کلمه جو
صفحه اصلی

ship


معنی : هواپیما، جهاز، کشتی، ناو، کشتی هوایی، مرکوب، سفینه، با کشتی حمل کردن، سوار کشتی شدن، فرستا دن
معانی دیگر : کرجی، سوار کشتی کردن، ترابری کردن، حمل کردن، (مثلا هنگام توفان - کشتی) آب گرفتن، آب لبریز کردن، (در کشتی یا قایق) نصب کردن، در جای خود گذاشتن، (برای کار در کشتی) اجیر کردن، ملوان کردن، (با: away یا out و غیره) از شر (کسی یا چیزی) راحت شدن، از سر باز کردن، کشتی بادبان دار (با یک دکل خمیده در جلو و سه دکل بزرگ)، افسران و سرنشینان کشتی، ناویان، هواناو، طیاره، در کشتی خدمت کردن، جاشویی کردن، (s بزرگ) رجوع شود به: argo، کشتی هوایی
ship_
جناب، حضرت، افراد دسته ی بخصوص، - ان، پسوند (اسم ساز):، وضع، حالت، - ی [friendship یا hardship]، رتبه ی، مقام -، - ی [professorship]، مهارت، جربزه، قابلیت [statesmanship]

انگلیسی به فارسی

کشتی، جه از، کشتی هوایی، هواپیما، با کشتی حمل کردن، فرستادن، سوار کشتی شدن، سفینه، ناو


کشتی، سفینه، ناو، کشتی هوایی، جهاز، هواپیما، مرکوب، با کشتی حمل کردن، سوار کشتی شدن، فرستا دن


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: condition; character; quality.

- acquaintanceship
[ترجمه ترگمان] آشنایی
[ترجمه گوگل] آشنایی

(2) تعریف: something that exemplifies or possesses (such) a quality or condition.

- fellowship
[ترجمه ترگمان] دوستی
[ترجمه گوگل] مشارکت

(3) تعریف: office; position.

- apprenticeship
[ترجمه ترگمان] دوره کارآموزی
[ترجمه گوگل] دوره کار آموزی

(4) تعریف: art; craft; skill.

- musicianship
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] نوازندگی
اسم ( noun )
(1) تعریف: a large vessel built to carry people or goods long distances through deep water.
مترادف: liner, vessel
مشابه: argosy, bark, brigantine, craft, ferry, freighter, schooner, steamer, steamship

(2) تعریف: an aircraft; airplane.
مترادف: aircraft, airliner, airplane, airship, plane
مشابه: blimp, craft, dirigible, helicopter, jetliner, turbojet, zeppelin
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ships, shipping, shipped
(1) تعریف: to place on, take on, or transport by ship, truck, or other vehicle.
مشابه: cart, convey, dispatch, ferry, freight, haul, lade, load, move, transport, truck

(2) تعریف: to store in the proper place in a ship.
مشابه: cache, deposit, place, seat, stash, store, stow
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to travel on or board a ship.
مترادف: cruise, sail
مشابه: boat, embark, journey, tour, voyage

(2) تعریف: to enlist one's services on a ship.
مشابه: enlist, enroll, join, register, sign up, volunteer

• large vessel made for sailing on the sea; aircraft, spacecraft
send, dispatch; transport by ship (or airplane, truck, etc.); put on board a ship; embark, board a ship; travel on a ship; work on a ship
a ship is a large boat which carries passengers or cargo.
if people or things are shipped somewhere, they are sent there by ship or by some other means of transport.
see also shipping.

مترادف و متضاد

هواپیما (اسم)
aircraft, plane, airplane, ship, flying machine, aeroplane

جهاز (اسم)
apparatus, ship, appurtenance, system, dowry

کشتی (اسم)
bottom, vessel, ship, ark, wrestle, hulk, collier, prow

ناو (اسم)
ship, drain, battleship, carina

کشتی هوایی (اسم)
ship, dirigible

مرکوب (اسم)
ship, mount, steed, palfrey

سفینه (اسم)
ship

با کشتی حمل کردن (فعل)
ship

سوار کشتی شدن (فعل)
ship, embark

فرستادن (فعل)
issue, send, dispatch, refer, forward, ship, transmit, send out, despatch, send in

send, transport


Synonyms: address, consign, direct, dispatch, drop, embark, export, forward, freight, go aboard, haul, move, put on board, remit, route, shift, ship out, smuggle, transfer, transmit


Antonyms: hold, keep


جملات نمونه

We shipped in London.

ما در لندن سوار کشتی شدیم.


We are shipping extra hands for the voyage.

برای آن سفر دریایی داریم، جاشویان اضافی اجیر می‌کنیم.


1. ship ahoy!
هی ! کشتی (پدیدار شد)!

2. ship building
کشتی سازی

3. ship chandler
فروشنده ای که وسایل مورد نیاز ملوانان را می فروشد

4. ship rig
نوع بادبان های کشتی

5. ship out
1- با کشتی سفر کردن،با کشتی رفتن 2- با کشتی فرستادن 3- رفتن،ول کردن و رفتن (به واسطه ی عدم موفقیت و غیره)

6. ship over
در نیروی دریایی نام نویسی کردن،به خدمت نیروی دریایی درآمدن

7. a ship at forty degrees north latitude
کشتی واقع در عرض جغرافیایی (پهنا رج) چهل درجه ی شمالی

8. a ship equipped with every modern means of navigation
کشتی دارای همه گونه وسایل ناوبری جدید

9. a ship freighted with bananas
کشتی که موز بار آن شده است.

10. a ship hove into sight
یک کشتی به معرض دید ما آمد.

11. a ship of 10 meter draft
یک کشتی با آب نشین ده متری

12. a ship running before the wind
یک کشتی که در جلو باد به تندی حرکت می کند

13. a ship sailing under swedish colors
یک کشتی که تحت لوای (یا پرچم) سوئد حرکت می کند

14. a ship standing out of the harbor
یک کشتی در حال خارج شدن از بندرگاه

15. a ship stranded by the storm
کشتی که توفان آنرا به گل نشانده است

16. a ship that draws five meters of water
یک کشتی که آبخور آن پنج متر است.

17. a ship that mounts six cannons
یک کشتی که شش توپ دارد

18. each ship flies its own country's flag
هر کشتی پرچم کشور خود را می افرازد.

19. our ship hugged the coast all the way to alaska
کشتی ما در تمام مسیر آلاسکا در راستای کرانه حرکت می کرد.

20. our ship made slow headway
کشتی ما به آهستگی جلو می رفت.

21. our ship replied to the french ship's signals
کشتی ما به علامت های کشتی فرانسوی پاسخ داد.

22. our ship was detached to guard the harbour
ناو ما برای پاسداری از بندرگاه گسیل شد.

23. that ship was really a picture with all its sails unfurled
آن کشتی با بادبان های گسترده اش واقعا دیدنی بود.

24. the ship berthed two hours ago
کشتی دو ساعت پیش پهلو گرفت.

25. the ship came into dock
کشتی پهلو گرفت.

26. the ship canted over
کشتی چپه شد.

27. the ship carried a crew of twenty and ninety passengers
کشتی بیست ملوان و نود مسافر داشت.

28. the ship crossed the ocean
کشتی از اقیانوس رد شد.

29. the ship had listed to one side and was close to tipping over
کشتی به یک سوخم شده بود و نزدیک بود واژگون شود.

30. the ship is in trim
کشتی ترازمند است (یک وری نیست).

31. the ship is out of trim
کشتی ترازمند نیست (لم داده است).

32. the ship labored in the rough sea
کشتی در دریای متلاطم تقلا می کرد.

33. the ship landed the goods at bushehr
کشتی محمولات را در بوشهر تخلیه کرد.

34. the ship limped into the harbor
کشتی لک لک کنان خود را به بندرگاه رساند.

35. the ship locked into the new canal
کشتی از آب بند وارد آبراه جدید شد.

36. the ship logged 100 miles that day
آن روز کشتی 100 مایل پیمود.

37. the ship made port
کشتی به بندر رسید.

38. the ship nosed its way into the harbor
کشتی رو به جلو وارد لنگرگاه شد.

39. the ship pitched violently in the stormy sea
در دریای طوفانی کشتی بشدت دچار تلاطم شد.

40. the ship put into the bay to avoid the storm
برای احتراز از توفان،کشتی به داخل خلیج رفت.

41. the ship ran aground
کشتی به گل نشست.

42. the ship sank and we weltered in the sea for five days
کشتی غرق شد و ما پنج روز با امواج دریا دست به گریبان بودیم

43. the ship sank in ten minutes
ظرف ده دقیقه کشتی غرق شد.

44. the ship sprang a leak
کشتی سوراخ شد.

45. the ship struck a rock
کشتی به سنگ خورد.

46. the ship was barely visible on the horizon
به سختی می شد کشتی را در افق دید.

47. the ship was being battered by the waves
کشتی داشت زیر کوبش های امواج متلاشی می شد.

48. the ship was carrying arms and about one hundred combatants
کشتی حامل جنگ افزار و حدود صد نفر رزمنده بود.

49. the ship was holed in several places
کشتی در چندین جا سوراخ شده بود.

50. the ship was sound and tight
کشتی بی عیب و بی سوراخ بود.

51. the ship was stemming toward the sunset
کشتی به سوی غروب آفتاب پیش می رفت.

52. the ship was too deep of draught to enter small rivers
آبخور کشتی بیشتر از آن بود که بتواند وارد رودهای کوچک بشود.

53. the ship weathered the cape
کشتی از سمت بادگیر دماغه گذشت.

54. the ship went off course
کشتی از مسیر خود خارج شد.

55. this ship carries live sheep from australia to iran
این کشتی گوسفند زنده از استرالیا به ایران حمل می کند.

56. this ship moves by steam
این کشتی با نیروی بخار حرکت می کند.

57. this ship plies between london and new york
این کشتی بین لندن و نیویورک رفت و آمد می کند.

58. to ship the oars
پاروها را در جای خود قرار دادن

59. abandoning ship
ترک ناو

60. dress ship
(کشتی را) پرچم آذین کردن،بر دکل ها و طناب ها پرچم آویختن

61. sailing ship
کشتی بادبانی،ناو بادبانی

62. a cargo ship
کشتی باری

63. a derelict ship belongs to whoever finds it
کشتی متروکه به هرکس که آن را بیابد تعلق خواهد داشت.

64. a loaded ship
کشتی بار شده

65. a navy ship was sailing by
یک کشتی نیروی دریایی داشت رد می شد.

66. a passenger ship
کشتی مسافربر

67. a sunken ship
کشتی غرق شده

68. a taut ship
کشتی تروتمیز

69. a young ship that goes much faster than submarines
یک کشتی نو که از زیردریایی بسیار تندتر می رود.

70. an ice-bound ship
کشتی یخ گرفته (گیر کرده در یخ)

a battleship

نبردناو


a passenger ship

کشتی مسافربر


Two ships and four motorboats entered the harbor.

دو کشتی و چهار قایق موتوری وارد بندرگاه شدند.


a cargo ship

کشتی باری


We are flying to Australia but our car is being shipped.

ما با هواپیما به استرالیا می‌رویم؛ ولی اتومبیل‌مان با کشتی فرستاده می‌شود.


We shipped the cattle to Chicago by rail.

دام‌ها را با قطار به شیکاگو فرستادیم.


The boat had shipped a good deal of water.

آب فراوان به داخل قایق رسوخ کرده بود.


to ship the oars

پاروها را در جای خود قرار دادن


To have some peace, we shipped the children off to grandma's house.

برای داشتن قدری آرامش بچه‌ها را به خانه‌ی مادربزرگ فرستادیم.


اصطلاحات

ship over

در نیروی دریایی نام‌نویسی کردن، به خدمت نیروی دریایی درآمدن


ship out

1- با کشتی سفر کردن، با کشتی رفتن 2- با کشتی فرستادن 3- رفتن، ول کردن و رفتن (به واسطه‌ی عدم‌موفقیت و غیره)


shape up or ship out

یا بهتر کار کن یا برو، یا رفتار خود را بهتر کن یا برو


when (or if) one's ship comes in (or home)

وقتی که کسی پول‌دار بشود، درصورت ثروتمند شدن


پیشنهاد کاربران

کشتی، ناو، بعضی اوقات به معنای سفینه



ارسال محموله

کشتی

در معرض فروش گذاشته شدن
The software is due to ship next month

Is shipped with
عرضه شده است.

زوج
مثال:
My favorite ship is Adrienette

دو معنی :
۱_کشتی
2_ارسال محموله از طریق دریایی، هواپیما، زمینی ، قطار و . . . 👇

They shipped our furniture from Tennessee.
اون ها اثاثیه منزل ما رو از ایالت تنسی ارسال کردن.

به معنی جفت کردن دوتا جنس مخالف هم هست که بهش میگن شیپ کردن😅
یعنی اینکه مثلا من بگم سارا رو با علی شیپ میکنم یعنی سارا و علی رو باهم یه زوج تصور میکنم.

- عملی است که می خواهد دو یا چند شخصیت خیالی یا افراد مشهور در یک رابطه معمولاً عاشقانه به سر ببرند.
- عمل یا رویه بحث ، نوشتن ، یا امید به داشتن رابطه ای عاشقانه بین شخصیت های خیالی ، مانند داستان های هواداری ، یا بین افراد مشهور ، خواه این واقعیت عاشقانه واقعاً در کتاب ، نمایش و غیره باشد ، یا در زندگی واقعی
- . the shipping of TV characters
- . shipping in webcomics

به معنی تصور کردن دو نفر با هم فرقی نداره که جنس مخالف باشن یا همجنس هم دیگه ( جنسیت مهم نیست ) مثلا من مریم و رضا رو با هم
شیپ می کنم یا مثلا هدیه و مهسا رو ، که شیپ ممکنه در دنیای واقعی ، واقعی باشه یا شایدم تصور

عرضه کننده

بارگیری کردن
منتقل کردن
هدایت کردن

عقب کشتی Stern
سمت راست کشتی Starboard
سمت چپ کشتی port
وسط کشتی amidship

کَشتینیدَن.

the ringed prow


کلمات دیگر: