کلمه جو
صفحه اصلی

wrap


معنی : پتو، پنهان سازی، بسته بندی کردن، لفاف کردن، لفافه دار کردن، پنهان کردن، پیچیدن، پوشانیدن، قنداق کردن
معانی دیگر : (دور چیزی) پیچیدن، حلقه کردن، فراگرفتن (دور چیزی را)، پیختن، لفاف کردن یا شدن، پوشاندن، پوشش، پوشانه، لفافه، (معمولا جمع) لباس رو، روپوش، شال گردن، خفا

انگلیسی به فارسی

پیچیدن، حلقه کردن، پوشانیدن، لفافه دار کردن، پنهان کردن، بسته‌بندی کردن، قنداق کردن


پتو، ملحفه، لفاف


بسته بندی کردن، پتو، پنهان سازی، پیچیدن، پوشانیدن، پنهان کردن، لفاف کردن، قنداق کردن، لفافه دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wraps, wrapping, wrapped
(1) تعریف: to cover, encircle, or enfold with something.
مترادف: cover, enfold, envelop, swathe
مشابه: bandage, bind, clothe, encase, encircle, enshroud, fold, gather, girdle, mantle, muffle, roll, sheathe, sheet, shroud, surround, swaddle, twine, wind

- He wrapped his neck with a scarf.
[ترجمه solmas] او گردنش را با روسری اش پوشانده بود
[ترجمه یاسمین] او گردنش را با شال پنهان کرده بود یا پوشانده بود .
[ترجمه sajedeh] اوگردنش را با شالپنهان یا پوشاند
[ترجمه ترگمان] گردنش را با روسری پیچیده بود
[ترجمه گوگل] او گردن خود را با روسری پیچید

(2) تعریف: to cover with wrapping.
مترادف: fold, package
متضاد: unwrap
مشابه: bind, cover, envelop, gift-wrap, paper, sheet, swathe

- He wrapped the presents in colorful paper.
[ترجمه ترگمان] او هدیه ها را در کاغذ رنگی پیچید
[ترجمه گوگل] او هدیه را در کاغذ رنگی پیچیده کرد

(3) تعریف: to use (one's hands or limbs, paper or other material, or the like) to encircle, cover, or enfold something.
مترادف: fold, twine
مشابه: circle, coil, envelop, swathe, throw, wind

- I wrapped foil around the leftover food.
[ترجمه ترگمان] فویل را دور باقیمانده غذای باقیمانده حلقه کردم
[ترجمه گوگل] من فویل را در اطراف غذای مرطوب گذاشتم
- He wrapped his arms around the tree trunk.
[ترجمه ترگمان] او بازوانش را دور تنه درخت حلقه کرد
[ترجمه گوگل] او دستهای خود را در اطراف تنه درخت پیچید

(4) تعریف: to clasp or embrace.
مترادف: clasp, embrace, enfold, hug
مشابه: envelop, fold, squeeze

- She wrapped the crying child in her arms.
[ترجمه shadi] او کودک گریان رادرآغوش گرفت
[ترجمه ترگمان] بچه گریان را در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل] او گریه کودک را در آغوش او پیچید

(5) تعریف: to conceal or envelop as if by wrapping.
مترادف: cloak, clothe, cover, envelop, shroud
مشابه: conceal, enclose, enshroud, mantle, muffle, sheathe, surround, swathe, veil

- The house was wrapped in darkness.
[ترجمه ترگمان] خانه در تاریکی پیچیده شده بود
[ترجمه گوگل] خانه در تاریکی پیچیده شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: wrapped up in, wrap up
(1) تعریف: to cover oneself with warm garments (usu. fol. by up).
مترادف: bundle up
مشابه: dress

(2) تعریف: to coil, circle, or turn.
مترادف: coil, wind
مشابه: bend, circle, curve, lap, twine, twist

- The snake wrapped around its prey.
[ترجمه ترگمان] مار دور طعمه خود پیچید
[ترجمه گوگل] مار در اطراف شکار خود پیچیده است
اسم ( noun )
عبارات: keep under wraps
(1) تعریف: that which wraps or is used to wrap.
مترادف: wrapper, wrappings
مشابه: bandage, cloak, clothing, coat, cover, covering, envelope, gift-wrap, jacket, mantle, paper, robe, shawl, sheathing

- gift wrap
[ترجمه ترگمان] پوشش هدیه
[ترجمه گوگل] کاغذ کادو

(2) تعریف: (pl.) garments, blankets, or the like worn outdoors.
مشابه: blankets, clothes, clothing, garments, robe

(3) تعریف: (informal) a now completed project, or the point at which a project is deemed complete and work on it can cease.

- "That's a wrap," said the director.
[ترجمه ترگمان] مدیر گفت: \" این یک پوشش است \"
[ترجمه گوگل] مدیر گفت: 'این بسته بندی است '

• garment wrapped around the upper body; shawl; scarf; blanket; coat; robe; shroud of secrecy; automatic moving of text to the subsequent line after completion of the previous one (computers)
pack; bind; cover; swathe; envelop; enwrap; encase; enclose; veil; conceal
if you wrap something, you fold paper or cloth tightly round it to cover it completely, for example in order to protect it or so that you can give it to someone as a present.
when you wrap something such as a piece of paper or cloth round another thing, you put it round it.
if you wrap your arms or fingers around something, you put them tightly around it.
if you keep something under wraps, you keep it secret, often until you are ready to announce it at some time in the future.
see also wrapping.
if you wrap something up, you fold paper or cloth tightly around it to cover it.
if you wrap up, you put warm clothes on.
if you wrap up a job or an agreement, you complete it in a satisfactory way; an informal use.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پیچیدن، دور تا دور گرفتن - حرکت دادن متن از یک سطر یا ستون به سطر یا ستون بعدی ؛ یا حرکت دادن متن در اطراف یک شرح. نگاه کنید به word wrap .

مترادف و متضاد

پتو (اسم)
wrap, blanket

پنهان سازی (اسم)
irony, wrap, secretion

بسته بندی کردن (فعل)
pack, wrap, packet, put up, parcel

لفاف کردن (فعل)
wrap

لفافه دار کردن (فعل)
wrap

پنهان کردن (فعل)
cloak, hide, shadow, cover, mask, conceal, closet, cache, wrap, disguise, dissemble, secrete, dissimulate

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

پوشانیدن (فعل)
gear, wrap

قنداق کردن (فعل)
bandage, swathe, swaddle, wrap

clothing that is worn over for warmth


Synonyms: blanket, cape, cloak, coat, cover, fur, jacket, mantle, shawl, stole


surround with a covering


Synonyms: absorb, bandage, bind, bundle, bundle up, camouflage, cloak, clothe, cover, drape, encase, encircle, enclose, enfold, envelop, fold, gift-wrap, hide, immerse, invest, mask, muffle, pack, package, protect, roll up, sheathe, shelter, shroud, swaddle, swathe, twine, veil, wind


Antonyms: uncover, unwrap


جملات نمونه

I wrapped the shawl around my neck.

شالگردن را دور گردنم پیچیدم.


1. wrap this thread around your finger
این نخ را دور انگشتت بپیچ.

2. wrap it up
(معمولا به صورت امر) آرام بودن،خفه شدن،سکوت کردن

3. wrap somebody up in cotton wool
(انگلیس - عامیانه) لوس بار آوردن

4. wrap something up
کاری را به پایان رساندن،فیصله دادن،رتق و فتق کردن

5. wrap up
تمام کردن،خاتمه دادن

6. Wrap the bandage firmly around the injured limb.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را محکم دور دست مجروح ببندید
[ترجمه گوگل]باند را کاملا محکم در اطراف اندام آسیب دیده قرار دهید

7. You'd better wrap a clean cloth around your arm till the wound closes.
[ترجمه ترگمان]بهتره یه پارچه تمیز دور دستت ببندی تا زخم بسته بشه
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از بستن زخم، یک پارچه تمیز را در اطراف دست خود قرار دهید

8. Ministers are as keen as ever to wrap their activities in a shroud of secrecy.
[ترجمه ترگمان]وزرا خیلی مشتاق هستند تا فعالیت های خود را با کفنی از رازداری پوشش دهند
[ترجمه گوگل]وزیران همانطور که همیشه علاقه مند به فعالیت های خود را در پوشش پنهان کاری

9. Make sure you wrap up in the cold wind.
[ترجمه Fateme] مطمئن شو که خوب بپوشی تو هوای سرد
[ترجمه ترگمان] مطمئن شو که توی باد سرد wrap
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که در باد سرد سرد می شوید

10. Diana is taking the opportunity to wrap up the family presents.
[ترجمه Fateme] دایانا این فرصت را بدست اورد تا هدیه های اعضای خانواده اش را کادو کند.
[ترجمه ترگمان]دایانا از این فرصت استفاده می کند تا هدیه های خانوادگی را به پایان برساند
[ترجمه گوگل]دایانا این فرصت را برای تدارک خانواده ارائه می دهد

11. Wrap up warmly - it's bitter outside.
[ترجمه ترگمان]بیرون بپیچ به گرمی - بیرون خیلی تلخ است
[ترجمه گوگل]پیچیده را گرم کنید - در خارج از آن تلخ است

12. Wrap the plates in newspaper to stop them from breaking.
[ترجمه Saman goli] بشقاب ها در روزنامه بپیچید تا جلوی شکستشان گرفته شود
[ترجمه ترگمان]صفحات روزنامه را ورق بزنید تا مانع از شکستن آن ها شود
[ترجمه گوگل]صفحات را در روزنامه بگذارید تا از شکستن آنها جلوگیری شود

13. Wrap the cake in a double thickness of foil.
[ترجمه ترگمان]کیک را در ضخامت دوبل فویل پیچ دهید
[ترجمه گوگل]کیک را در دو ضخامت فویل قرار دهید

14. She could wrap her father round her little finger.
[ترجمه ترگمان]می توانست پدرش را دور انگشت کوچکش حلقه کند
[ترجمه گوگل]او می تواند پدرش را دور انگشت کوچکش بگذارد

15. Wrap the chicken in foil and cook it for two hours.
[ترجمه ترگمان]مرغ را ورق بزنید و برای دو ساعت بپزید
[ترجمه گوگل]تخم مرغ را در فویل قرار دهید و آن را دو ساعت بپزید

16. Mexican Indians used to wrap tough meat in leaves from the papaya tree.
[ترجمه ترگمان]هندی ها در حال بسته بندی گوشت سفت و سخت در برگ های درخت انبه بودند
[ترجمه گوگل]سرخپوستان مکزیکی استفاده از گوشت های سخت را در برگ های درخت پاپایا قرار دادند

17. Why does he have to wrap it all up in such complicated language?
[ترجمه ترگمان]چرا باید همه چیز را در این زبان پیچیده جمع بندی کند؟
[ترجمه گوگل]چرا او مجبور است همه چیز را در چنین زبان پیچیده پیچیده کند؟

18. NATO defense ministers wrap up their meeting in Brussels today.
[ترجمه ترگمان]وزرای دفاع ناتو امروز جلسه خود را در بروکسل خاتمه دادند
[ترجمه گوگل]امروز وزیر دفاع ناتو جلسه خود را در بروکسل برگزار می کند

19. You'd better wrap that mirror up in newspaper before you put it in the car.
[ترجمه ترگمان]بهتر است قبل از این که آن را در ماشین بگذاری، آن آینه را در روزنامه ببندی
[ترجمه گوگل]قبل از قرار دادن آن در ماشین، بهتر است آن آینه را در روزنامه قرار دهید

20. I've still got a few Christmas presents to wrap up.
[ترجمه ترگمان]هنوز چند تا هدیه کریسمس برای بسته بندی کردن دارم
[ترجمه گوگل]من هنوز چند هدیه کریسمس برای بسته شدن دارم

They are so wrapped up in their children that they have stopped socializing.

آن‌قدر سرگرم بچه‌های خود هستند که دیگر با کسی معاشرت نمی‌کنند.


The plan was kept under wraps until after the elections.

نقشه را تا بعد از انتخابات مخفی نگاه‌ داشتند.


My sister wrapped her arms around the baby.

خواهرم بازوان خود را دور کودک حلقه کرد.


Wrap this thread around your finger.

این نخ را دور انگشتت بپیچ.


a town wrapped in fog

شهری که مه آن را فراگرفته بود


The box was wrapped in a plastic sheet.

جعبه با ورقه‌ی پلاستیکی پوشانده شده بود.


paper wraps for Christmas gifts

لفاف کاغذی برای (بسته‌بندی) هدایای کریسمس


اصطلاحات

be wrapped in something

در چیزی پوشانده شدن


be wrapped up in something (or somebody)

1- دست‌اندرکار، سهیم در کاری 2- (کاملاً) سرگرم چیز یا شخصی شدن


under wraps

سری، پنهانی، نهان


wrap somebody up in cotton wool

(انگلیس - عامیانه) لوس بار آوردن


wrap it up

(معمولاً به‌صورت امر) آرام بودن، خفه شدن، سکوت کردن


wrapped up in

(کاملاً) مجذوب، تمام هم و غم (کسی متوجه چیزی بودن)


wrap something up

کاری را به پایان رساندن، فیصله دادن، رتق و فتق کردن


wrap up

تمام کردن، خاتمه دادن


پیشنهاد کاربران

پوشش دادن - تحت کنترل در آوردن - محافظت کردن


. And that’s a wrap for semester 3/4 of my masters

بسته بندی کردن

cover

به سرانجام رساندن - انجام دادن

بسته بندی کردن
=pack

کادو کردن - بسته بندی کردن

wrap and weft تار و پود

قنداق کردن

کادو کردن

پایان یک دوره فیلمبرداری یا ضبط ( مثال It's a wrap )

ساختن و بکاربردن فعل نو با پیشوندهای ریشه چسب چون پَریـ، نیـ، اوز، تَرَ، ویـ، و غیره بسیار مهم است ما پارسی زبانان باید همچون رومانس زبانان ریشه های باستانی زبانمان را باز بکار گیریم زیرا در زبان پارسی ریشه های فعلی فعالانه در واژه سازی شرکت می کنند مانند کَش در دانه کَش و کُش در آدم کُش اگر این دو ریشه را نمی داشتیم ساختن دو واژهٔ آدم کُش و دانه کَش ممکن نمی بود پس باید تلاش کنیم شمار این ریشه ها افزون و افزونتر شود.


مفهوم کلی این فعل چونین است؛ پوشاندن چیزی با نهادن چیزی دیگر به پیرامونِ آن

در پارسی گفتاری از فعل پیچیدن چونین مفهومی اراده می شود ولی به فعلی مستقل نیاز داریم

بهتر است بگوییم و بنویسیم؛ پَریپیچیدن یا پَریپوشیدن

ریشه شناسی؛ از پیشوندِ ریشه چسبِ پَریـ به معنای به گرداگردِ، به پیرامونِ و فعلهای پوشیدن و پیچیدن

پَریـ پیچیدن معنا می دهد؛ پیچیدن چیزی به گرداگرد چیزی دیگر

پَریـ پوشیدن معنا می دهد؛ پوشاندن چیزی به گرداگردِ چیزی دیگر

پیشوند پَریـ از پیشوندِ پـَ ایـ ریـ در پارسی باستان و اوستایی می آید

ساختن و بکاربردن فعل نو با پیشوندهای ریشه چسب چون پَریـ، نیـ، اوز، تَرَ، ویـ، پَتیـ و غیره بسیار مهم است ما پارسی زبانان باید همچون رومانس زبانان ریشه های باستانی زبانمان را باز بکار گیریم زیرا در زبان پارسی ریشه های فعلی فعالانه در واژه سازی شرکت می کنند مانند کَش در دانه کَش و کُش در آدم کُش اگر این دو ریشه را نمی داشتیم ساختن دو واژهٔ آدم کُش و دانه کَش ممکن نمی بود پس باید تلاش کنیم تا شمار این ریشه ها افزون و افزونتر شود.

کادو پیچ کردن _بسته بندی


گیر و گرفت
بگیر و ببند

بقچه کردن

شال زنانه

[کامپیوتر]
در مورد متن یا عناصر موجود در یک سطر به معنی شکستن و قرار دادن تعدادی از آنها در سطر بعدی است

to cover or enfold with something

Noun - countable :
نوعی ساندویچ ساخته شده با نان نازک که به دور گوشت ، سبزیجات و غیره پیچیده می شود.

wrap the body
کفن کردن بدن ( جنازه )

To become bent into the wrong shape
تغییر شکل یافتن به وسیله چیزی
The woman put the clock over the fire place and the heat wraped it

گرفتن، به چیزی بند کردن مانند دست که به کمر می گیرند

معنی همون لقمه یا همون بله خودمونم میده


کلمات دیگر: