, fetching, lovely, nice, pretty

- a seemly young maiden
[ترجمه ترگمان] دختر جوان شایسته ای بود
[ترجمه گوگل] یک دختر جوان به نظر می رسد
قید ( adverb )
حالات: seemlier, seemliest
مشتقات: seemliness (n.)
• : تعریف: in a seemly way; decorously; decently.
مترادف: appropriately, decorously, fittingly, properly
متضاد: unseemly
مشابه: acceptably, apropos, decently, legitimately, right, rightly, suitably

• proper, decent, decorous; suitable. fitting; handsome, physically attractive
seemly behaviour, dress, and so on is appropriate in the particular circumstances, and is usually quiet and dignified; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

خوش منظر (صفت)
handsome, beautiful, spiffy, comely, scenic, seemly, good-looking

زیبنده (صفت)
seemly, becoming

بطور دلپذیر (قید)
pretty, seemly, pleasantly

appropriate, suitable


Synonyms: becoming, befitting, comme il faut, compatible, conforming, congenial, congruous, consistent, consonant, correct, decent, decorous, fit, fitting, in good taste, meet, nice, pleasing, proper, suited, timely


Antonyms: inappropriate, unseemly, unsuitable


جملات نمونه

1. It was not seemly for ladies to talk about money.
[ترجمه ترگمان]برای خانم ها مناسب نبود که در مورد پول حرف بزنند
[ترجمه گوگل]برای خانم ها به نظر نمی رسد برای پول صحبت کند

2. It was not considered seemly to talk in such a way in front of the children.
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن با چنین روشی در مقابل بچه ها مناسب به نظر نمی رسید
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید که در مقابل کودکان به گونه ای صحبت کنیم

3. Self-assertion was not thought seemly in a woman.
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس در یک زن بسیار مناسب نبود
[ترجمه گوگل]خودتنظیمی به نظر می رسد به ظاهر در یک زن نیست

4. It would not have been very seemly for the ladies to hear all the shouting.
[ترجمه ترگمان]برای خانم ها مناسب نبود که همه داد و فریاد را بشنوند
[ترجمه گوگل]این برای بانوان برای شنیدن تمام فریادها بسیار دلنشین نبوده است

5. Chewing gum on a train is not seemly in a lady.
[ترجمه ترگمان]آدامس جویده شده روی یک قطار کار درستی نیست
[ترجمه گوگل]آدامس آدامس در یک قطار به نظر نمی رسد در یک خانم

6. Young people should address their elders in a seemly manner.
[ترجمه ترگمان]جوانان باید به شیوه مناسبی به ریش سفیدان خود بپردازند
[ترجمه گوگل]جوانان باید نسبت به بزرگان خود به نحو شایسته ای پاسخ دهند

7. We will call at a more seemly time.
[ترجمه ترگمان]ما به زمان مناسب تری زنگ می زنیم
[ترجمه گوگل]ما با یک زمان معقول تر تماس خواهیم گرفت

8. I dare say it would have been more seemly to decline this proposal.
[ترجمه ترگمان]شاید بهتر باشد این پیشنهاد را رد کنی
[ترجمه گوگل]جرأت می کنم می گوئیم که این پیشنهاد را رد کرد

9. Select a seemly pollinating time. the good time is when the stamens must be mature. (mature stigma is trifid which has mucilage on it).
[ترجمه ترگمان]یک زمان مناسب را انتخاب کنید زمان مناسب زمانی است که the باید بالغ شود (ننگ بالغ trifid است که بر روی آن نوشته شده است)
[ترجمه گوگل]یک زمان گرده افشانی را انتخاب کنید زمان خوب این است که پرچم ها باید بالغ باشند (نگرش بالغ و بی نظیر است که موقت بر آن است)

10. It isn't seemly to let the baby play with scissors.
[ترجمه ترگمان]اجازه نمی دهد که بچه با قیچی بازی کند
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد که کودک با قیچی بازی کند

11. She smiled to her grandfather nearby and seemly showing off her ability.
[ترجمه ترگمان]او به پدر بزرگش که در آن نزدیکی بود لبخند زد و به طور جدی توانایی خود را نشان داد
[ترجمه گوگل]او به نزدیک پدربزرگش لبخند زده و به نظر می رسد توانایی او را نشان می دهد

12. Would it be seemly to have a moment of silence for the Iraqi corpses?
[ترجمه ترگمان]آیا بهتر است یک لحظه سکوت برای اجساد عراقی داشته باشیم؟
[ترجمه گوگل]آیا به نظر می رسد که لحظه ای سکوت برای جسد عراقی داشته باشیم؟

13. It would be more seemly to tell her after the funeral.
[ترجمه ترگمان]پس از مراسم تدفین برایش آسان تر می شد
[ترجمه گوگل]بعد از مراسم تشییع جنازه بیشتر به نظر می رسد

14. We no longer pay a seemly deference to our superiors.
[ترجمه ترگمان]ما دیگر نسبت به مافوق خود احترام قائل نیستیم
[ترجمه گوگل]ما دیگر به سرپرست ما نسبتا نادیده می گیریم


کلمات دیگر: