کلمه جو
صفحه اصلی

retarded


معنی : عقب افتاده
معانی دیگر : (فکری) عقب افتاده، کندهوش، پس هوش، عقب افتاده از لحاظ هوش و رشد بدنی

انگلیسی به فارسی

عقب افتاده (از لحاظ هوش و رشد بدنی)


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: (Outdated; no longer in scientific use) comparatively slow or deficient in intellectual growth.
متضاد: precocious

(2) تعریف: showing a rate of advancement that is slower than the norm.

- The child's retarded physical development was noted by the doctors.
[ترجمه نادر نبوی] رشد جسمی عقب افتاده این کودک، مورد توجه پزشکان قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] رشد فیزیکی این کودک توسط پزشکان مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه گوگل] توسعه فیزیکی عقب مانده از کودک توسط پزشکان ذکر شده است

• limited or delayed in intellectual and/or emotional development, characterized by mental retardation
retarded people are less advanced mentally than most people of their age.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تاخیر یافته

مترادف و متضاد

عقب افتاده (صفت)
lagged, benighted, straggling, retarded, underdeveloped, straggled, distanced, late-blooming

limited


Synonyms: backward, birdbrained, defective, dim, dim-witted, dopey, dull, dumbbell, dumbo, dumdum, dummy, exceptional, feeble-minded, gorked, half-witted, held back, imbecile, lamebrained, mentally defective, moronic, numbskull, opaque, pinhead, retardo, sappy, simple, simple-minded, slow, slow-witted, stupid, subnormal, touched, underachieving, weak, yo-yo


جملات نمونه

1. the retarded child found it difficult to manipulate a pencil
برای کودک عقب افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.

2. heavy snow retarded the progress of the tank column
برف سنگین پیشرفت ستون تانک ها را آهسته کرد.

3. The heavy rain retarded our progress.
[ترجمه سعید] بارش سنگین باران، پیشرفت ما را به تأخیر انداخت یا کند کرد.
[ترجمه ترگمان]باران شدید باعث پیشرفت ما می شد
[ترجمه گوگل]باران سنگین پیشرفت ما را تضعیف کرد

4. Shortage of labour power retarded our economic development.
[ترجمه ترگمان]کمبود نیروی کار باعث رشد اقتصادی ما شده است
[ترجمه گوگل]کمبود نیروی کار، توسعه اقتصادی ما را به عقب انداخت

5. Her death was retarded by five years because of good treatment.
[ترجمه ترگمان]مرگ او به دلیل رفتار خوب پنج سال عقب افتاده بود
[ترجمه گوگل]مرگ او با توجه به درمان خوب، پنج سال به عقب رسیده بود

6. Lucy is very retarded and can't read yet.
[ترجمه ترگمان]لوسی خیلی عقب مانده است و هنوز نمی تواند بخواند
[ترجمه گوگل]لوسی بسیار عقب مانده و هنوز نمیتواند بخواند

7. The programme offers intermediate care for the mentally retarded.
[ترجمه ترگمان]این برنامه، توجه میانی را به عقب مانده ذهنی ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]این برنامه مراقبت متوسط ​​برای عقب ماندگی ذهنی ارائه می دهد

8. The lack of a rail link retarded the town's development.
[ترجمه ترگمان]عدم ارتباط ریلی موجب تاخیر در توسعه شهر شده است
[ترجمه گوگل]فقدان یک مسیر ریلی توسعه شهر را تضعیف کرد

9. Many of the children are severely retarded.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان به شدت عقب مانده هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان به شدت عقب مانده اند

10. To even the most politically retarded this is a nonsense.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر از لحاظ سیاسی از لحاظ سیاسی عقب مانده هم باشد، این یک حماقت است
[ترجمه گوگل]حتی از عقب ماندگی سیاسی بیشتر، این بی معنی است

11. I had a man who was retarded and who was also severely disabled physically.
[ترجمه ترگمان]مردی که عقب مانده بود و به طور فیزیکی از کار افتاده بود
[ترجمه گوگل]من یک مرد داشتم که عقب مانده بود و همچنین به شدت از لحاظ فیزیکی غیر فعال بود

12. Mine the art of the cripple, the retarded, the autistic, not the beautiful and whole.
[ترجمه ترگمان]مال من، هنر فلج، عقب مونده ذهنی، توهمی و کامل نیست
[ترجمه گوگل]هنر فلج، عقب افتاده، اوتیستیک، زیبا و کامل نیست

13. They're treated as if they're mentally retarded, ending up as factory fodder.
[ترجمه ترگمان]آن ها طوری رفتار می کنند که انگار عقب مانده ذهنی هستند و به عنوان علوفه کارخانه ای به پایان می رسند
[ترجمه گوگل]آنها به گونه ای رفتار می شوند که ذهنیت آنها عقب مانده است و به عنوان خوراک کارخانه به پایان می رسد

14. The process has retarded the kind of interdisciplinary research required by complex environmental and population issues.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند، نوع پژوهش های میان رشته ای را که از مسایل پیچیده محیطی و جمعیت مورد نیاز است، عقب مانده است
[ترجمه گوگل]این فرایند نوع تحقیق میان رشته ای را که نیاز به مسائل پیچیده محیط زیستی و جمعیتی دارد، کاهش داده است

پیشنهاد کاربران

Mean useless یعنی بی استفاده

کند ذهن

عقل افتاده، عقب مانده جسمی یا ذهنی

wow, you almost look as retarded as you really are piggy

i wish i could blame the way i am on mental retardation 😫


کلمات دیگر: