کلمه جو
صفحه اصلی

balkanization


تقسیم بقطعات ریز مثل کشورهای بالکان

انگلیسی به فارسی

تقسیم به قطعات ریز (مثل کشورهای بالکان)


بالکانیزاسیون، تقسیم بقطعات ریز


انگلیسی به انگلیسی

• breaking up of a region into small units; division of a group into smaller and hostile units; division of a labor market into many economic and geographic branches with each having its own internal labor maket (also balkanisation)

جملات نمونه

1. the balkanization of lebanon
بالکان سان کردن لبنان،قطعه قطعه کردن لبنان

2. We can't accept the fragmentation or balkanization of the country.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم the و balkanization کشور را بپذیریم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم تقسیم بندی و یا بالکانیزه کردن کشور را قبول کنیم

3. The political Balkanization and Fragmentation in the great metropolis makes it difficult to solve a series of problems.
[ترجمه ترگمان]حل و فصل مسائل سیاسی و سیاسی در پایتخت بزرگ، حل یک سری مشکلات را دشوار می سازد
[ترجمه گوگل]Balkanization سیاسی و تجزیه و تحلیل در بزرگ شهری مشکل را حل یک سری از مشکلات است

4. "We're facing a step-by-step Balkanization of the global Internet, " says Columbia University law professor Tim Wu. "It's becoming a series of national networks. "
[ترجمه ترگمان]تیم وو، استاد حقوق دانشگاه کلمبیا، می گوید: \" ما با گامی به جلو در اینترنت جهانی مواجه هستیم و تبدیل به یک سری شبکه های ملی می شویم
[ترجمه گوگل]پروفسور Tim Wu، استاد دانشگاه کلمبیا می گوید: "ما با یک گام به گام بولاکی کردن اینترنت جهانی روبرو هستیم " 'این تبدیل به یک سری از شبکه های ملی است  "

5. The balkanization of Sudan is what is really at stake. For years the leaders and officials of South Sudan have been supported by America and the European Union.
[ترجمه ترگمان]The سودان چیزی است که واقعا در معرض خطر است سال ها است که رهبران و مقامات سودان جنوبی توسط آمریکا و اتحادیه اروپا مورد حمایت قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]بولانیزاسیون سودان چیزی است که واقعا در معرض خطر است  سالها رهبران و مقامات سودان جنوبی از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا حمایت شده اند

6. Thus, the balkanization process started with the division of Sudan from Egypt.
[ترجمه ترگمان]بنابراین فرآیند balkanization با تقسیم سودان از مصر آغاز شد
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب، فرایند بالکانیزاسیون با تقسیم سودان از مصر شروع شد

7. In reality, the balkanization project in Sudan has been going on since the end of British colonial rule in Anglo-Egyptian Sudan.
[ترجمه ترگمان]در واقع، پروژه balkanization در سودان از زمان پایان حکومت استعماری بریتانیا در سودان - مصر - مصر ادامه داشته است
[ترجمه گوگل]در حقیقت، پروژه بلککنی در سودان از زمان پایان حکومت استعمار بریتانیا در سودان جنوبی آنگلو-مصر ادامه دارد

8. Following the end of the cold war, Southeast Europe became the most unstable region in Europe, with the specter of "Balkanization" wandering once again in Europe.
[ترجمه ترگمان]پس از پایان جنگ سرد، جنوب شرقی اروپا به most منطقه اروپا تبدیل شد، و شبحی از \"Balkanization\" بار دیگر در اروپا سرگردان شد
[ترجمه گوگل]پس از پایان جنگ سرد، جنوب شرقی اروپا به ناحیه ناپایدار در اروپا تبدیل شد، در حالی که سر و صدای Balkanization یک بار دیگر در اروپا سرگردان بود

9. This has been achieved through the soft balkanization of federalism in Iraq, which has allowed the Kurdistan Regional Government to negotiate with foreign oil corporations on its own.
[ترجمه ترگمان]این مساله از طریق the نرم of در عراق به دست آمده است که به دولت منطقه ای کردستان اجازه مذاکره با شرکت های نفتی خارجی را می دهد
[ترجمه گوگل]این امر از طریق نرمال کردن بلومنیزه شدن فدرالیسم در عراق بدست آمده است، که به دولت منطقه ای کردستان اجازه داده است تا خود را با شرکت های نفتی خارجی مذاکره کند

10. Secession and balkanization in East Africa and the Arab World are on the U. S., Israeli, and NATO drawing board.
[ترجمه ترگمان]Secession و balkanization در شرق آفریقا و جهان عرب در آمریکا قرار دارند اس, اسرائیل و هیات طراحی ناتو
[ترجمه گوگل]جداسازی و بالکانیزاسیون در شرق آفریقا و جهان عرب بر روی هیئت مدیره U S، اسرائیل و ناتو صورت می گیرد

11. And teachers misunderstanded the connotation of new idea or they showed a tendency of individualism, balkanization, contrived collegiality.
[ترجمه ترگمان]و معلمان معنای جدیدی از ایده جدید را درک می کردند و یا گرایش به فردگرایی، balkanization، و collegiality را نشان می دادند
[ترجمه گوگل]و معلمان خطاب به ایده جدید را نادیده گرفتند و یا گرایش فردگرائی، بلکا شدن، و همدلی بودن خود را نشان دادند

12. This is why Iraq was outlined as the centre piece to the balkanization of the Middle East and the Arab World.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که عراق به عنوان کانون اصلی خاورمیانه و جهان عرب معرفی شد
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که عراق به عنوان قطعه مرکزی برای بالکانیزاسیون خاورمیانه و جهان عرب مشخص شد

13. According to the Yinon Plan, the Copts or Christians of Egypt, which are a large minority in Egypt, are the key to the balkanization of the Arab states in North Africa.
[ترجمه ترگمان]طبق برنامه Yinon، قبطی ها یا مسیحیان مصر، که اقلیت زیادی در مصر هستند، کلید to کشورهای عربی در شمال آفریقا هستند
[ترجمه گوگل]بر اساس طرح یینون، قبطی ها یا مسیحیان مصر، که اقلیت بزرگی در مصر هستند، کلیدی برای بالکانیزه کردن کشورهای عربی در شمال آفریقا هستند

14. But the Vatican as portrayed in Noyes' cable is already a model of balkanization and inefficiency.
[ترجمه ترگمان]اما واتیکان که در کابل به تصویر کشیده شده است، در حال حاضر مدلی از balkanization و ناکارآمدی است
[ترجمه گوگل]اما واتیکان همانطور که در کابل Noyes نشان داده شده است، در حال حاضر یک مدل از بالکانیزاسیون و ناکارآمدی است

پیشنهاد کاربران

معنای اصطلاحی این واژه رو میشه با ضرب المثل معروف "تفرقه بینداز و حکومت کن"بیان کرد. در این پدیده، عامل با هدف و قصد قبلی اقدام به تجزیه و تقسیم کردن می کنه تا از شرها و آسیب های بعدی، در امان باشه.


کلمات دیگر: