کلمه جو
صفحه اصلی

deli


مخفف: delicatessen

انگلیسی به فارسی

مخفف: delicatessen


غذا، اغذیه فروشی


انگلیسی به انگلیسی

• store which sells cheeses and cooked meats as well as prepared salads; products sold in this store
a deli is the same as a delicatessen; used in informal american english.

جملات نمونه

1. To post-war generations, the deli has become a way to stay connected, through the taste buds with their roots.
[ترجمه ترگمان]برای نسل های بعد از جنگ، deli راهی برای برقراری ارتباط با through چشایی با ریشه های خود شده است
[ترجمه گوگل]به نسل بعد از جنگ، غذا تبدیل شده است راه برای متصل شدن، از طریق جوانه های طعم دار با ریشه های خود

2. Wasn't that Cynthia, who worked in the deli?
[ترجمه ترگمان]اون \"سینتیا\" نبود که تو رستوران کار می کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا سینتیا بود که در غذا کار کرد؟

3. The local supermarket has a good deli counter.
[ترجمه ترگمان]سوپر مارکت محلی دارای یک باجه فروش خوب است
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت محلی دارایی خوبی دارد

4. He bought deli sandwiches with strange-looking sliced meats inside.
[ترجمه سعید پارساپور ] او ساندویچهائی خرید که برشهای گوشت درون آنها ظاهری غیر عادی داشت
[ترجمه ترگمان]اون ساندویچ ها رو با یه تیکه گوشت ریز ریز خرید
[ترجمه گوگل]او ساندویچ میمون را با گوشت گاو عجیب و غریب در داخل خریداری کرد

5. But with a deli on every other block purveying all sorts of ethnic breads, l never baked a single loaf.
[ترجمه ترگمان]اما با یک اغذیه فروشی هر بلوک از موجودات کهن، هیچ وقت یک قرص نان پختم
[ترجمه گوگل]اما با توجه به هر بلوک دیگر، هر نوع نان قومی را ریختن، من هرگز نان را نپوشیدم

6. Solly's, downstairs, is a small kosher restaurant and deli specializing in epic felafel.
[ترجمه ترگمان]طبقه پایین، طبقه پایین رستوران یک رستوران کوچک و اغذیه فروشی هست
[ترجمه گوگل]سوللی، در طبقه پایین، یک رستوران کوچک کوشر است که در فالااف حماسی تخصص دارد

7. Commercially precooked and ready-to-eat foods such as deli meats and cheeses travel well.
[ترجمه ترگمان]از نظر تجاری غذاهای آماده و آماده برای خوردن، مانند گوشت deli و پنیر به خوبی سفر می کنند
[ترجمه گوگل]غذاهای آماده شده و آماده به غذا به صورت تجاری مانند گوشت گاو و پنیرها به خوبی سفر می کنند

8. I went to the nearest deli and came back with a ham sandwich and a large container of coffee.
[ترجمه ترگمان]به نزدیک ترین رستوران رفتم و با یک ساندویچ گوشت و یک ظرف بزرگ قهوه برگشتم
[ترجمه گوگل]من به نزدیکترین غذا رفتم و با یک ساندویچ ژامبون و یک ظرف بزرگ قهوه برگشتم

9. The pastrami offering at Langer's Deli is a stellar example of hot sandwich achievement.
[ترجمه ترگمان]عرضه pastrami در Deli s یک نمونه درخشان از موفقیت ساندویچی داغ است
[ترجمه گوگل]پیشنهاد پرامامی در Langer's Deli یک نمونه ستاره ای از موفقیت ساندویچ داغ است

10. Allen says she will give the deli to the person who writes the best essay or poem or song.
[ترجمه ترگمان]آلن می گوید او به کسی که بهترین مقاله یا شعر را می نویسد، جایزه می دهد
[ترجمه گوگل]آلن می گوید که به کسی که بهترین مقاله یا شعر یا آهنگ را می نویسد، به کارخانه می پردازد

11. He could turn a trip to the deli into a walk on the moon.
[ترجمه ترگمان] اون می تونه یه سفر به رستوران رو تبدیل کنه به قدم زدن روی ماه
[ترجمه گوگل]او می تواند سفر خود را به قصاب به یک پیاده روی در ماه تبدیل کند

12. Note: Ask the butcher or deli person to cut the smoked meat for you in one thick slice.
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید: از فرد قصابی و یا deli بخواهید تا گوشت دودی شما را در یک برش ضخیم قطع کند
[ترجمه گوگل]نکته: از قصاص یا ذائقه خود بخواهید گوشت دودی را برای شما در یک تکه ی ضخیم بریزید

13. Office workers were snarfing deli sandwiches.
[ترجمه ترگمان] دفتر کار \"sandwiches\" های \"ساندویچی\" بود
[ترجمه گوگل]کارکنان اداری ساندویچ های طعمه دار بودند

14. This national chain's menu features a variety of deli sandwiches and salads at very affordable prices.
[ترجمه ترگمان]منوی این زنجیره ملی شامل انواع ساندویچ و سالاد با قیمت بسیار ارزان است
[ترجمه گوگل]این منوی زنجیره ای کشور، انواع ساندویچ های گزاف و سالادها را با قیمت های بسیار مقرون به صرفه ارائه می دهد

15. Folding up an umbrella and walking into a deli on the corner of 13th and Broadway.
[ترجمه ترگمان]یک چتر را تا کرد و در گوشه ای از خیابان سیزدهم و برادوی قدم زد
[ترجمه گوگل]تخت تا چتر و راه رفتن به غذا در گوشه ای از 13 و برادوی

پیشنهاد کاربران

دکه ای که در آن مواد غذایی فروخته میشود

حاضری فروشی

قسمتی از فروشگاه که در آن محصولات خوراکی باز و بسته بندی نشده عرضه میشود.

اغذیه فروشی


غذا فروشی بیرون بر

مخفف delicatessenبه معنی صاحب دکه روزنامه فروشی

یک بخش از سوپر مارکت که در ان غذاهای خارجی می فروشند

مکانی که هم ساندویج عرضه میشود و هم قهوه ( مانند فست فود سینماها )

بوفه ، دکه ، فروشگاه غذای حاظری

دکه ی کوچکی که در ان غذا میفروشند

این بوفه هایی ک همه چیز دارن ! مثل بوفه های دانشگاهی !!!!!

غذایه آماده مثال مواد اولیه غذاهایه فست فود بازم مثال _ کالباس ، سوسیس. پنیر. نان باگت، سس، و در ایران خودمون همون مغازه سوسیس کالباس فروشی ( ( ( موفق باشید عزیزان خداوند ) ) )

smock فقط معنی سیگار کشیدن را نداره معنی دود کردن هم داره.


کلمات دیگر: