کلمه جو
صفحه اصلی

put away


معنی : کنار گذاردن، تمام غذا یا مشروبی را خوردن
معانی دیگر : 1- رجوع شود به 2 put aside- (عامیانه - به زندان یا بیمارستان روانی و غیره) فرستادن، مردود ساختن، طلاق دادن، مصرف کردن

انگلیسی به فارسی

کنار گذاردن


برای روز مبادا کنار گذاشتن


تمام غذا یا نوشیدنی را خوردن


به زندان فرستادن


ضربه فنی کردن حریف


امتیاز گرفتن، گل زدن


دور انداختن، کنار گذاردن، تمام غذا یا مشروبی را خوردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to return something to the place where it usually stays.

- Paul folded his clean clothes and put them away.
[ترجمه T] پل لباسش را پاک کرد و آنها را کنار گذاشت
[ترجمه 🙂] پل لباسش را تمیز کرد و آنها را کنار گذاشت
[ترجمه mahi] پائول لباس های تمیزش را تا کرد و آنها را کنار گذاشت
[ترجمه Behnaz] پل لباسش را پاک کرد و آن را سرجاش گذاشت
[ترجمه 🎉🐬] پل لباسش را تا کرد و ان را سرجایش گذاشت
[ترجمه �_�] پائول لباس ها را تمیز کرد و کنار گذاشت
[ترجمه اکسول] پل لباس هایش را تمیز و مرتب کرد و انها را سر جایشان گذاشت
[ترجمه sara] پل لباسهای تمیزش را تا کرد و گذاشت سر جایشان.
[ترجمه Anli] پال لباساش رو پاک کرد و کنار گزاشت
[ترجمه مهران] او لباسهای تمیزش را تا کرد و در سر جای خودشان گذاشت.
[ترجمه ترگمان] پل لباس های تمیزش را تا کرد و آن ها را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل] پل لباسش را پاک کرد و آنها را دور برد

• put (something) where it belongs; imprison; kill

مترادف و متضاد

کنار گذاردن (فعل)
put down, put up, put away, put by, shelve

تمام غذا یا مشروبی را خوردن (فعل)
put away

incarcerate


Synonyms: certify, commit, confine, institutionalize, jail, lock up


Antonyms: free, liberate


consume


Synonyms: devour, eat up, gobble, gulp down, polish off, punish, put down, shift, swill, wolf down


Antonyms: abstain, refrain


kill


Synonyms: assassinate, bury, cool, cut off, destroy, dispatch, do away with, do in, dust off, execute, finish, inter, knock off, liquidate, murder, plant, put down, put out of its misery, put to sleep, slay, tomb


Antonyms: give birth


keep in


Synonyms: reserve cache, deposit, keep, lay aside, lay away, lay by, lay in, put by, put out of the way, salt away, save, set aside, squirrel away, stockpile, store, store away, stow away


Antonyms: spend, use up, waste


جملات نمونه

1. Put away any valuable or breakable objects.
[ترجمه ک] اشیا گران بها و شکستنی را کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]اشیا گران بها و شکستنی را کنار بگذار
[ترجمه گوگل]هر جسم ارزشمند یا شکننده را کنار بگذارید

2. He has a nice sum of money put away.
[ترجمه گلی افجه ] او مقدار قابل توجهی پول کنار گذاشته
[ترجمه ترگمان]او مبلغ زیادی پول در اختیار دارد
[ترجمه گوگل]او مقدار خوبی از پول را برداشته است

3. He put away a whole box of chocolates in one evening.
[ترجمه نیلی] او ( تمام ) یک جعبه شکلات را در یک شب تمام کرد ( خورد )
[ترجمه ترگمان]یک شب تمام شکلات را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک شب جعبه ای از شکلات ها را در یک شب گذاشت

4. She has a few thousand dollars put away for her retirement.
[ترجمه گلی افجه ] او چندین هزار دلار برای بازنشستگی خود کنار گذاشته
[ترجمه را] اون چند هزار داار برای بازنشستگیش کنار گذاشته
[ترجمه ترگمان]او چند هزار دلار برای بازنشستگی او خرج کرده است
[ترجمه گوگل]او چندین هزار دلار برای بازنشستگی او گذاشته است

5. I ask him to put away such a foolish idea.
[ترجمه ترگمان]من از او خواهش می کنم این فکر احمقانه را از من دور کند
[ترجمه گوگل]من از او می خواهم که چنین ایده احمقانه ای را کنار بگذارد

6. "Yes, Mum," replied Cheryl as she slowly put away her doll.
[ترجمه گلی افجه ] شریل جواب داد بله مامان و عروسکش را کنار گذاشت
[ترجمه Azade] شریل همانطور که به آرامی عروسکش را کنار می گذاشت پاسخ داد بله مامان
[ترجمه ترگمان]شریل as را کنار گذاشت و گفت: بله، مامان
[ترجمه گوگل]'بله، مادر،' شریل پاسخ داد، او به آرامی عروسک خود را قرار داده است

7. Now the boat began to put away from the shore.
[ترجمه ترگمان]اکنون قایق از ساحل دور شد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر قایق شروع به دور از ساحل قرار داده است

8. It's amazing the amount that child can put away.
[ترجمه گلی افجه ] خیلی عجیب است این همه بچه می توانند کنار گذاشته شوند
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که کودک می تواند آن را کنار بگذارد
[ترجمه گوگل]این مقدار شگفت انگیز است که کودک می تواند آن را دور بزند

9. He must have put away a bottle of whisky last night.
[ترجمه گلی افجه ] او باید یک بطری ویسکی را دیشب تمام کرده باشد
[ترجمه ترگمان]دیشب باید یک بطری ویسکی از او دور کرده باشد
[ترجمه گوگل]او باید یک بطری از ویسکی شب را بکشد

10. The correspondence was all put away in numbered files.
[ترجمه ترگمان]این مکاتبات به شماره افتاده بود و همه چیز به شماره افتاده بود
[ترجمه گوگل]مکاتبات همه در فایل های شماره گذاری شده بود

11. He was put away for ten years for armed robbery.
[ترجمه گلی افجه ] او بخاطر سرقت مسلحانه ده سال زندانی شده بود
[ترجمه ترگمان]او ده سال برای سرقت مسلحانه زندانی شده بود
[ترجمه گوگل]او برای دزدی مسلحانه ده ساله بود

12. After what he did, he deserves to be put away for life.
[ترجمه گلی افجه ] بعد از کاری که کرد مستحق مرگ است
[ترجمه ترگمان]بعد از کاری که کرد حقش بود که زندگیش رو کنار بذاره
[ترجمه گوگل]پس از آنچه که انجام داده است، او سزاوار است که برای زندگی برود

13. They were busted and put away on narcotics charges.
[ترجمه ترگمان]اونا دستگیر شدن و مواد مخدر مصرف کردن
[ترجمه گوگل]آنها بر اثر اتهامات مربوط به مواد مخدر دفع شدند

14. She's got a few thousand pounds put away for her retirement.
[ترجمه ترگمان]چند هزار پوند برای retirement ذخیره کرده
[ترجمه گوگل]او چندین هزار پوند برای بازنشستگی او گذاشته است

15. He's an animal! He should be put away.
[ترجمه RZ22] او یک حیوان است ! باید کنار گذاشته شود.
[ترجمه ترگمان]او یک حیوان است! باید او را کنار بگذارند
[ترجمه گوگل]او یک حیوان است! او باید دور شود

پیشنهاد کاربران

پشرفته تر شود .
من حس میکنم معنی کلمات اشتباه است

زندانی کردن

گذاشتن وسیله

به کشتن دادن ( بخاطر آزار و اذیت فراوان )

دور انداختن

از چیزى استفاده کردن، از چیزی مصرف کردن.

سرجاش گذاشتن
مثلا کتابها رو تو کتابخونه بزار

چیزی را در محلی گذاشتن

کنار گذاشتن

چیدن کتاب و اسناد در جایی ( قفسه یا کتابخانه )

چیزی را در محل خودش گذاشتن ( مثلا چیدن ظرفهای شسته شده داخل کابینت )

چیزی را سر جایش گذاشتن

قایم کردن

قرار دادن چیزی در جایی

1. Put something away:
یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد
2. Put something back:
یعنی برگرداندن چیزی یا شخصی به مکان یا جایگاه قبلی خود

چیزی را در محل خود قرار دادان.

Syn:put down, put up, shelve, put by

دور کردن

مخفی کردن

( درمورد افراد ) به زندان انداختن، در جایی محبوس کردن

کنار گذشتن، پس اندازه کردن ( پول )
عامیانه: ( به زندان، بیمارستان روانی ) فرستادن، خوردن یا نوشیدن بیش از حد، امتیاز یا گل زدن ( خصوصاً بعد از تلاش شکست خورده ) .

put away کنار گذاشتن - - - داخل گذاشتن

کنار بگذار
کنار گذاردن
تمام غذا یا مشروبی را خوردن

put Something away یعنی قرار دادن چیزی در جای همیشگی خود
? Ali , put that book away, will you
علی ، اون کتاب رو بذار سرجاش

. Sorry dad . I can’t . I’m using it
متاسفم پدر نمی تونم. دارم از اون استفاده می کنم.

Put something in the place where you usually keep it.

قرارداد چیزی در جایش که منطق خاصی را دنبال کند مثل کنار گذاشتن پول برای پس انداز یا گذاشن شیئ در جایی جهت مرتب کردن


کلمات دیگر: