1- (با ورزش و غیره) تحلیل بردن (خوراک پرکالری و غیره) 2- (قرض یا منت یا وظیفه) با کار جبران کردن یا پرداختن
work off
1- (با ورزش و غیره) تحلیل بردن (خوراک پرکالری و غیره) 2- (قرض یا منت یا وظیفه) با کار جبران کردن یا پرداختن
انگلیسی به فارسی
کار تمومه
انگلیسی به انگلیسی
• gradually remove
جملات نمونه
1. She went for a brisk walk to work off her frustration.
[ترجمه ترگمان]به راه افتاد تا از نا امیدی او سر در بیاورد
[ترجمه گوگل]او برای پیاده روی پر سر و صدا به کار کردن سرخوردگی رفت
[ترجمه گوگل]او برای پیاده روی پر سر و صدا به کار کردن سرخوردگی رفت
2. He tried to work off his surplus fat by doing exercises every day.
[ترجمه رایان] او تلاش می کرد با انجام ورزش روزانه اضافه وزن ( چاقی ) خودش را از بین ببرد.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد با انجام تمرین هر روز از چربی اضافی خود استفاده کند[ترجمه گوگل]او سعی کرد با انجام تمرینات هر روز از چربی مازاد خود استفاده کند
3. He tries to shuffle his work off onto others.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کند کار خود را به دیگران تحمیل کند
[ترجمه گوگل]او تلاش می کند تا کار خود را روی دیگران متوقف کند
[ترجمه گوگل]او تلاش می کند تا کار خود را روی دیگران متوقف کند
4. It will take him 6 months to work off this bank loan.
[ترجمه ترگمان]او ۶ ماه طول می کشد تا این وام بانک را حل کند
[ترجمه گوگل]این کار 6 ماه طول می کشد تا این وام بانکی کار کند
[ترجمه گوگل]این کار 6 ماه طول می کشد تا این وام بانکی کار کند
5. Finish the work off before you leave for your holiday.
[ترجمه ترگمان]قبل از رفتن به تعطیلات کارت رو تموم کن
[ترجمه گوگل]پایان کار را قبل از اینکه برای تعطیلات خود ترک کنید
[ترجمه گوگل]پایان کار را قبل از اینکه برای تعطیلات خود ترک کنید
6. Grima has started to work off his eight - match suspension.
[ترجمه ترگمان]Grima شروع به کار با تعلیق هشت تایی اش کرده است
[ترجمه گوگل]گرما شروع به تعلیق 8 بازی خود کرده است
[ترجمه گوگل]گرما شروع به تعلیق 8 بازی خود کرده است
7. Can you move some of your work off the kitchen table?
[ترجمه ترگمان]میتونی بعضی از کاره ای تو رو از روی میز آشپزخونه انجام بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید برخی از کارهای خود را از میز آشپزخانه بردارید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید برخی از کارهای خود را از میز آشپزخانه بردارید؟
8. They can't work off that tale on us.
[ترجمه ترگمان]ان ها نمی توانند این داستان را روی ما حل کنند
[ترجمه گوگل]آنها نمیتوانند این داستان را روی ما کار کنند
[ترجمه گوگل]آنها نمیتوانند این داستان را روی ما کار کنند
9. It took him several years to work off the loan he owed us.
[ترجمه ترگمان]او چندین سال طول کشید تا از وامی که به ما بدهکار بود کار کند
[ترجمه گوگل]او چندین سال به کار کردن وام پرداخت کرد
[ترجمه گوگل]او چندین سال به کار کردن وام پرداخت کرد
10. They had a large bank loan to work off.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک وام بانک بزرگ برای کار کردن داشتند
[ترجمه گوگل]آنها وام بانکی بزرگ برای کار کردن داشتند
[ترجمه گوگل]آنها وام بانکی بزرگ برای کار کردن داشتند
11. I can't work off the lid of this bottle; can you help me?
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم در قوطی این بطری کار کنم، تو می توانی به من کمک کنی؟
[ترجمه گوگل]من نمی توانم از درب این بطری کار کنم میشه به من کمک کنید؟
[ترجمه گوگل]من نمی توانم از درب این بطری کار کنم میشه به من کمک کنید؟
12. There is no need to work off your anger on me.
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که روی من کار کنی
[ترجمه گوگل]نیازی نیست که خشم خود را بر من ببندد
[ترجمه گوگل]نیازی نیست که خشم خود را بر من ببندد
13. I need to go and work off a few of these calories.
[ترجمه ترگمان]باید برم و چند تا از این کالری رو امتحان کنم
[ترجمه گوگل]من نیاز به رفتن و کار کردن چند از این کالری
[ترجمه گوگل]من نیاز به رفتن و کار کردن چند از این کالری
14. The report proposes that students be allowed to work off their debt through community service.
[ترجمه ترگمان]این گزارش پیشنهاد می کند که به دانش آموزان اجازه داده شود تا از طریق خدمات اجتماعی از بدهی خود خارج شوند
[ترجمه گوگل]این گزارش پیشنهاد می دهد که دانش آموزان مجبور شوند از بدهی خود به وسیله خدمات اجتماعی استفاده کنند
[ترجمه گوگل]این گزارش پیشنهاد می دهد که دانش آموزان مجبور شوند از بدهی خود به وسیله خدمات اجتماعی استفاده کنند
15. He tried to work off the poem as his own.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد به عنوان خودش شعر را خاموش کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا شعر را به عنوان خودش کار کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا شعر را به عنوان خودش کار کند
پیشنهاد کاربران
محدود کردن چیزی
از سر چیزی خلاص شدن
سوزوندن ( مثلا کربوهیدرات )
از شر چیزی خلاص شدن با تلاش فیزیکی.
کلمات دیگر: