کلمه جو
صفحه اصلی

deteriorating

انگلیسی به فارسی

بدتر شدن، فاسد شدن، خراب کردن، بدتر کردن، روبزوال گذاشتن، عیب دار کردن


جملات نمونه

1. aunt turan's health is fast deteriorating
سلامتی عمه توران به سرعت رو به وخامت است.

2. the relations between the two countries have been deteriorating for sometime
مدتی است که روابط بین دو کشور روبه خرابی می رود.

دانشنامه عمومی

فاسدکننده، تخریب کننده، تحلیل دهنده.


پیشنهاد کاربران

وخامت، بدتر شدن

وخامت، تشدید

رو به زوال

به خطر افتاده

وخیم، روبه وخامت، روبه تباهی، روبه خرابی، درحال خرابی، روبه فرسودگی، در حال فرسودگی

رو به زوال و نابودی


کلمات دیگر: