کلمه جو
صفحه اصلی

ratio


معنی : قسمت، نسبت، ضریب، ضرب کننده، نسبیت، نسبت معین و ثابت
معانی دیگر : رسد، بهر، برچند، سهم

انگلیسی به فارسی

نسبت، نسبیت، نسبت معین و ثابت، قسمت، سهم


نسبت، ضریب، نسبیت، نسبت معین و ثابت، قسمت، ضرب کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: ratios
(1) تعریف: a proportional relation between numbers or things based on amount or degree.
مشابه: mix, proportion

- What is the ratio of men to women in the school?
[ترجمه ترگمان] نسبت مردان به زنان در مدرسه چیست؟
[ترجمه گوگل] نسبت مردان به زنان در مدرسه چیست؟
- I remember the ratio of sugar to flour in the recipe.
[ترجمه ترگمان] نسبت قند به آرد را به خاطر دارم
[ترجمه گوگل] نسبت شکر به آرد را در دستور غذا به یاد می آورم

(2) تعریف: the relation between two numbers seen as the number of times one is contained in the other.

- the ratio of five to two
[ترجمه ترگمان] نسبت عرض پنج به دو
[ترجمه گوگل] نسبت پنج تا دو

• proportional relation, relationship of quantity or size between two things
a ratio is a relationship between two numbers, amounts, or measurements, which shows how much greater one is than the other. for example, if there are two boys and six girls in a room, the ratio of boys to girls is one to three.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] نسبت
[شیمی] نسبت
[برق و الکترونیک] نسبت - نسبت مقدار به دست آمده از تقسیم کمیتی به کمیت دیگر از همان نوع، برای نشان دادن نسبت تناسبی آنها.
[صنایع غذایی] نسبت
[مهندسی گاز] نسبت
[بهداشت] نسبت
[صنعت] نرخ، سهم، نسبت
[نساجی] نسبیت - نسبت - سهم - درصد
[ریاضیات] نسبیت
[آمار] نسبت

مترادف و متضاد

Antonyms: whole


percentage, relation of part to whole


Synonyms: arrangement, correlation, correspondence, equation, fraction, proportion, proportionality, quota, quotient, rate, relationship, scale


قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

نسبت (اسم)
format, connection, scale, proportion, relation, bearing, ratio, relationship, respect, blood, cognation, kinship, connexion, rapport

ضریب (اسم)
modulus, factor, ratio, coefficient

ضرب کننده (اسم)
multiplier, ratio, coefficient

نسبیت (اسم)
ratio, relativity, relativism

نسبت معین و ثابت (اسم)
ratio

جملات نمونه

1. a ratio of two boys to three girls
نسبت دو پسر به سه دختر

2. direct ratio
نسبت مستقیم

3. the ratio between births and deaths
نسبت تعداد تولد به تعداد مرگ و میر

4. the ratio of piston stroke to bore of a cylinder
نسبت بازی پیستون به کالیبر سیلندر

5. variance ratio test
آزمون نسبت واریانس

6. capitalization ratio
ضریب دارایی به سرمایه

7. common ratio
قدرنسبت (تصاعد هندسی)

8. the student-teacher ratio in this school
نسبت (تعداد) شاگردان به (تعداد) معلمان در این مدرسه

9. to be in inverse ratio (or proportion) to
رابطه ی وارون (معکوس) داشتن با

10. Their sales rose in direct ratio to the amount they spent on advertising.
[ترجمه ترگمان]فروش آن ها نسبت به مبلغی که صرف تبلیغات کرده بود، به طور مستقیم افزایش یافت
[ترجمه گوگل]فروش آنها نسبت مستقیم به مبلغی که در تبلیغات صرف شده بود، افزایش یافت

11. We mixed the oil and water in a ratio of one to five.
[ترجمه ترگمان]ما روغن و آب را به نسبت یک تا پنج مخلوط کردیم
[ترجمه گوگل]ما روغن و آب را در نسبت یک تا پنج مخلوط کردیم

12. The hospital is trying to improve its staff/patient ratio.
[ترجمه ترگمان]این بیمارستان می کوشد تا نسبت بیمار \/ بیمار خود را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]بیمارستان سعی دارد نسبت کارکنان / بیمار خود را بهبود بخشد

13. The ratio of nursing staff to doctors is 2:
[ترجمه ترگمان]نسبت کارکنان پرستاری به دکترها ۲ است:
[ترجمه گوگل]نسبت کارکنان پرستاری به پزشکان 2 است

14. Compute the ratio of the object's height to its weight.
[ترجمه ترگمان]نسبت ارتفاع شی به وزن خود محاسبه کنید
[ترجمه گوگل]نسبت ارتفاع قد به وزن آن را محاسبه کنید

15. What is the ratio of men to women in the department?
[ترجمه ترگمان]نسبت مردان به زنان در این بخش چیست؟
[ترجمه گوگل]نسبت مردان به زنان در بخش چیست؟

a ratio of two boys to three girls

نسبت دو پسر به سه دختر


the ratio between births and deaths

نسبت تعداد تولد به تعداد مرگ و میر


the student-teacher ratio in this school

نسبت (تعداد) شاگردان به (تعداد) معلمان در این مدرسه


پیشنهاد کاربران

نسبی
در آمار، مقیاس نسبی

نسبت

نسبت، نسبیت، سهم

علت عقلی

( حقوق ) دلیل، منطق
( فیزیک و موارد دیگر ) نسبت

The ratio of a case is the answer to
the issues ( questions
پاسخ به سؤال در محدوده دادگاه


کلمات دیگر: