کلمه جو
صفحه اصلی

logically


منطقا از روی منطق، با استدلال

انگلیسی به انگلیسی

• rationally, reasonably; from a logical standpoint

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] منطقا

جملات نمونه

1. He can logically infer that if the battery is dead then the horn will not sound.
[ترجمه ترگمان]او می تواند به طور منطقی استنباط کند که اگر باتری مرده است، بوق صدا نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]او منطقی می تواند نتیجه بگیرد که اگر باتری مرده باشد، شاخ صدایی نخواهد داشت

2. The total amount can be deduced logically from the figures available.
[ترجمه ترگمان]کل مقدار را می توان به طور منطقی از ارقام موجود استنباط کرد
[ترجمه گوگل]مقدار کل را می توان به صورت منطقی از ارقام موجود استخراج کرد

3. First, you have to think logically about your fears.
[ترجمه ترگمان]اول، شما باید به طور منطقی در مورد your فکر کنید
[ترجمه گوگل]اول، شما باید منطقی فکر کنید در مورد ترس های شما

4. From that it followed logically that he would not be meeting Hildegarde.
[ترجمه ترگمان]از آن به بعد به طور منطقی به این نتیجه رسید که او با Hildegarde ملاقات نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]از این رو منطقی به نظر می رسید که وی هیلدگارد را ملاقات نمی کرد

5. Judges must weigh the evidence logically and objectively.
[ترجمه ترگمان]داوران باید شواهد را به طور منطقی و به طور عینی ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]قضات باید شواهد منطقی و عینی را وزن کنند

6. There is no logically compelling argument to support their claims.
[ترجمه ترگمان]هیچ بحث منطقی منطقی برای حمایت از ادعاها وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ استدلالی منطقی برای حمایت از ادعاهای آنها وجود ندارد

7. Her ideas were clear and logically presented.
[ترجمه ترگمان]افکارش واضح و منطقی بود
[ترجمه گوگل]ایده هایش روشن و منطقی ارائه شد

8. So many things that should logically be solved several rungs below finally come to him.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از چیزهایی که باید به طور منطقی حل شوند، چند پله پایین تر از آخر به او می رسند
[ترجمه گوگل]به طوری که بسیاری از چیزهایی که به طور منطقی باید حلقه های چندگانه در زیر در نهایت به او می آیند

9. Meeting inside a model could logically connect communications protocols to the model itself rather than the cultural norms of a geographical area.
[ترجمه ترگمان]نشست درون یک مدل می تواند به جای هنجارهای فرهنگی یک منطقه جغرافیایی، پروتکل های ارتباطی را به خود مدل متصل کند
[ترجمه گوگل]ملاقات در داخل یک مدل منطقی می تواند پروتکل های ارتباطی را به مدل خود متصل کند و نه هنجارهای فرهنگی یک منطقه جغرافیایی

10. Many phrases that we feel could logically be broken up still carry hidden meanings that pass unnoticed until some one misuses them.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از عبارات که ما احساس می کنیم ممکن است به طور منطقی درهم شکسته شوند، همچنان معانی پنهان دارند که نادیده گرفته می شوند تا زمانی که کسی آن ها را کنترل کند
[ترجمه گوگل]بسیاری از عباراتی که ما احساس می کنیم منطقا می توانند شکسته شوند، هنوز معانی پنهان دارند که تا زمانی که بعضی از آنان آنها را نادیده بگیرد، متوجه نشوند

11. We have stretched points, legitimately and logically we trust, in other areas of the structure.
[ترجمه ترگمان]ما به طور قانونی و منطقی به بخش های دیگر ساختار اعتماد داریم
[ترجمه گوگل]ما در نقاط دیگر ساختار نقاط را به طور قانونی و منطقی اعتماد کردیم

12. It is logically possible that any degree of perfection may come about.
[ترجمه ترگمان]منطقی است که هر درجه ای از کمال ممکن است به دست بیاید
[ترجمه گوگل]منطقی ممکن است که هر درجه کمال ممکن باشد

13. Existential propositions are not really necessary - logically necessary - for a complete description of the world.
[ترجمه ترگمان]پیشنهادها وجودی به طور منطقی ضروری نیستند - برای توصیف کامل از جهان
[ترجمه گوگل]گزاره های موجودی برای توصیف کامل جهان نیازی نیست - منطقا لازم است

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

15. He or she is aware that logically derived conclusions have a validity independent of factual truth.
[ترجمه ترگمان]او می داند که نتیجه گیری های منطقی به طور منطقی، دارای اعتبار مستقل از حقیقت واقعی هستند
[ترجمه گوگل]او آگاه است که نتایج منطقی نتیجه گیری مستلزم اعتبار مستقل از حقیقت واقعی است

پیشنهاد کاربران

قاعدتاً

به صورت منطقی

بصورت قاعده مند و اصولی

مخالف emotionally

بنا بر برهان


کلمات دیگر: