کلمه جو
صفحه اصلی

rounded


معنی : تمام، تمام شده، پر، مستدیر، گرد شده، بصورت عدد صحیح، شفاف شده
معانی دیگر : (معمولا در ترکیب) فرهیخته، پخته، پیشرفته، گرد (شده)، مدور (شده)

انگلیسی به فارسی

بصورت عدد صحیح، گرد شده، شفاف شده، تمام شده، پر،تمام


گرد، گرد شده، تمام، پر، بصورت عدد صحیح، شفاف شده، تمام شده، مستدیر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: roundedness (n.)
(1) تعریف: having a curved shape; made round.
متضاد: angular
مشابه: chubby, circular, convex, curved, rotund, round

(2) تعریف: finished; completed.

• circular, ring-shaped, round
something that is rounded is curved rather than pointed or sharp.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مدور
[زمین شناسی] گرد شده، مدور - گرد یا خمیده در شکل. بالاخص، به یک ذره رسوبی گویند که گوشه های اصلی آن به خمش های وسیعی گرد شده و سطوح اولیه آن تقریباً بطور کامل توسط سایش از بین رفته اند (با وجود اینکه بعضی از سطوح نسبتاً صاف ممکن است وجود داشته باشد)، مانند ریگی با مقدار گردشدگی بین 40/0 و 60/0 (نقطه میانی در 500/0) و چند (5-0) گوشه ثانویه شدیداً ساییده شده ای که در گردی 60/0 حذف می شوند. (پتی جان 1957، ص59). شکل اولیه به راحتی قابل مشاهده است. همچنین که رده گردشدگی که حاوی ذرات گرد شده است.

مترادف و متضاد

تمام (صفت)
main, full, complete, thorough, out-and-out, through, all, whole, entire, rounded, thru, full-blown, integral

تمام شده (صفت)
through, all-over, defunct, extinct, rounded, thru

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

مستدیر (صفت)
rounded, circular, spherical, orbicular

گرد شده (صفت)
rounded

بصورت عدد صحیح (صفت)
rounded

شفاف شده (صفت)
rounded

جملات نمونه

1. rounded periods
جملات کامل و زیبا

2. i rounded the island in a small boat
در یک قایق کوچک جزیره را دور زدم.

3. i rounded the street corner
گوشه ی خیابان را پیمودم.

4. she rounded her lips and tried to whistle
او لب های خود را گرد کرد و کوشید سوت بزند.

5. we rounded out the party with a "happy birthday" song
مهمانی را با سرود ((تولدت مبارک)) ختم کردیم.

6. our talks rounded into a plan
صحبت های ما به نقشه ای انجامید.

7. the runners rounded the racecourse three times
دوندگان سه بار میدان مسابقه را دور زدند.

8. He rounded the clay into a sphere.
[ترجمه ترگمان]او خاک رس را به کره تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]او رس را به یک کره متصل کرد

9. The cowboys rounded the cattle up.
[ترجمه ترگمان]کابوی ها گاوها را جمع و جور کردند
[ترجمه گوگل]گاوچران گاو را گرد می کند

10. She rounded upon him in the office,charging him with telling lies about her.
[ترجمه ترگمان]او را در دفتر جمع کرد و او را با دروغ گفتن به خود متهم کرد
[ترجمه گوگل]او در دفترش بر روی او متمرکز شد و او را با دروغ گفتن درباره او شنیده بود

11. Smooth rounded corners make cleaning easier.
[ترجمه ترگمان]گوشه های گرد و صاف تمیز کردن را آسان تر می کنند
[ترجمه گوگل]گوشه های گرد صاف ساده تر می شود

12. I rounded off the corners with sandpaper.
[ترجمه ترگمان]من با کاغذ سمباده گوشه و کنار کشیدم
[ترجمه گوگل]گوشه ها را با کاغذ انباشته کردم

13. The police rounded up a number of suspects.
[ترجمه ترگمان]پلیس تعدادی از مظنونین را دستگیر کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس تعدادی مظنون را جمع کرد

14. He rounded off the sharp corners of the table with a piece of sandpaper.
[ترجمه ترگمان]با یک تکه کاغذ سمباده گوشه میز را دور زد
[ترجمه گوگل]او گوشه های تیز میز را با یک تکه کاغذ انباشته کرد

15. The performance was rounded off with a one - act play .
[ترجمه ترگمان]نمایش با یک نمایش یک عمل گرد شد
[ترجمه گوگل]عملکرد با یک بازی یکپارچه خاتمه یافت

16. The storms had abated by the time they rounded Cape Horn.
[ترجمه ترگمان]طوفان ها تا زمانی که دماغه هورن را گرد کرده بودند فروکش کرده بود
[ترجمه گوگل]طوفان ها تا زمانی که Cape Horn را می پوشند، کاهش یافته است

a well-rounded person

آدم از هر نظر فرهیخته


پیشنهاد کاربران

خوش هیکل

رُندشده

گردگوشه ( برای خاک و سنگدانه درمهندسی ژئوتکنیک و مکانیک خاک )

This can make you more rounded as aperson
این میتونه شما را پخته تر کنه به عنوان یک فرد.
پخته، کامل معنی میده


کلمات دیگر: