کلمه جو
صفحه اصلی

tricky


معنی : متقلب، نیرنگ باز، مکار، مزورانه، شیادانه، از روی حیله و تزویر، مهارت امیز، نیرنگ امیز، خدعه امیز
معانی دیگر : نیرنگ آمیز، دغلکارانه، حیله آمیز، مکرآمیز، حیله گر، آب زیر کاه، نیرنگ مانند، حیله مانند

انگلیسی به فارسی

نیرنگ آمیز، خدعه آمیز، مهارت آمیز، نیرنگ باز


روی حیله و تزویر، مکار، مزورانه، نیرنگ باز، شیادانه، مهارت امیز، نیرنگ امیز، خدعه امیز، متقلب، از روی حیله و تزویر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: trickier, trickiest
مشتقات: trickily (adv.), trickiness (n.)
(1) تعریف: given to or marked by deception or trickery; wily.
مترادف: deceptive, fraudulent, shifty, wily
متضاد: honest, straightforward
مشابه: artful, captious, crafty, cunning, deceitful, devious, evasive, foxy, lubricious, scheming, sly, sneaky, underhanded

- He's a tricky guy, so don't believe everything he says.
[ترجمه Tukoafm] او فرد مکاری است، بنابراین هرچه را که میگوید باور نکن.
[ترجمه ترگمان] او آدم پیچیده ای است، بنابراین هر چیزی را که می گوید باور نکن
[ترجمه گوگل] او یک پسر فریبنده است، بنابراین همه چیز او را باور نکنید
- I thought the sales person gave me a tricky answer about the car's performance.
[ترجمه A] من فکر کردم که فروشنده درباره کارکرد ماشین جواب فریب کارانه ای داد.
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم که بخش فروش به من یک پاسخ پیچیده در مورد عملکرد ماشین داده است
[ترجمه گوگل] من فکر کردم فروشنده فروش به من پاسخی پیچیده در مورد عملکرد خودرو داد

(2) تعریف: requiring skill or cautious proceeding; difficult.
مترادف: complicated, difficult, hard
متضاد: easy, simple
مشابه: chancy, complex, delicate, hazardous, risky, subtle, touch-and-go, touchy, unpredictable

- It's a tricky problem that will require a lot of difficult negotiating.
[ترجمه ترگمان] این یک مشکل دشوار است که نیازمند مذاکره بسیار دشواری است
[ترجمه گوگل] این یک مشکل پیچیده است که به مذاکرات بسیار دشوار نیاز دارد
- The north side of the mountain is a tricky climb.
[ترجمه ترگمان] ضلع شمالی کوه صعود دشوار است
[ترجمه گوگل] قسمت شمالی کوه یک صعود روی حیله و تزویر است

• cunning, sly; clever; deceitful, deceptive; difficult, complicated
a tricky task or problem is difficult to deal with.
a tricky person is likely to deceive you or cheat you.

مترادف و متضاد

متقلب (صفت)
adulterant, dishonest, fraudulent, trickish, tricky

نیرنگ باز (صفت)
tricky, artful, vulpine

مکار (صفت)
cunning, tricky, wily, deceitful

مزورانه (صفت)
tricky

شیادانه (صفت)
trickish, tricky

از روی حیله و تزویر (صفت)
trickish, tricky

مهارت امیز (صفت)
tricky

نیرنگ امیز (صفت)
tricky

خدعه امیز (صفت)
tricky

complicated, difficult


Synonyms: catchy, complex, critical, delicate, intricate, involved, knotty, perplexing, precarious, problematic, quirky, risky, rocky, sensitive, sticky, thorny, ticklish, touch-and-go, touchy, undependable, unstable


Antonyms: easy, uncomplicated


deceptive, sly


Synonyms: artful, astute, cagey, catchy, clever, crafty, cunning, deceitful, deep, delusive, delusory, devious, dishonest, foxy, greasy, guileful, insidious, intelligent, keen, misleading, scheming, shady, sharp, shifty, shrewd, slick, slippery, smooth, streetwise, subtle, treacherous, wily, witted, wry


Antonyms: aboveboard, frank, honest


جملات نمونه

1. He and I have talked through this whole tricky problem.
[ترجمه ترگمان]من و اون با این مشکل حل مشکل روبرو شدیم
[ترجمه گوگل]او و من از طریق این مشکل کلیدی مشکل حل شده اند

2. She showed great tact in dealing with a tricky situation.
[ترجمه ترگمان]او در برخورد با یک موقعیت دشوار مهارت زیادی نشان داد
[ترجمه گوگل]او در برخورد با یک وضعیت پیچیده نشان داد که باهوش است

3. It can be tricky at first, but persevere.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا ممکن است مهارت داشته باشد، اما پشت کار داشته باشید
[ترجمه گوگل]در ابتدا می تواند در حقیقت روی حیله و تزویر باشد اما پایدار است

4. I'm in a rather tricky position; can you help me out?
[ترجمه ترگمان]من در موقعیت خطرناکی هستم؛ آیا می توانید به من کمک کنید؟
[ترجمه گوگل]من در جای جای دشوار است آیا میتوانی به من کمک کنی؟

5. The tricky question about his finances discomfited the minister.
[ترجمه ترگمان]این سوال دشوار در مورد مسائل مالی او وزیر را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]سوال سخت در مورد امور مالی او، وزیر را نابود کرد

6. It was a tricky problem but I think we've licked it.
[ترجمه Dreamland ] این یک مشکل پیچیده ای بود ولی من فکر میکنم ما اون رو حلش کردیم ( شکستش دادیم )
[ترجمه ترگمان]مشکل پیچیده ای بود، اما فکر می کنم آن را لیسید
[ترجمه گوگل]این یک مشکل پیچیده بود اما من فکر می کنم ما آن را لیس زده ایم

7. He's a tricky fellow to do business with.
[ترجمه ترگمان]او آدم پیچیده ای است که با او کاری دارد
[ترجمه گوگل]او مشغول به کار است

8. Getting it to fit exactly is a tricky business .
[ترجمه ترگمان]رسیدن به آن دقیقا یک کار دشوار است
[ترجمه گوگل]گرفتن آن به درستی یک کسب و کار روی حیله و تزویر است

9. Hanging a door is quite a tricky job.
[ترجمه ترگمان]آویزان کردن در یک شغل دشوار است
[ترجمه گوگل]دوختن یک درب کار کاملا مشکلی است

10. But the whole question of aid is a tricky political one.
[ترجمه ترگمان]اما کل مساله کمک یک مشکل سیاسی پیچیده است
[ترجمه گوگل]اما کل سوال کمک، یک مسئله سیاسی پیچیده است

11. He has a deft touch with tricky painting jobs.
[ترجمه ترگمان]او با مهارت و مهارت در کار نقاشی مهارت دارد
[ترجمه گوگل]او با کارهای نقاشی روی حیله و تزویر لمس می کند

12. The tricky street pedlar cheated the girl into giving him all her money.
[ترجمه ترگمان]این دوره گرد حقه باز، دخترک را فریب داد و تمام پولش را به او داد
[ترجمه گوگل]والدین خیابانی روی حیله و تزویر دختر را فریب داد تا همه پولش را به او بدهد

13. A restaurant has to tread the tricky path between maintaining quality and keeping prices down.
[ترجمه ترگمان]یک رستوران مجبور است مسیر نیرنگ را بین حفظ کیفیت و حفظ قیمت ها گام بردارد
[ترجمه گوگل]رستوران باید مسیری پیچیده بین حفظ کیفیت و پایین آوردن قیمت ها را تحمل کند

14. Parking can be tricky in the town centre.
[ترجمه ترگمان]پارکینگ در مرکز شهر ممکن است دشوار باشد
[ترجمه گوگل]پارکینگ می تواند در مرکز شهر روی حیله و تزویر باشد

15. The interviewer cornered the politician with a particularly tricky question.
[ترجمه sahand] مصاحبه کننده با یک سوال زیرکانه این سیاستمدار را در گوشه ای گیر انداخت
[ترجمه ترگمان]مصاحبه کننده با یک سوال زیرکانه، این سیاست مدار را در گوشه ای گیر کرد
[ترجمه گوگل]مصاحبه کننده با یک سؤال به ویژه از روی حیله و تزویر با سیاستمدار جور در می آید

پیشنهاد کاربران

گمراه کننده

فریبکارانه

کار بدقلق

گول زننده، پیچیده

حیله کردند

حساس و چالش بر انگیز

سخت - قلق دار

فریبنده

requiring care and skill because difficult or awkward
پرزحمت، بدقلق، دشوار، سخت، مشکل

نیرنگ آمیز، مهارت آمیز

غلط انداز

سخت، مشکل

دشوار و پر زحمت

گول زننده

حیله گر، طمع کار، اب زیر کار، بدجنس، دغل کار، نیرنگ

1. When something is tricky it is difficult to deal with or do because it is
complicated and full of problems

2. A tricky person is clever and likely to deceive you

شگرددار، کاری که برای انجام ـش شگرد یا مهارت خاصی نیاز باشد

سخت و پیچیده.
برای این کلمه این بهترین معنی است. به مثال های زیر توجه کنید!
Getting lost in the woods is a tricky one

I can get you tickets for the show but it’ll be tricky.

دشوار

مملو از - پر از - آکنده از . . .
حیله /تزویر / نیرنگ/ مکر /فریب / دغل بازی / تقلب / . . .

Love! It's a tricky business!


A balance of power,
The trickiest, most difficult, dirtiest game of them all.
Star Trek TOS


دشوار، سخت، مشکل

مکار

نکته دار

( برای چیزها )
پیچیده و مشکل
( برای شخص )
مکار

چالشی ، چالش برانگیز

سر سخت. برای مثال، تیم های فوتبالی که خیلی تدافعی و بسته بازی می کنند، از این عنوان برای آنها استفاده می کنند.

1. نیرنگ آمیز، دغلکارانه، حیله آمیز، مکرآمیز
2. سخت، مشکل


کلمات دیگر: