نقطه ی ضعف، کاستی، عیب، در صورت فقدان، اگر نباشد، بدون، رجوع شود به: failure، کوتاهی، قصور، نقص، ناتوانی، فتور، عجز، درصورت انجام نیافتن
failing
نقطه ی ضعف، کاستی، عیب، در صورت فقدان، اگر نباشد، بدون، رجوع شود به: failure، کوتاهی، قصور، نقص، ناتوانی، فتور، عجز، درصورت انجام نیافتن
انگلیسی به فارسی
کوتاهی، قصور، نقص، ناتوانی، فتور، عجز، بدون، در صورت انجام نیافتن
شکست خوردن، رد شدن، موفق نشدن، تصور کردن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، سر خوردن، عقیم ماندن
انگلیسی به انگلیسی
• متضاد: merit, strength, virtue
• مشابه: defect, fault, foible, infirmity, limitation, shortcoming, vice, weakness
[ترجمه گوگل] شکست او، به نظر من، ناتوانی او بود که به توصیه دیگران گوش دهد
[ترجمه گوگل] فقدان پیش بینی یکی از معایب این شرکت بود
[ترجمه گوگل] من ممکن است چندین شکست داشته باشم، اما فریب یکی از آنها نیست
[ترجمه گوگل] پس از شکست های زیاد، او نهایتا ناشر کتاب خود را پیدا کرد
مشتقات: failingly (adv.)
[ترجمه گوگل] در صورت عدم دستورالعمل های بیشتر از مقر، کاپیتان دستور داد که عقب نشینی شود
[ترجمه گوگل] این طرح برای یک عروسی در فضای باز است، اما درصورت عدم موفقیت آن، عروسی در خانه برگزار خواهد شد
in absence of, if not
unsuccessful; tiring, weakening, becoming less
a failing is a fault or unsatisfactory feature.
you say failing that to introduce an alternative, in case what you previously said is not possible.
see also fail.
مترادف و متضاد
not well, weak
Synonyms: declining, defeated, deficient, faint, feeble, inadequate, insufficient, scant, scanty, scarce, short, shy, unavailing, unprosperous, unsuccessful, unsufficient, unthriving, vain, wanting
Antonyms: healthy, ok, rebounding, strong, thriving, well
lapse, shortcoming
Synonyms: blind spot, defect, deficiency, drawback, error, failure, fault, flaw, foible, frailty, imperfection, infirmity, miscarriage, misfortune, vice, weakness, weak point
Antonyms: advantage, strength, strong point
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]استقامت 19 بار شکست خورده و موفق شدن بیستم است
[ترجمه گوگل]ناکامی برابر برای اعتماد به همه و اعتماد به هیچ کس نیست
[ترجمه گوگل]عدم برنامه ریزی، برنامه ریزی برای شکست است
[ترجمه گوگل]کسب و کار پدر من شکست خورده است؛ او همه دارایی های خود را مرتکب شده است تا بتواند آن را ذخیره کند
[ترجمه گوگل]خطوط هواپیمایی از عدم توجه به توصیه / هشدارها در مورد عدم وجود روالهای ایمنی مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]کودکان در مورد شکست در برابر همسالان خود نگران هستند
[ترجمه گوگل]او می دانست که با شکست دادن امتحانات او می تواند آینده اش را به خطر اندازد
[ترجمه گوگل]پلیس او را به دلیل عدم توقف در یک چراغ قرمز قرمز کشیده بود
Greed is one of his failings.
یکی از عیبهایش حرص و آز است.
Failing some rain soon, the crops will be ruined.
اگر بهزودی باران نیاید، محصول از بین خواهد رفت.
پیشنهاد کاربران
A flaw or weak point
a weakness, especially in character; a shortcoming.
"pride is a terrible failing"