کلمه جو
صفحه اصلی

flying colors


پرچم در اهتزاز، پرچم افراشته، توفیق کامل، موفقیت قطعی

انگلیسی به فارسی

توفیق کامل، موفقیت قطعی


پرواز رنگ، توفیق کامل، موفقیت قطعی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: outstanding success; excellent fashion; triumph.

- He passed the exam with flying colors.
[ترجمه Nazi] او امتحان را با موفقیت پشت سر گذاشت.
[ترجمه ترگمان] او امتحان را با رنگ های flying رد کرد
[ترجمه گوگل] امتحان را با رنگهای پرواز گذراند

مترادف و متضاد

thoroughly successful


Synonyms: flourish of trumpet, overwhelming victory, triumph


جملات نمونه

1. In my view Reagan had come through with flying colors.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، ریگان با رنگ های پروازی به اینجا آمده بود
[ترجمه گوگل]به نظر من ریگان با رنگ های پرواز پرواز کرد

2. They passed inspection with flying colors.
[ترجمه ترگمان]آن ها با رنگ های پرواز از آنجا گذشتند
[ترجمه گوگل]آنها با رنگهای پروازی بازرسی شدند

3. You will pass with flying colors.
[ترجمه ترگمان]شما با این رنگ های پرواز خواهید گذشت
[ترجمه گوگل]شما با رنگ پرواز پر می کنید

4. I got through the exams with flying colors.
[ترجمه ترگمان]من با استفاده از رنگ های پرنده امتحانات را امتحان کردم
[ترجمه گوگل]من با امتحانات با رنگ های پروازی کردم

5. I really desire to pass the exam with flying colors.
[ترجمه ترگمان]من واقعا مایلم که امتحان را با رنگ های flying بگذرانم
[ترجمه گوگل]من واقعا مایلم که امتحان را با رنگ های پروازی امتحان کنم

6. I knew you'll pass with flying colors. Congratulations.
[ترجمه ترگمان]من می دانستم که شما رنگ های پرواز خواهید داشت تبریک میگم
[ترجمه گوگل]من می دانستم که شما با رنگ پرواز پرواز می کنید تبریک می گویم

7. They carried out the plan with flying colors.
[ترجمه ترگمان]آن ها نقشه را با رنگ های flying اجرا کردند
[ترجمه گوگل]آنها طرح را با رنگ های پرواز انجام می دادند

8. He passed the examination with flying colors.
[ترجمه ترگمان]او امتحان را با رنگ های پرنده قبول کرد
[ترجمه گوگل]او معاینه را با رنگ پرواز به تصویب رساند

9. Coming through in flying colors, Hindu devotees celebrate Holi, the festival of color, dance, and crowds, at the Banke Bihari temple in Vrindavan, about 87 miles from New Delhi, on March 1
[ترجمه ترگمان]در روز ۱ مارس، دوستداران هندو در مراسم جشن رنگ، جشن رنگ، رقص، و جمعیت، در معبد Banke بهاری، در Vrindavan، واقع در ۸۷ مایلی دهلی نو، جشن می گیرند
[ترجمه گوگل]حوادث هندو در ماه مارس در حدود 87 مایل از دهلی نو، جشن رنگ، رقص و جمعیت را در معبد Banke Bihari در Vrindavan جشن می گیرند

10. Sam: I'm sure you'll pass with flying colors.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که شما با این رنگ های پرواز خواهید گذشت
[ترجمه گوگل]سام: من مطمئن هستم که شما با رنگ پرواز پرواز می کنید

11. John with flying colors in everything he does.
[ترجمه ترگمان]جان در هر کاری که می کند رنگ های flying دارد
[ترجمه گوگل]جان با رنگ پرواز در هر کاری که انجام می دهد

12. Use the book to pass TOEFL test with flying colors.
[ترجمه ترگمان]از این کتاب برای گذراندن تست TOEFL با رنگ های پرنده استفاده کنید
[ترجمه گوگل]استفاده از کتاب برای تست TOEFL با رنگ پرواز

13. Grandpa pulled through the heart surgery with flying colors.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ از وسط جراحی قلب وارد عمل شد
[ترجمه گوگل]پدربزرگ از طریق عمل جراحی قلب از رنگ های پروازی کشیده شد

14. So far McAllister seemed to have passed all the tests with flying colors.
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که به نظر می رسید همه آزمایش های پرواز کننده را انجام داده باشند
[ترجمه گوگل]تا به حال McAllister به نظر می رسید تمام آزمون ها با رنگ های پرواز عبور کرده است

He passed the examination with flying colors.

او با سربلندی در امتحان موفق شد.


اصطلاحات

with flying colors

با پیروزی درخشان، با سرفرازی


پیشنهاد کاربران

موفقیت.
I passed the test with flying colors
من امتحان رو با موفقیت پاس کردم.

موفقیت

موفقیت کامل



کلمات دیگر: