کلمه جو
صفحه اصلی

wording


معنی : بیان، عبارت، کلمه بندی، جمله بندی
معانی دیگر : گزینش یا طرز قراردادن واژه ها، واژه آرایی، لغت بندی، واژه پردازی، نحوه ی بیان، عبارت سازی

انگلیسی به فارسی

عبارت سازی، جمله بندی، کلمه بندی، بیان


اصطلاح، جمله بندی، عبارت، بیان، کلمه بندی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or manner of putting into words; phrasing; diction.
مشابه: diction, locution, phrasing

• formulation, choice of words; formulating, diction; verbal expression; stylizing
the wording of a piece of writing or a speech is the way it is expressed.

مترادف و متضاد

بیان (اسم)
pronunciation, explanation, exposition, statement, declaration, display, quotation, remark, presentation, interpretation, mouth, presentment, averment, expression, lip, recitation, diction, wording, locution, say-so

عبارت (اسم)
style, quotation, passage, expression, phrase, phraseology, diction, wording, wordage

کلمه بندی (اسم)
expression, phrase, phraseology, wording

جمله بندی (اسم)
wording, wordage

way of expressing a thought


Synonyms: choice of words, diction, language, locution, manner, mode, parlance, phraseology, phrasing, style, terminology, turn of phrase, wordage, words


جملات نمونه

1. improve the wording of your sentences!
واژه بندی جملات خود را بهتر کن !

2. the obscenity of a writing may lie as much in intent as in wording
قباحت یک نوشتار ممکن است به همان اندازه که ناشی از جمله بندی است ناشی از قصد و نیت هم باشد.

3. There was a lot of discussion about the wording of the report.
[ترجمه ترگمان]بحث های زیادی در مورد the این گزارش وجود داشت
[ترجمه گوگل]بحث بسیار زیادی در مورد متن گزارش وجود داشت

4. They changed the wording of the advertisement to make it more palatable to women.
[ترجمه ترگمان]آن ها کلمات آگهی را تغییر دادند تا آن را برای زنان خوشایند جلوه دهند
[ترجمه گوگل]آنها اصطلاح آگهی را تغییر دادند تا آن را برای زنان جذاب تر کند

5. We changed the wording of the text to make it more comprehensible.
[ترجمه ترگمان]متن را تغییر دادیم تا قابل فهم شود
[ترجمه گوگل]ما اصلاح متن را تغییر دادیم تا آن را قابل فهم تر کنیم

6. The two sides failed to agree on the wording of a final report.
[ترجمه ترگمان]دو طرف نتوانستند در مورد جمله بندی نهایی توافق کنند
[ترجمه گوگل]دو طرف نتوانستند در مورد یک گزارش نهایی موافقت کنند

7. The wording of questions can influence how people answer.
[ترجمه ترگمان]کلمات سوالات می توانند بر چگونگی پاسخ مردم تاثیر بگذارند
[ترجمه گوگل]فرمول سوالات می تواند بر پاسخ مردم پاسخ دهد

8. The wording of this section of the contract is open to interpretation.
[ترجمه ترگمان]متن این بخش از قرارداد برای تفسیر باز است
[ترجمه گوگل]اصطلاح این بخش قرارداد برای تفسیر باز است

9. We need to think carefully about the wording of the request.
[ترجمه ترگمان]ما باید به دقت در مورد کلمه درخواست فکر کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید به دقت در مورد نظر درخواست فکر کنیم

10. We don't yet know the exact/precise wording of the agreement.
[ترجمه ترگمان]ما هنوز جمله بندی دقیق \/ دقیقی از توافق را نمی دانیم
[ترجمه گوگل]هنوز رسم دقیق / دقیق توافقنامه را نمی دانیم

11. The statement was vague in its wording.
[ترجمه ترگمان]لحن کلام مبهم بود
[ترجمه گوگل]بیانیه در متن آن مبهم بود

12. The wording is so vague that no one actually knows what it means.
[ترجمه ترگمان]کلمات خیلی مبهم است که هیچ کس نمی داند معنی آن چیست
[ترجمه گوگل]اصطلاح چنین مبهم است که هیچ کس در واقع نمی داند منظور چیست؟

13. The wording of the agreement is ambiguous.
[ترجمه ترگمان]متن این قرارداد مبهم است
[ترجمه گوگل]متن قرارداد مبهم است

14. The wording was deliberately ambiguous.
[ترجمه ترگمان]کلمات به عمد مبهم بود
[ترجمه گوگل]این عبارت عمدا مبهم بود

15. What was the exact wording of the message?
[ترجمه ترگمان]معنی دقیق پیام چیه؟
[ترجمه گوگل]متن دقیق پیام چیست؟

پیشنهاد کاربران

توصیف

چینشِ واژگان، واژه چینی

واژه چینی، چینشِ واژگان


کلمات دیگر: