کلمه جو
صفحه اصلی

wizard


معنی : جادو، جادو گر، نابغه، طلسمگر
معانی دیگر : (در رشته ی بخصوص) چیره دست، متبحر، خبره، استاد، جادویی، اسرارآمیز، (انگلیس ـ عامیانه) عالی، معرکه، مسحور کننده، (دراصل) حکیم، دانشمند، ساحر، افسونگر

انگلیسی به فارسی

جادو گر، جادو، طلسم گر، نابغه


جادوگر، جادو، نابغه، جادو گر، طلسمگر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who practices magic; sorcerer.
مترادف: sorcerer, warlock
مشابه: magician, medium, necromancer, seer, shaman, soothsayer

- The wizard cast a magic spell over the whole village.
[ترجمه ترگمان] جادوگر افسون جادوگری را روی کل دهکده اجرا کرد
[ترجمه گوگل] جادوگر طلسم سحر و جادو را روی کل روستا انجام می دهد

(2) تعریف: (informal) one who has a seemingly magical ability or skill.
مترادف: magician, whiz
متضاد: dud, duffer
مشابه: crackerjack, expert, genius, master, mastermind, phenomenon, prodigy, sage, shark, virtuoso

- a wizard at fixing machines
[ترجمه ترگمان] یه جادوگر در حال تعمیر ماشین ها
[ترجمه گوگل] یک جادوگر در دستگاه های تعمیر

• sorcerer; whiz; genius; magician; part of a program which helps a user perform an operation effectively (computers)
exceptional, extraordinary, fantastic (british slang)
a wizard is a man in a fairy story who has magic powers.
you can describe someone who is very good at a particular thing as that type of wizard.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ساحر - برنامه ی خبره - 1- یک ویژگی مانند برنامه های راهنما یا help که عناوین مهم اطلاعات مفید دیگر را به صورت خودکار نمایش می دهد. مثلاً این برنامه ی راهنما کادر گفتگویی را همراهی می کند تا شما را در درک هدف تمام تنظیم های ممکن یاری کند. این برنام های راهنما برای نوآموزان بسیار مفیدند ؛ اما کاربران با تجربه می توانند آنها را غیرفعال کنند. 2-هر یک از برنامه های کمکی مختلفی که برای ایجاد یا توزیع نرم افزار پنجره ای به کار می رود. در اینجا واژه ی wizard معنای مشخصی ندارد.

مترادف و متضاد

person who can perform magic


Synonyms: astrologer, augurer, clairvoyant, conjurer, diviner, enchanter, fortuneteller, hypnotist, magician, magus, medium, necromancer, occultist, palmist, seer, shaman, soothsayer, sorcerer, thaumaturge, warlock, witch


person who is highly skilled


جادو (اسم)
conjuration, weird, talisman, spell, magic, enchantment, glamor, witchery, black magic, incantation, wizard, thaumaturgy, theurgy

جادو گر (اسم)
spellbinder, hex, conjuror, voodooist, conjurer, sorcerer, magician, theurgist, magus, powwow, wizard, medicine man

نابغه (اسم)
genius, wizard

طلسم گر (اسم)
wizard

Synonyms: ace, adept, artist, authority, crackerjack, expert, genius, hot shot, pro, prodigy, professional, proficient, shark, star, virtuoso, whiz, whiz kid, wiz


Antonyms: amateur, rookie


جملات نمونه

1. wizard eyes
چشمان جادویی

2. a wizard dancer
رقاص مسحور کننده

3. a wizard wand
چوبدستی سحرآمیز

4. a financial wizard
خبره در امور مالی

5. a math wizard
خدای ریاضیات

6. The wizard screamed as the darkness enfolded him.
[ترجمه ترگمان]وقتی تاریکی او را در خود گرفت، جادوگر جیغ کشید
[ترجمه گوگل]جادوگر فریاد می زد چون تاریکی او را محاصره کرد

7. Your mother's a wizard at Scrabble.
[ترجمه ترگمان]))- مادرت جادوگر است
[ترجمه گوگل]مادر شما جادوگر در Scrabble است

8. The wizard drew some strange signs in the air with his wand.
[ترجمه ترگمان]ساحر با چوبدستیش علامت عجیبی در هوا تکان داد
[ترجمه گوگل]جادوگر برخی از علامت های عجیب و غریب را در هوا با گراز خود جلب کرد

9. He was a wizard with camels.
[ترجمه ترگمان]او جادوگری با شتر بود
[ترجمه گوگل]او جادوگر با شتر بود

10. He was a wizard with a ball, having speed, stamina, and accuracy when shooting at goal.
[ترجمه ترگمان]او یک جادوگر بود با توپ، سرعت، بنیه و دقت در هنگام عکاسی از هدف
[ترجمه گوگل]او یک جادوگر با توپ بود، با سرعت، استقامت و دقت در هنگام تیراندازی در هدف

11. He was going to be crowned Wizard King.
[ترجمه ترگمان]قرار بود به عنوان پادشاه جادوگر به دنیا بیاید
[ترجمه گوگل]او قصد داشت تا جادوگر پادشاه شود

12. He is also a wizard with a pack of cards.
[ترجمه ترگمان]او نیز جادوگری است با یک دسته ورق
[ترجمه گوگل]او همچنین یک جادوگر با یک بسته کارت است

13. Another wizard with runners and tubers is famous vegetarian Linda McCartney.
[ترجمه ترگمان]یک جادوگر دیگر با runners و غده های مشهور، لیندا مک کارتنی معروف است
[ترجمه گوگل]جادوگر دیگر با دونده و غده، Linda McCartney، گیاه شناسی مشهور است

14. There was something about the wizard that irked Him beyond measure.
[ترجمه ترگمان]چیزی در مورد جادوگری بود که او را بیش از حد تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]چیزی درباره جادوگر وجود داشت که باعث شد او را غرق کند

a financial wizard

خبره در امور مالی


a math wizard

خدای ریاضیات


wizard eyes

چشمان جادویی


a wizard wand

چوبدستی سحرآمیز


a wizard dancer

رقاص مسحورکننده


پیشنهاد کاربران

[رایانه]
در برنامه های کامپیوتری، به ابزاری اطلاق می شود که مراحل انجام کاری ( مثلاً نصب یک قسمت اضافی در نرم افزار ) را بصورت خودکار و ساده شده انجام می دهد.

Math wizard =خوره ریاضی ( ریاضی براش آب خوردنه )

جادو
جادوگر

● جادوگر ( مرد ) ، طلسمگر
● متبحر، چیزه دست

جادوگر مرد

جادوگر مرد
جادوگر زن هم میشه witch

جادوگر

[رایانه]

راهنما ، برنامه راهنما

جادوگرررررر

( در یک مهارت یا کار خاص ) خوره ی چیزی بودن

a man in who has magic powers



کلمات دیگر: