کلمه جو
صفحه اصلی

collaborate


معنی : همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن
معانی دیگر : همکاری کردن، همداستان شدن، با دشمن همدستی کردن (به ویژه هنگام اشغال کشور)، به سود دشمن کار کردن

انگلیسی به فارسی

همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی


همکاری، همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: collaborates, collaborating, collaborated
مشتقات: collaborator (n.)
(1) تعریف: to cooperate or work with someone else, esp. on an artistic or intellectual project.
مشابه: cooperate, coordinate

- A team of professors from five universities collaborated on the project.
[ترجمه ترگمان] تیمی از استادان پنج دانشگاه در این پروژه هم کاری کردند
[ترجمه گوگل] یک تیم از استادان پنج دانشگاه در این پروژه همکاری داشتند
- He collaborated with another composer on the film's musical score.
[ترجمه ترگمان] او با یک آهنگ ساز دیگر در زمینه موسیقی فیلم هم کاری کرد
[ترجمه گوگل] او با آهنگساز دیگری در نمره موسیقی موسیقی همکاری کرد

(2) تعریف: to cooperate or work with an enemy force, esp. one occupying one's own country.

- They suspected that the mayor of the village was collaborating with the enemy.
[ترجمه ترگمان] آن ها مشکوک بودند که شهردار این روستا با دشمن هم کاری کرده است
[ترجمه گوگل] آنها مظنون بودند که شهردار روستا با دشمن همکاری می کند
- After the war, some citizens took revenge on those who had collaborated with the former occupiers.
[ترجمه ترگمان] بعد از جنگ، برخی از شهروندان از کسانی که با اشغالگران سابق هم کاری کرده بودند انتقام گرفتند
[ترجمه گوگل] پس از جنگ، برخی از شهروندان از کسانی که با اشغالگران سابق همکاری کرده بودند انتقام گرفتند

• work together, cooperate; cooperate with an enemy country
when people collaborate, they work together on a particular project.
if a person collaborates with the enemy, he or she helps them; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

همدستی کردن (فعل)
help, collaborate, cooperate

باهم کار کردن (فعل)
collaborate, cooperate

تشریک مساعی کردن (فعل)
collaborate, cooperate

work together


Synonyms: be in cahoots, coact, cofunction, collude, come together, concert, concur, conspire, cooperate, coproduce, do business with, get together, glue oneself to, go partners, hook on, hook up, interface, join forces, join together, join up with, participate, team up, throw in together, throw in with, tie in, work with


Antonyms: disagree, divorce, part


جملات نمونه

1. he used to collaborate with the occupying forces
او با نیروهای اشغالی همدستی می کرد.

2. The work gets done more quickly when we collaborate.
[ترجمه ترگمان]وقتی با یکدیگر هم کاری می کنیم، کار به سرعت انجام می شود
[ترجمه گوگل]وقتی ما همکاری می کنیم، کار سریعتر انجام می شود

3. The two men met and agreed to collaborate.
[ترجمه ترگمان]دو مرد با یکدیگر ملاقات کردند و موافقت کردند که هم کاری کنند
[ترجمه گوگل]دو مرد ملاقات کردند و موافقت کردند تا همکاری کنند

4. She agreed to collaborate with him in writing her biography.
[ترجمه ترگمان]او قبول کرد که با او در نوشتن زندگینامه خود هم کاری کند
[ترجمه گوگل]او موافقت کرد که با نوشتن بیوگرافی خود با او همکاری کند

5. Elephants collaborate in looking after their young.
[ترجمه ترگمان]فیل ها در مراقبت از their با یکدیگر هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]فیل ها در مراقبت از جوانان همکاری می کنند

6. How could quasi-independent microscopic cells collaborate to secrete a million glassy splinters and construct such an intricate and beautiful lattice?
[ترجمه ترگمان]چگونه می توان سلول های میکروسکوپی quasi را قادر ساخت تا یک میلیون تراشه شیشه ای را secrete و یک شبکه زیبا و زیبا بسازند؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان سلول های میکروسکوپی نیمه مستقل همکاری کرد تا یک میلیون انسداد شیشه ای را ترشح کند و ساخت چنین شبکه ای پیچیده و زیبا را بسازد؟

7. They are willing to contribute to and collaborate with the youths, often spending long hours coaxing and prompting.
[ترجمه ترگمان]آن ها مایل به مشارکت و هم کاری با جوانان هستند که اغلب ساعت های طولانی او را ترغیب می کنند و انگیزه می دهند
[ترجمه گوگل]آنها مایل به مشارکت و همکاری با جوانان هستند، اغلب وقت های طولانی را که مدنظر و تحریک می کنند، صرف می کنند

8. They complimented each other for their ability to collaborate effectively as a team.
[ترجمه ترگمان]آن ها به خاطر توانایی خود برای هم کاری موثر به عنوان یک تیم، از هم تعریف کردند
[ترجمه گوگل]آنها برای کمک به همکاری مؤثر به عنوان یک تیم، یکدیگر را تشویق کردند

9. Thirdly, the project will aim to collaborate with individual social scientists in the analysis of their data sets.
[ترجمه ترگمان]سوم اینکه، هدف پروژه هم کاری با دانشمندان علوم اجتماعی در تجزیه و تحلیل مجموعه داده های آن ها است
[ترجمه گوگل]سوم، این پروژه با هدف همکاری با دانشمندان علوم اجتماعی فردی در تجزیه و تحلیل مجموعه داده های خود است

10. It also enables multiple users to share data, collaborate and automate tasks without writing any extra code, via Workmap.
[ترجمه ترگمان]همچنین کاربران چندگانه را قادر می سازد تا داده ها، هم کاری و وظایف خودکار را بدون نوشتن هیچ کد اضافی، از طریق Workmap به اشتراک بگذارند
[ترجمه گوگل]همچنین امکان استفاده از چندین کاربر را برای به اشتراک گذاشتن داده ها، همکاری و خودکار کردن وظایف بدون نوشتن کد اضافی، از طریق Workmap فراهم می کند

11. Insurance companies may collaborate in working out loss probabilities and this leads to uniformity in premium rates.
[ترجمه ترگمان]شرکت های بیمه ممکن است در کار کردن با احتمال ازدست دادن احتمالات هم کاری کنند و این منجر به یکنواختی در نرخ های بیمه می شود
[ترجمه گوگل]شرکت های بیمه ممکن است در ایجاد فرصت های از دست رفته مشارکت داشته باشند و این به یکنواختی در نرخ حق بیمه منجر می شود

12. Rosenfeld and Saul Bellow used to collaborate in translating Eliot into Yiddish.
[ترجمه ترگمان]\"Rosenfeld\" و \"سول Bellow\" در ترجمه الیوت به \"یدی\" با یکدیگر هم کاری داشتند
[ترجمه گوگل]روزنفلد و ساول بول همکاری در ترجمه الیوت به ییدیش داشتند

13. Educators and employers need to collaborate in preparing the next generation for employment and adulthood.
[ترجمه ترگمان]معلمان و کارفرمایان باید در آماده سازی نسل بعدی برای استخدام و بزرگسالی هم کاری کنند
[ترجمه گوگل]معلمان و کارفرمایان باید در آماده سازی نسل بعدی برای اشتغال و بزرگسالی همکاری کنند

14. Children have choices in literary activities; they collaborate in pairs, in small groups, and with their teachers.
[ترجمه ترگمان]کودکان در فعالیت های ادبی گزینه هایی دارند؛ آن ها در گروه های کوچک، در گروه های کوچک، و با معلمان خود با یکدیگر هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]کودکان در فعالیت های ادبی انتخاب می کنند؛ آنها در جاهایی، در گروه های کوچک و با معلمان خود همکاری می کنند

My father and I collaborated in the writing of several dictionaries.

پدرم و من در نگارش چندین فرهنگ با هم همکاری کردیم.


He used to collaborate with the occupying forces.

او با نیروهای اشغالی هم‌دستی می‌کرد.


Without collaboration this task will not be fulfilled.

بدون همکاری این کار انجام‌پذیر نیست.


دانشنامه عمومی

همدستی کردن


پیشنهاد کاربران

مشارکت

همکاری داشتن

همکاری کردن، مشارکت کردن، باهم کار کردن

همکاری کردن، ، همدستی، باهم کار کردن


کلمات دیگر: