کلمه جو
صفحه اصلی

womanhood


معنی : عالم نسوان، زنیت، حس زنانگی، زنی
معانی دیگر : خانم، زن، زنان، نسوان، زنانگی

انگلیسی به فارسی

زنی، زنیت، حس زنانگی، عالم نسوان


زن بودن، حس زنانگی، عالم نسوان، زنی، زنیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being a woman.

(2) تعریف: the nature and qualities of women.

(3) تعریف: women collectively.

• state of being a woman, femininity, womanliness, womanly qualities
womanhood is the state of being a woman rather than a girl, or the period of a woman's adult life.

مترادف و متضاد

عالم نسوان (اسم)
muliebrity, womanhood

زنیت (اسم)
womanhood, wifehood

حس زنانگی (اسم)
womanhood

زنی (اسم)
womanhood

physical maturity and strength of adult male or female


Synonyms: adulthood, coming of age, fecundity, femininity, fertility, manfulness, manliness, masculinity, mettle, potency, virility, womanliness, womanness


Antonyms: childhood


جملات نمونه

1. the womanhood of the nation
زنان کشور

2. Pregnancy is a natural part of womanhood.
[ترجمه ترگمان]بارداری بخشی طبیعی از زنانگی است
[ترجمه گوگل]بارداری بخش طبیعی زنانگی است

3. He watched his daughters grow to womanhood.
[ترجمه ترگمان]به دخترانش نگاه می کرد که به شکل زنانگی درآمده بودند
[ترجمه گوگل]او تماشا کرد دخترانش به زن بودن رشد می کنند

4. She symbolised for me the best of Indian womanhood.
[ترجمه ترگمان]او بهترین زن هندی را به من نشان داد
[ترجمه گوگل]او برای من بهترین زنانگی هند را نشان داد

5. She had passed from childhood to early womanhood.
[ترجمه ترگمان]او از کودکی به دوران زنانگی رسیده بود
[ترجمه گوگل]او از دوران کودکی به زودیاش متولد شده بود

6. She had grown to womanhood through him.
[ترجمه ترگمان]زن به شکل زنانگی در او رشد کرده بود
[ترجمه گوگل]او از طریق او به زنایی تبدیل شده بود

7. A girl just entered into womanhood, the last awkwardness of youth gone.
[ترجمه ترگمان]دختری که تازه به دوران زنانگی وارد شده بود آخرین awkwardness جوانی از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]یک دختر فقط به زن بودن وارد شد، آخرین نومیدی جوانان رفته است

8. When she was maturing into young womanhood Baldersdale was well populated with youngsters of equivalent age - that is to say eligible for Hannah.
[ترجمه ترگمان]وقتی که او در جوانی به بلوغ زنانگی رسیده بود، پر از جوانانی بود که سن برابر داشتند - یعنی این که شایسته هانا باشد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او به جوان بودن زن جوان تبدیل شد، بلدرزدیل با جوانان سن معادل جمعیت شد - یعنی واجد شرایط برای هانا است

9. I rejected womanhood, not because I preferred manhood, but because I preferred girlhood.
[ترجمه ترگمان]من زن زنانگی ام را رد کردم نه به خاطر این که من مردانگی را ترجیح می دادم، بلکه به خاطر آن بود که دختری را ترجیح می دادم
[ترجمه گوگل]من زن بودن را رد کردم، نه به این دلیل که من مردانه را ترجیح دادم، بلکه به این دلیل که دخترانه را دوست داشتم

10. What a relief to have that weight of womanhood rise like a gull and fly away.
[ترجمه ترگمان]چه آرامشی برای افزایش وزن زن ها مثل یک مرغ دریایی و فرار از آن وجود دارد
[ترجمه گوگل]چه اهمیتی دارد که وزن زنانگی مثل یک قورباغه رشد کند و پرواز کند

11. Her daughter was eagerly moving towards womanhood and would not be stopped.
[ترجمه ترگمان]دخترش با اشتیاق به سوی زنانگی حرکت می کرد و می ایستاد
[ترجمه گوگل]دخترش مشتاقانه به سوی زن بودن حرکت کرد و متوقف نخواهد شد

12. Stand proudly and exult in your womanhood. Remember: Woman hold up half the sky.
[ترجمه ترگمان]بلند بایستید و در میان زنانگی خود exult یادتان باشد: زن نصف آسمان را نگه می دارد
[ترجمه گوگل]با افتخار و قدردانی از زنانگی خود باشید به یاد داشته باشید زن نیمی از آسمان را نگه می دارد

13. It is symbolic of the fighting spirit of modern womanhood.
[ترجمه ترگمان]آن سمبل روحیه مبارزه با زنانگی مدرن است
[ترجمه گوگل]این نماد روح مبارزه زنانگی مدرن است

14. They have come to reject the traditional notion of womanhood.
[ترجمه ترگمان]آن ها آمده اند تا مفهوم سنتی زنانگی را رد کنند
[ترجمه گوگل]آنها آمده اند تا مفهوم سنتی زنانگی را رد کنند

the womanhood of the nation

زنان کشور


پیشنهاد کاربران

زنیت، زن بودن ( زمانی که به کسی نام زن اطلاق می شود )
زنانگی ( بیانگر خصوصیات و ویژگی های زن )
زنان ( اسم جمع )


کلمات دیگر: