کلمه جو
صفحه اصلی

concerned


معنی : علاقمند
معانی دیگر : (معمولا با: in) ذینفع، ذیعلاقه، درگیر، مربوط، مربوطه، درباره ی، نگران، دلواپس، دلواپس we are all concerned about his health ما همه نگران سلامتی او هستیم

انگلیسی به فارسی

(به‌طورمعمول با: in) ذینفع، ذی‌علاقه، درگیر


مربوط، مربوطه، درباره‌ی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: concernedly (adv.)
(1) تعریف: involved or interested.
متضاد: aloof, casual, indifferent, unconcerned

- She's never been very concerned with her appearance.
[ترجمه گلی افجه ] او هرگز به ظاهر خود توجه نمی کند
[ترجمه Eli.jjmo] او هرگز راجب ظاهر خود نگران نمیشود
[ترجمه art.a] او هرگز درمورد ظاهرش خیلی نگران نبوده است.
[ترجمه ترگمان] او تا به حال به ظاهر او خیلی نگران نبوده
[ترجمه گوگل] او هرگز به ظاهر خود نگران نباشد
- We're concerned with the design of the products but only with respect to their functionality.
[ترجمه پیمان] ما به طراحی محصولاتمان اهمیت میدهیم ولی فقط در رابطه با ( بهبود ) نحوه عملکردشان.
[ترجمه ترگمان] ما با طراحی محصولات تنها با توجه به عملکرد آن ها نگران هستیم
[ترجمه گوگل] ما با طراحی محصولات مواجه هستیم، اما فقط با توجه به قابلیت های آن

(2) تعریف: troubled or disturbed.
متضاد: unconcerned

- The teacher became concerned about the girl's changed attitude toward her school work.
[ترجمه ترگمان] معلم در مورد تغییر نگرش دختر نسبت به کار مدرسه نگران شد
[ترجمه گوگل] معلم از نگرش تغییریافته دختر نسبت به کار مدرسه اش نگران بود
- I'm concerned about my mother's health these days.
[ترجمه M] من این روزها نگران سلامتی مادرم هستم
[ترجمه ترگمان] این روزها نگران سلامتی مادرم هستم
[ترجمه گوگل] من امروز از سلامت مادرم نگران هستم

• worried; interested, involved in something
if you are concerned about something, you are worried about it.
the people concerned are the people who take part in something or are affected by it.
you say as far as something is concerned to indicate the subject that you are talking about.
you say `as far as i'm concerned' to indicate that you are giving your own opinion.

مترادف و متضاد

علاقمند (صفت)
attached, fond, interested, concerned

Synonyms: anxious, biting one’s nails, bothered, butterflies in stomach, distressed, disturbed, exercised, in a stew, on pins and needles, perturbed, tied up in knots, troubled, uneasy, upset, uptight, worried sick


Antonyms: happy, undisturbed, unperturbed, untroubled, unworried


involved with


Synonyms: active, affected, attentive, caring, down with, implicated, in on, interested, mixed up, privy to, solicitous


Antonyms: disinterested, inattentive, uncaring, unconcerned, uninvolved


جملات نمونه

1. be concerned with (something)
1- علاقمند بودن به (موضوعی)،ذینفع بودن در 2- مربوط بودن به،رابطه داشتن با

2. it is concerned with money
به پول مربوط است.

3. letters from concerned individuals
نامه های اشخاص ذیعلاقه

4. his parents were concerned about his health
والدینش نگران سلامتی او بودند.

5. our office is concerned with immigrant affairs
اداره ی ما با امور مهاجرتی سر و کار دارد.

6. the story was concerned with the consequences of war
داستان مربوط به پیامدهای جنگ بود.

7. we are all concerned about his health
ما همه نگران سلامتی او هستیم.

8. we are greatly concerned not to offend them
بسیار مشتاق هستیم که موجب رنجش آنها نشویم.

9. as far as money was concerned she was comfortably circumstanced
از نظر مالی در رفاه بود.

10. we spoke with the authorities concerned
با مقامات مربوطه صحبت کردیم.

11. as far as i am concerned
تا آنجایی که به من مربوط است

12. We are concerned about the size of our debt.
[ترجمه ترگمان]ما نگران اندازه بدهی خود هستیم
[ترجمه گوگل]ما درباره میزان بدهی ما نگرانیم

13. He said he had concerned for me very much last night.
[ترجمه ترگمان]اون گفت دیشب خیلی نگران من بوده
[ترجمه گوگل]او گفت که او شب گذشته بسیار نگران من بود

14. The one point that concerned us a little was. . .
[ترجمه گلی افجه ] تنها نکته ای که ما را نگران کرده بود
[ترجمه ترگمان] تنها نکته ای که نگران ما بود این بود که
[ترجمه گوگل]یک نکته ای که کمی به ما مربوط بود، بود

15. She doesn't seem unduly concerned about her exams.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که او بی جهت نگران امتحانات خود باشد
[ترجمه گوگل]او در مورد امتحاناتش نگران نباشید

16. I am still concerned about the left, you do not see my time.
[ترجمه ترگمان]من هنوز نگران سمت چپ هستم، وقت مرا نخواهید دید
[ترجمه گوگل]من هنوز در مورد چپ نگران هستم، وقت من را نمی بینید

17. They will be concerned to cut back expenditure on unnecessary items.
[ترجمه ترگمان]آن ها نگران کاهش هزینه ها بر روی آیتم های غیر ضروری خواهند بود
[ترجمه گوگل]آنها نگران کاهش هزینه های اقلام غیر ضروری می باشند

18. Disgusted onlookers claimed the driver was more concerned about his car than about the victim.
[ترجمه ترگمان]تماشاگران حس انزجار ادعا کردند که راننده بیشتر نگران اتومبیلش بود تا در مورد قربانی
[ترجمه گوگل]تماشاچیان ناراحت ادعا کردند که راننده بیشتر در مورد خودروش نگران قربانی بوده است

19. Although the relationship is no longer as concerned about it, but how can you say broken off.
[ترجمه ترگمان]اگر چه این رابطه دیگر به آن اندازه که در مورد آن نگران است، نیست، اما چطور می توانید بگویید که این رابطه چگونه شکسته می شود
[ترجمه گوگل]اگر چه رابطه بیشتر به آن نگران نیست، اما چگونه می توان گفت که خسته شده است

We are greatly concerned not to offend them.

بسیار مشتاق هستیم که موجب رنجش آنها نشویم.


We spoke with the authorities concerned.

با مقامات مربوطه صحبت کردیم.


We are all concerned about his health.

ما همه نگران سلامتی او هستیم.


پیشنهاد کاربران

مناسب

تکنیک

دست اندر کار

مورد توجه واقع شده

نگران

1 - نگران
2 - علاقه مند - مشتاق
as far as something is concerned:
تا آنجا که به چیزی مربوط می شود - در مورد
be concerned about/ for sth:
1 - نگران چیزی بودن
2 - به چیزی علاقه مند بودن
be concerned with sth:
1 - مربوط به چیزی بودن - به چیزی پرداختن
2 - به چیزی اهمیت دادن

درمورد در باره

مد نظر بودن

نگران_دلواپس

worried 🕐

به فکر فرو رفتن
توجه
نگرانی

نگران
Worried troubled

👈worried; troubled👉
👈مضطرب، نگران👉
برای مثال:👇
👈We are all concerned for his safety👉

دغدغه مند

تعمیم

as far as I am concerned = به عقیده من

to be concerned=به فکر چیزی بودن
as far as I'm concerned=تا جایی که به من ربط داره

concerned with پرداختن به

Worried, troubled
نگران
مثال:we are all concerned for her safety

در ارتباط

درگیر

درگیر بودن


مربوط بودن

سروکار داشتن

مربوطه


کلمات دیگر: