کلمه جو
صفحه اصلی

housekeeper


معنی : خانه دار
معانی دیگر : کلفت خانه، مستخدمه، خانه دار (به ویژه مزدبگیر)، (زن) خدمتکار

انگلیسی به فارسی

خانه دار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person, often an employee, who performs or oversees the tasks required to take care of a home.
مشابه: domestic

• one who is in charge of running a house or other establishment
a housekeeper is a person employed to cook and clean a house for its owner.

مترادف و متضاد

خانه دار (اسم)
host, economist, housekeeper, homemaker, householder, thrifty host

domestic


Synonyms: caretaker, chambermaid, house cleaner, housemaid, housewife, maid, servant


جملات نمونه

1. a passionate housekeeper
کسی که به خانه داری علاقه مند است

2. they laughed at the innocence of their rustic housekeeper
آنان به ساده دلی کلفت روستایی خود خندیدند.

3. Her adoptive mother was a housekeeper.
[ترجمه ترگمان] مادر خونده اون یه خدمتکار بوده
[ترجمه گوگل]مادر adopter او یک خانه دار بود

4. She is an economical housekeeper and feeds her family cheaply.
[ترجمه ترگمان]او سرایدار صرفه جویی است و به این قیمت به خانواده اش غذا می دهد
[ترجمه گوگل]او یک خانه دار اقتصادی است و خانواده اش را ارزان می کند

5. The new housekeeper came on the highest recommendation.
[ترجمه ترگمان]خدمتکار جدید به بالاترین پیشنهاد رسید
[ترجمه گوگل]خانه دار جدید جدیدترین پیشنهاد را دریافت کرد

6. Our housekeeper is a real treasure.
[ترجمه ترگمان]کدبانو ما گنجینه واقعی است
[ترجمه گوگل]خانه دار ما یک گنج واقعی است

7. The housekeeper cooks, does the laundry and cleans.
[ترجمه ترگمان]آشپز خانه آشپزی می کند، لباس ها را تمیز می کند و تمیز می کند
[ترجمه گوگل]خانه دار آشپزی می کند، شستشو می دهد و تمیز می کند

8. You'd better ring for the housekeeper to bring more soap.
[ترجمه ترگمان]بهتر است برای سرایدار زنگ بزنید تا صابون بیشتری بیاورند
[ترجمه گوگل]بهتر است برای صاحبخانه برای دریافت صابون بیشتر زنگ بزنید

9. You need a housekeeper to nurse your property.
[ترجمه ترگمان] تو به یه خدمتکار نیاز داری تا از ملک تو مراقبت کنه
[ترجمه گوگل]برای پرستاری دارایی خود به یک خانه دار نیاز دارید

10. Not having a housekeeper meant most of the domestic chores became mine.
[ترجمه ترگمان]نه داشتن خدمتکار به این معنا بود که بیشتر کاره ای خانه متعلق به من است
[ترجمه گوگل]عدم داشتن یک کارمند خانه دار به این معنی بود که بسیاری از کارهای خانگی من بود

11. The housekeeper left the room, muttering about ingratitude.
[ترجمه ترگمان]کدبانو از اتاق بیرون رفت و در مورد حق ناشناسی صحبت کرد
[ترجمه گوگل]خانه دار اتاق را ترک کرد، در مورد نادیده گرفتن سخن گفت

12. Mrs Gerard, the old housekeeper, had given notice.
[ترجمه ترگمان]خانم جرارد، کدبانوی پیر، توجه کرده بود
[ترجمه گوگل]خانم جرارد، خانه دار قدیمی، اطلاع داده بود

13. The cook has taken on the job of housekeeper, though she won't be living in.
[ترجمه ترگمان]آشپز کار کدبانوی خانه را به عهده دارد، هرچند که در آن زندگی نمی کند
[ترجمه گوگل]آشپز به کار خانوار برمیگردد، هرچند او در آن زندگی نخواهد کرد

14. As soon as Michele had gone the housekeeper began to help Luce off with her clothes.
[ترجمه ترگمان]همین که می کل رفته بود، سرایدار شروع به کمک کردن با لباس هایش کرد
[ترجمه گوگل]به محض اینکه مایکل از خانه خارج شد، خانهدار شروع به کمک کردن لوسی کرد

15. Shocked, panic-stricken, we rushed to see the housekeeper.
[ترجمه ترگمان]وحشت زده، وحشت زده، با عجله به طرف خدمتکار رفتیم
[ترجمه گوگل]شوکه شدم، وحشت زده شدیم، ما عجله کردیم تا خانه دار شویم

پیشنهاد کاربران

سرایدار

housekeeper = who cleans your hotel room


خدمتکار
مستخدم

معنیش میشه خانه دار

housekeeper ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: خانه‏دار 1
تعریف: شخصی که مسئولیت نظافت و آراستن اتاق ها و راهروهای مهمان خانه/ هتل را بر عهده دارد


کلمات دیگر: