کلمه جو
صفحه اصلی

mum


معنی : خاموشی، سکوت، مادر، شخص خاموش، ساکت بودن
معانی دیگر : (نوعی آبجو قوی) مام، (در جشن ها و به ویژه نمایش های کریسمس) نقاب زدن، جامه ی نمایش برتن کردن، (عامیانه) رجوع شود به: chrysanthemum، (انگلیس - عامیانه) مادر، مام، خاموش، ساکت، بی حرف، (ندا) ساکت باش !، جیک نزن !، خفه !

انگلیسی به فارسی

مادر، خاموشی، سکوت، شخص خاموش، ساکت بودن


مادر، سکوت، خاموشی، شخص خاموش، ساکت بودن


انگلیسی به انگلیسی

• mom, mother (british); silence, quietness; chrysanthemum (informal)
quiet, silent
your mum is your mother; an informal word.

مترادف و متضاد

خاموشی (اسم)
still, blackout, silence, extinction, quiescence, reticence, mum, quiescency, taciturnity

سکوت (اسم)
pause, calm, still, silence, reticence, mum, quietism, reticency, taciturnity

مادر (اسم)
mamma, mum, mother, mama, mater, matriarch, stepmother

شخص خاموش (اسم)
mum

ساکت بودن (اسم)
mum

silent


Synonyms: bashful, buttoned up, clammed up, closemouthed, hushed, mute, muted, nonvocal, not forthcoming, not talkative, quiet, reserved, secretive, shy, soundless, speechless, still, tight-lipped, tongue-tied, uncommunicative, unsociable, unspeaking, voiceless, wordless, zipped


جملات نمونه

1. we asked him questions, but he was completely mum
از او چند پرسش کردیم ولی او کاملا خاموش بود.

2. There was always a honeymoon period when Mum started a new job.
[ترجمه ترگمان]همیشه وقتی مامان کار جدیدی را شروع می کرد یک دوره ماه عسل وجود داشت
[ترجمه گوگل]همیشه یک دوره ماه عسل زمانی بود که مادر شروع به کار جدید کرد

3. Mum tried to anticipate all my needs.
[ترجمه ترگمان]مامان سعی کرد تمام نیازهای مرا پیش بینی کند
[ترجمه گوگل]مامان سعی کرد همه نیازهایم را پیش بینی کند

4. My mum came over all giddy and had to sit down.
[ترجمه ترگمان]مادرم گیج شده بود و مجبور بود بنشیند
[ترجمه گوگل]مامانم بر همه گریه کرد و مجبور شدم نشستم

5. He was accusing my mum of having an affair with another man.
[ترجمه ترگمان]اون به مادرم متهم شده بود که با یه مرد دیگه رابطه داشته باشه
[ترجمه گوگل]او مادرم را متهم به داشتن رابطه با مرد دیگری کرد

6. Mum was a great believer in herbal medicines.
[ترجمه ترگمان]مامان به داروهای گیاهی معتقد بود
[ترجمه گوگل]مادرم معتقد به داروهای گیاهی بود

7. I shouldn't grumble about Mum — she's lovely really.
[ترجمه ترگمان]من نباید در مورد مادرم شکایت کنم او واقعا دوست داشتنی است
[ترجمه گوگل]من نباید در مورد مامان گریه کنم - او واقعا دوست داشتنی است

8. Mum, Lewis stuck out his tongue at me!
[ترجمه ترگمان]مامان، لو یس زبانش را به سمتم دراز کرد
[ترجمه گوگل]مادر، لوئیس زبان خود را در من گرفت!

9. It wasn't easy to lose puppy fat when Mum fed her on stodgy home cooking.
[ترجمه ترگمان]وقتی مامان در آشپزی stodgy به او غذا می داد آسان نبود
[ترجمه گوگل]آسان نبود که توله سگ چربی را از دست بدهد وقتی که مادرش در آشپزی خانه شلوغ تغذیه کرد

10. Mum, I can fight my own battles now.
[ترجمه ترگمان]مامان، من حالا می توانم با خودم مبارزه کنم
[ترجمه گوگل]مامان، من می توانم جنگ های خود را در حال حاضر مبارزه کنم

11. Mum paid for my driving lessons.
[ترجمه ترگمان]مامان برای درس رانندگی من پول داد
[ترجمه گوگل]مادر برای درس رانندگی من پرداخت می شود

12. My mum probably won't even notice I'm gone.
[ترجمه ترگمان]مادرم حتی متوجه حضور من هم نخواهد شد
[ترجمه گوگل]مادر من احتمالا حتی متوجه نمی شود که من رفته ام

13. It's nice for Mum to get out more.
[ترجمه ترگمان]خوبه که مامان بیشتر بیرون بره
[ترجمه گوگل]برای مامان خوب است که بیشتر بیاید

14. Don't be so nasty to your mum .
[ترجمه ترگمان]این قدر با مادرت بد نباش
[ترجمه گوگل]به مادرت عادت نکن

15. The whole family rallied round when Mum was ill.
[ترجمه ترگمان]وقتی مامان مریض بود همه خانواده دور هم جمع شدند
[ترجمه گوگل]تمام خانواده وقتی که مامان بیمار شد، گرد هم آمدند

We asked him questions, but he was completely mum.

از او چند پرسش کردیم ولی او کاملا خاموش بود.


اصطلاحات

mum's the word

دم فرو خواهم بست (یا ببند)، سکوت کامل


پیشنهاد کاربران

Mom=mum

گل داوودیChrysanthemum

Mum=mom=mother

مامان
مادر

مادر ، mom = mum


دهنم قرصه


کلمات دیگر: