کلمه جو
صفحه اصلی

deck


معنی : کف، دسته، عرشه، عرشه کشتی، دستینه، یک دسته ورق، زینت کردن، عرشهدار کردن، اراستن، پوشاندن
معانی دیگر : (کشتی و غیره) عرشه، (اتوبوس دو طبقه) طبقه، (ورق بازی) دست، (امریکا - خودمانی) ضربه ی فنی کردن، (با مشت یا ضربه) بر زمین انداختن، (اتوبوس و کامیون و هواپیما و غیره) کف، پهنه، (دستگاه صوت) دک، (امریکا - خودمانی) بسته ی کوچک (حاوی مواد مخدر مانند هرویین)، رجوع شود به: tape deck، (معمولا با: out) آراستن (با جامه ی خوب یا تزیینات)، تزیین کردن، پیراستن، زیباندن، (کشتی) عرشه دار کردن، n : عرشه، سطح، n : اراستن، در ورق بازی یکدسته ورق

انگلیسی به فارسی

دستینه، دسته


عرشه، عرشه کشتی، کف، سطح، آراستن،زینت کردن، عرشه‌دار کردن، پوشاندن، (در ورق‌بازی) یکدسته ورق


عرشه، دسته، عرشه کشتی، کف، دستینه، یک دسته ورق، پوشاندن، اراستن، زینت کردن، عرشهدار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: clear the decks, on deck
(1) تعریف: a horizontal platform or floor that extends from side to side of a ship and that may have other platforms above or below it.

(2) تعریف: an open platform somewhat resembling the open top deck of a ship.

- The restaurant has a deck for dining outdoors.
[ترجمه محمدعلی] رستوران دارای یک مهتابی ( سکو ) برای صرف غذا در فضای باز است.
[ترجمه ترگمان] رستوران دارای یک تراس برای بیرون شام در فضای باز است
[ترجمه گوگل] رستوران دارای یک عرشه برای غذاخوری در خارج از منزل است

(3) تعریف: a pack of playing cards.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: decks, decking, decked
مشتقات: decker (n.)
(1) تعریف: to clothe (a person) or decorate (a room, area, or the like) impressively or festively (sometimes fol. by "out").
مشابه: adorn, outfit, rig

- He was decked out in his best suit.
[ترجمه Anisa] او بهترین کت و شلوار را پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] او با بهترین کت و شلوار پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل] او در بهترین کت و شلوار خود را پوشید
- The dining hall was decked with flowers and streamers.
[ترجمه ترگمان] سالن غذا خوری پر از گل و روبان بود
[ترجمه گوگل] سالن ناهارخوری با گل و فنجان تزیین شده بود

(2) تعریف: (informal) to knock to the floor or ground; knock down.
مشابه: drop

(3) تعریف: to furnish with a deck.

- Are you planning to deck your house?
[ترجمه ترگمان] می خوای خونت رو بکشی؟
[ترجمه گوگل] آیا شما قصد دارید خانه خود را تزیین کنید؟

• floor of a ship; full set of playing cards; open porch-like area attached to a house or building that is often made from wooden slats
clothe, array; decorate; hit, punch
a deck on a bus or ship is a downstairs or upstairs area.
the deck of a ship is also a floor in the open air which you can walk on.
a record deck is a piece of equipment on which you play records.
a deck of cards is a pack of playing cards.
in american english, a deck is also the same as a patio.
if something is decked with attractive things, it is decorated with them; a literary use.
see also flight deck.
if you deck someone or something out, you decorate them or make them look attractive.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] عرشه - عبورگاه - کف
[کامپیوتر] بسته
[فوتبال] کف-سطح
[ریاضیات] دست، دسته، کارت، دسته ی کارت، یک دست ورق
[نفت] عرشه

مترادف و متضاد

کف (اسم)
bottom, froth, bed, apron, floor, foam, slag, scum, blubber, deck, silt, offal, spume, insole, skim, scoria

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

عرشه (اسم)
height, deck

عرشه کشتی (اسم)
deck, prow

دستینه (اسم)
deck, holograph, longhand, signature

یک دسته ورق (اسم)
deck

زینت کردن (فعل)
decorate, deck

عرشه دار کردن (فعل)
deck

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

put on clothing, usually nice


Synonyms: accouter, adorn, appoint, array, attire, beautify, bedeck, clothe, decorate, dress, dress up, embellish, festoon, garland, garnish, grace, gussy up, ornament, prettify, primp, slick, trim


Antonyms: disrobe, unclothe


جملات نمونه

1. a deck of cards
دسته ی ورق،یک دست ورق

2. weather deck
(کشتی) عرشه ی بی سقف

3. on deck
(عامیانه) 1- آماده،در دسترس 2- منتظر نوبت

4. the canting deck of a destroyer
عرشه ی شیب دار یک ناوشکن

5. the lower deck is afloat
طبقه ی تحتانی کشتی را آب گرفته است.

6. the ship's deck is quite steeply cambered at this point
عرشه ی کشتی در اینجا دارای شیب زیادی به سوی طرفین است.

7. the ship's deck was covered by cargo
عرشه ی کشتی از محموله پوشیده شده بود.

8. hit the deck
(امریکا - خودمانی) 1- (از بستر) برخاستن 2- آماده ی عمل شدن 3- (در زلزله یا انفجار و غیره) خود را بر زمین افکندن 4- (در اثرضربه و غیره) نقش بر زمین شدن

9. he sat on the top deck of the bus
او در طبقه ی دوم اتوبوس نشست.

10. the planes bammed against the deck of the carrier
هواپیماها تراق تراق کنان بر عرشه ی ناو هواپیمابر فرود می آمدند.

11. the officer mustered the sailors on the deck
افسر ملوانان را به عرشه فراخواند.

12. once aboard, they started walking on the ship's deck
پس از سوار شدن،شروع به راه رفتن روی عرشه ی کشتی کردند.

13. the fish was jerking and tumbling on the fishing boat's deck
ماهی،روی عرشه ی کشتی ماهی گیری می جنبید و معلق می زد.

14. I was the only person on deck at that time of night.
[ترجمه بارین بارانی] من تنها کسی بودم که در شب روی عرشه کشتی بودم
[ترجمه ساجده] در آن زمان از شب تنها کسی که روی عرشه بود ، من بودم.
[ترجمه محمد] در آن وقت شب من تنها کسی بودم که بر روی عرشه بود.
[ترجمه علی اصغر] من در آن ساعت شب تنها کسی بودم که روی عرشه بود.
[ترجمه ترگمان]من در آن موقع تنها کسی بودم که روی عرشه بودم
[ترجمه گوگل]من در آن شب تنها کسی بودم که در عرشه بودم

15. The deck represents the cutting edge in CD reproduction.
[ترجمه ترگمان]عرشه، لبه برش در تولید مثل CD را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]عرشه نماینده لبه برش در تولید CD است

16. Six passengers can be berthed on the lower deck.
[ترجمه ترگمان]شش مسافر می توانند روی عرشه پایین پرسه بزنند
[ترجمه گوگل]شش مسافر را می توان در عرشه پایین تر قرار داد

17. We sat on deck until it was dark.
[ترجمه 😃😃😃] ما تا زمانی که هوا تاریک شد روی عرشه بودیم
[ترجمه ترگمان]روی عرشه نشستیم تا تاریک شد
[ترجمه گوگل]ما تا زمانی که تاریک بودیم روی عرشه نشستیم

18. I came up on deck to get my first glimpse of the island.
[ترجمه ترگمان]به عرشه آمدم تا اولین منظره جزیره را ببینم
[ترجمه گوگل]برای رسیدن اولین نگاه اجمالی این جزیره به عرشه آمدم

19. He went up the ladder onto the deck.
[ترجمه ترگمان]از نردبان بالا رفت و به عرشه آمد
[ترجمه گوگل]او به نردبان بر روی عرشه رفت

20. He coiled the rope on the deck.
[ترجمه ترگمان]طناب را روی عرشه حلقه کرد
[ترجمه گوگل]او طناب را روی عرشه پیچید

21. The sailors hoisted the cargo onto the deck.
[ترجمه ترگمان]ملوانان محموله را روی عرشه کشیدند
[ترجمه گوگل]ملوانان محموله را به عرشه تحویل دادند

The ship's deck was covered by cargo.

عرشه‌ی کشتی از بار پوشیده شده بود.


He sat on the top deck of the bus.

او در طبقه‌ی دوم اتوبوس نشست.


a deck of cards

دسته‌ی ورق، یک دست ورق


He decked his assailants.

او مهاجمان خود را بر زمین افکند.


The hall was decked out with flowers and flags.

تالار با گل و پرچم آذین شده بود.


She had decked herself out in a yellow, tinseled dress.

او خود را به لباس پولک‌دار زردی مزین کرده بود.


اصطلاحات

below decks

زیرعرشه، درون (کشتی)


clear the decks

1- (برای آمادگی رزمی و غیره) عرشه‌ی کشتی را (از چیزهای غیرضروری) پاک کردن 2- آماده‌ی عمل شدن


hit the deck

(امریکا - عامیانه) 1- (از بستر) برخاستن 2- آماده‌ی عمل شدن 3- (در زلزله یا انفجار و غیره) خود را بر زمین افکندن 4- (در اثرضربه و غیره) نقش بر زمین شدن


on deck

(عامیانه) 1- آماده، در دسترس 2- منتظر نوبت


پیشنهاد کاربران

سکو

ایوان، سکوی چوبی جلوی خانه ها

A deck one of the floors on aship

. A - - deck - - is one of the floors on a ship
reach 3

عرشه

A deck is one of the floors on a ship

زمینی که روی کشتی هست اسمش عرشه یا یثزن

به عرشه ی کشتی وجایی که حالت حفاظت شده توسط نرده داشته باشه بهش دک گفته میشه

ایوان ( برای خانه )

A deck is one of the floors on a ship در کانون زبان reach 3

عرشه، کف

1 - ( اسم ) عرشه کشتی
2 - ( فعل ) زینت کردن، تزیین کردن, decorate

ی جا معنای پهلو گرفتن میده
ISS is decking now
ایستگاه بین المللی حالا پهلو میگیره

. A - - deck - - is one of the floors on a ship

Rich3 کانون زبان ایران


۱ - عرشه کشتی
۲ - ایوان
۳ - تزئین کردن

صفحه ی رویی کشتی

A deck is one of the floors on a ship . کانون زبان ایران
Reach 3

( کشتی ) عرشه
( خانه ) ایوان
( اتوبوس ) طبقه
( ورق بازی ) دست
( معمولا با: out ) آراستن، تزیین کردن

معمولا مفهوم سکوی که جلو خانه هاست را میدهد

Deck به معنی عرشه
کانون زبان reach 3

عرشه کشتی
A deck is one of the floors on a
ship
Reach3😍🥰

یک دسته کارت در بازی پاسور.

دستگاه ضبط و پخش صدا بر روی نوار کاست که بیشتر در استودیوهای ساخت موزیک استفاده می گردید.

عامیانه معنی : مشت زدن به کسی طوری که روی زمین بی افته، هم میده


کلمات دیگر: