کلمه جو
صفحه اصلی

wonky


معنی : ضعیف، سست، نحیف، بی ثبات، لرزان، افتادنی
معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سست، متزلزل

انگلیسی به فارسی

بی ثبات، ضعیف، نحیف، لرزان، سست، افتادنی


انگلیسی به انگلیسی

• shaky, tottering, unsteady (slang); unreliable
something that is wonky is likely to shake or not work properly because it is unsteady or not in its proper position; an informal word.

مترادف و متضاد

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

بی ثبات (صفت)
fickle, variable, shifty, unstable, shifting, mutable, instable, impermanent, slippery, slippy, inconstant, wonky

لرزان (صفت)
unstable, shaky, wobbly, unsteady, palsied, vibrant, wonky, quakerish, shivery, trepid, shuddery, tottery, trembly

افتادنی (صفت)
wonky, top-heavy

جملات نمونه

1. I don't enjoy those programmes with wonky camera angles and pop music.
[ترجمه ترگمان]من از آن برنامه های با زوایای دوربین wonky و موسیقی پاپ لذت نمی برم
[ترجمه گوگل]من از این برنامه ها با زاویه های دوربین و موسیقی پاپ لذت نمی برم

2. The jury system may be a bit wonky but nobody's ever thought of anything better.
[ترجمه ترگمان]سیستم هیات منصفه ممکنه یه ذره wonky ولی تا حالا به هیچ چیز بهتر فکر نکرده
[ترجمه گوگل]سیستم هیئت منصفه ممکن است کمی شلوغ باشد، اما هیچ کس تا به حال هیچ چیز بهتر از آن فکر نکرده است

3. She still feels a bit wonky after her accident.
[ترجمه ترگمان]هنوزم بعد از تصادف یه کمی از این کارا می کنه
[ترجمه گوگل]او هنوز بعد از حادثه ی خود کمی عصبانی است

4. The glasses went wonky as the upper left quarter of the head flew apart.
[ترجمه ترگمان]همچنان که قسمت بالای سرش از هم جدا می شد، عینکش به عقب رفت
[ترجمه گوگل]عینک ها به دلیل اینکه ربع بالا سمت چپ سر از هم جدا می شدند، بی رحم بودند

5. The wheels keep going wonky.
[ترجمه ترگمان]چرخ ها از عقب می میرن
[ترجمه گوگل]چرخ ها ادامه می دهند

6. I'm not crossing that bridge. It looks pretty wonky.
[ترجمه ترگمان]من از اون پل عبور نمی کنم خیلی شل بنظر میاد
[ترجمه گوگل]من از پل عبور نمی کنم به نظر می رسد بسیار شلوغ است

7. This tooth is a bit wonky.
[ترجمه ن] این دندان کمی لق است
[ترجمه ترگمان]این دندان نیش کمی دارد
[ترجمه گوگل]این دندان کمی شلوغ است

8. I still feel a bit wonky.
[ترجمه ترگمان]هنوز احساس می کنم که یه ذره بدنم شل شده
[ترجمه گوگل]من هنوز احساس خوبی ندارم

9. You can find one coyote with a wonky jaw in the desert?
[ترجمه ترگمان]تو می تونی یه گرگ صحرایی رو با آرواره زیرین در صحرا پیدا کنی؟
[ترجمه گوگل]شما می توانید یکی از کویوت ها را با یک فک نابکار در کویر پیدا کنید؟

10. His wonky knee is said to be fully healthy, but he'll need to wear a knee brace for the rest of his career which only underscored just how fragile his health remains.
[ترجمه ترگمان]گفته می شود زانوی wonky کاملا سالم است، اما باید برای بقیه شغلش یک قرص زانو بزند که فقط نشان می دهد سلامتی او چقدر شکننده است
[ترجمه گوگل]گفته می شود که زانوی بزرگی که به طور کامل سالم است، نیاز به یک زانو دار برای بقیه کارهایش را دارد که تنها نشان می دهد که سلامت او چقدر شکننده است

11. Vivien Leigh’s Southern-belle accent was slightly wonky, but the graceful way she wore her antebellum wardrobe was impeccable.
[ترجمه ترگمان]لهجه جنوبی \"ویوین لی\" کمی شل بود، اما طرز زیبایی که به تن داشت کمد لباس antebellum بی عیب و نقص بود
[ترجمه گوگل]لهجه Southern-belle Vivien Leigh کمی نازک بود، اما شیوه ای با شکوه که کمربندهای ضد انفجاری خود را پوشید، بی عیب و نقص بود

12. One of the legs on this chair is a bit wonky.
[ترجمه ترگمان]یکی از پاهایش روی این صندلی کمی wonky است
[ترجمه گوگل]یکی از پاها در این صندلی کمی شلوغ است

13. He may have to stop playing cricket because of his wonky knee.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است مجبور باشد به خاطر زانوی wonky بازی کریکت را متوقف کند
[ترجمه گوگل]ممکن است او به دلیل زانو بزرگی از بازی کردن کریکت متوقف شود

14. I still haven't really settled to it because my nerves have gone all wonky being in the house.
[ترجمه ترگمان]من هنوز تصمیم نگرفتم چون اعصابم به خاطر being شل شده بود
[ترجمه گوگل]من هنوز به این مسئله توجه نکردم، زیرا اعصابم در همه خانه های خانه شلوغ است

15. The circle these beetles had drawn was where the ground was wonky.
[ترجمه ترگمان]دایره این سوسک ها از جایی که زیر زمین پوشیده شده بود شل شده بود
[ترجمه گوگل]دایره این سوسک ها کشیده شده بود جایی که زمین خشن بود

پیشنهاد کاربران

کوچک [از نظر اندازه]

کج و معوج ، نا متناسب
a wonky nose : a crooked nose
دماغ قوز دار

لرزان، متزلزل ( مثل پاهای لرزان ناشی از ضعف یا بیماری )
unstable , wobbly، shaky , trembling
کج و کوله، نامیزان
Askew
Crooked
Twisted to one side
Slightly off
اونطور که باید کار نمی کنه not functioning as it should

a wonky nose is a bit out of place or off


کلمات دیگر: