کلمه جو
صفحه اصلی

faithfully


ازروی وفاداری، وفاکارانه، صادقانه، ازروی ایمان یاخلوص نیت

انگلیسی به فارسی

صادقانه


از روی وفاداری، وفاکارانه، صادقانه، از روی ایمان یا خلوص نیت


انگلیسی به انگلیسی

• loyally; devotedly; accurately; credibly; truly
when you start a letter with `dear sir' or `dear madam', you write `yours faithfully' before your signature.

مترادف و متضاد

Synonyms: patiently, constantly, forever, regular


loyally


Synonyms: dependably, devotedly, conscientiously, truly


always


جملات نمونه

1. she tried faithfully to doctor her mother
او با وفاداری در مداوای مادرش کوشید.

2. The events were faithfully recorded in her diary.
[ترجمه ترگمان]وقایع به طور وفادارانه در دفتر خاطراتش ثبت شده بود
[ترجمه گوگل]این حوادث صادقانه در خاطرات خود ثبت شده است

3. He faithfully lived up to his promise.
[ترجمه ترگمان]او صادقانه به قولی که داده بود، زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او وفادار به وعده خود زندگی کرد

4. He always performs his duties faithfully.
[ترجمه ترگمان]همیشه وظایف خود را صادقانه انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او همیشه وفادارانه وظایف خود را انجام می دهد

5. The old nurse had served the family faithfully for thirty years.
[ترجمه ترگمان]پرستار پیر مدت سی سال خدمت خانواده را وفادارانه کرده بود
[ترجمه گوگل]پرستار قدیمی به مدت 30 سال به خانواده احتیاج داشت

6. He had served the family faithfully for 40 years.
[ترجمه ترگمان]او به مدت ۴۰ سال با وفاداری به خانواده خدمت کرده بود
[ترجمه گوگل]او 40 سال به خانواده ایمان آورده بود

7. She promised faithfully that she would come.
[ترجمه ترگمان]با وفاداری به او قول داد که او خواهد آمد
[ترجمه گوگل]او وفادار بود که او می آمد

8. I promised you faithfully.
[ترجمه ترگمان]من صادقانه به تو قول دادم
[ترجمه گوگل]من به شما وعده داده ام

9. She served the family faithfully for many years .
[ترجمه ترگمان]او چندین سال با وفاداری به خانواده خدمت کرد
[ترجمه گوگل]او سالها به خانواده ایمان آورد

10. Although he promised faithfully to come, I still didn't think he would.
[ترجمه ترگمان]اگر چه قول شرف می داد که بیاید، من هنوز فکر نمی کردم که این کار را بکند
[ترجمه گوگل]اگر چه او وعده داده بود که با وفاداری به آنجا برسد، هنوز فکر نمی کردم او باشد

11. He had supported the local team faithfully for 30 years.
[ترجمه ترگمان]او به مدت ۳۰ سال از تیم محلی حمایت کرده بود
[ترجمه گوگل]او 30 سال از تیم ملی حمایت کرد

12. She wrote faithfully in her journal every day.
[ترجمه ترگمان]هر روز با صداقت نامه می نوشت
[ترجمه گوگل]او هر روز در مجله ی خود با احترام نوشت

13. Every year, we faithfully make a trip up there to see him.
[ترجمه ترگمان]هر سال، ما صادقانه یک سفر به آنجا برای دیدن او انجام می دهیم
[ترجمه گوگل]هر سال، ما صادقانه سفر می کنیم تا او را ببینیم

14. He has served the farm faithfully for 20 years.
[ترجمه ترگمان]او مدت ۲۰ سال با وفاداری به مزرعه خدمت کرده است
[ترجمه گوگل]او 20 سال است که به درستی کار کرده است

15. The secretary copied the letter faithfully.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه این نامه را با احتیاط کپی کرد

پیشنهاد کاربران

دوستدار

با جان و دل

به درستی، به همان صورتی که هست

ارادتمند

امانت دارانه

کاملا
دقیقا

مجدانه و خالصانه، با اهتمام
مو به مو :I always follow the instructions on medicine bottles faithfully


پایدار، کاملا پایدار

ارادتمند شما

ارادتمند شما yours faithfully means


کلمات دیگر: