کلمه جو
صفحه اصلی

whacked


(خودمانی)، خسته، از پا افتاده، بی رمق (whacked-out هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) خسته، از پا افتاده، بیرمق (whacked-out هم می‌گویند)


(عامیانه) مست و خراب


خسته شدم، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن، زدن، محکم زدن، تسهیم کردن


انگلیسی به انگلیسی

• tired, bushed (informal); high, drugged (slang)
if you are whacked, you are extremely tired; an informal word.

جملات نمونه

1. James whacked the ball over the net.
[ترجمه ترگمان] جیمز \"توپ رو خورد روی تور\"
[ترجمه گوگل]جیمز توپ را از طریق شبکه خالی کرد

2. He whacked the tree trunk with his stick.
[ترجمه ترگمان]تنه درخت را با عصایش ضربه زد
[ترجمه گوگل]او با چوب خود چوب تنه درخت را خراب کرد

3. She whacked him with her handbag.
[ترجمه ترگمان]با کیف دستی اش ضربه ای به او زد
[ترجمه گوگل]او را با کیف دستی اش نابود کرد

4. Ow! You whacked me with your elbow!
[ترجمه ترگمان]! آخ! تو با آرنج منو زدی
[ترجمه گوگل]اوه! شما با آرنج خود را بی رحم کردی!

5. Everyone was running around naked. It was totally whacked.
[ترجمه ترگمان]همه لخت اینور اونور میچرخن کاملا داغون شده بود
[ترجمه گوگل]همه در اطراف برهنه بودند این کاملا نابود شد

6. Someone whacked him on the head.
[ترجمه ترگمان] یه نفر به سرش ضربه زده
[ترجمه گوگل]کسی او را سر بریده است

7. Do you know that the government has whacked up the taxes again?
[ترجمه ترگمان]آیا می دانید که دولت دوباره به این مالیات ضربه زده است؟
[ترجمه گوگل]آیا می دانید که دولت دوباره مالیات را خراب کرده است؟

8. Filling stations have whacked as much as a dime off their regular prices.
[ترجمه ترگمان]پمپ های بنزین نیز به اندازه یک سنت از قیمت عادی خود ضربه می زنند
[ترجمه گوگل]ایستگاه های پر زحمت به اندازه یک سکه از قیمت های معمول خودشان خسته شده اند

9. She whacked him in the mouth.
[ترجمه ترگمان] دهنش رو باز کرد
[ترجمه گوگل]او او را در دهان گذاشت

10. You look absolutely whacked.
[ترجمه ترگمان] کاملا داغون به نظر میای
[ترجمه گوگل]به نظر شما کاملا بی رحمانه

11. Guided by the sound, Dunn moved in and whacked him on the head with a spring-loaded cosh.
[ترجمه ترگمان]دان با راهنمایی این صدا به داخل رفت و با a بار به سر او ضربه زد
[ترجمه گوگل]دون با هدایت صدای، حرکت کرد و او را به سمت چپ سوار کرد

12. The mallet whacked into the wooden ball, and the women laughed as the men groaned.
[ترجمه ترگمان]چکش به توپ چوبی کوبیده شد و زن ها همچنان که مردان ناله می کردند، خندیدند
[ترجمه گوگل]پنبه به توپ چوبی میچرخید و زنان به عنوان مردان غرق خندیدند

13. Suddenly a heavy hand whacked him in the shoulder blades.
[ترجمه ترگمان]ناگهان دستی سنگین به شانه او خورد
[ترجمه گوگل]ناگهان یک دست سنگین او را در تیغه های شانه نابود کرد

14. He whacked his pants leg with the dowel.
[ترجمه ترگمان] پای شلوارش رو با the خورد
[ترجمه گوگل]او پاکت شلوار خود را با زانو زد

پیشنهاد کاربران

ضربه زدن، ضربه زدن با خشم، به لرزه انداختن با ضربه زدن

ضربه زدن ، کشتن


کلمات دیگر: