کلمه جو
صفحه اصلی

faceless


معمولی، بدون ویژگی، بی چهره، بدون صورت، بی رخ، ناشناس، بی هویت، ناشناخته، گمنام، بی نام و نشان

انگلیسی به فارسی

بی‌چهره، بدون صورت، بی‌رخ


ناشناس، بی‌هویت، ناشناخته، گمنام، بی‌نام و نشان


معمولی، بدون ویژگی


بی چهره


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: without a face.

(2) تعریف: lacking distinct identity.

- faceless administrators
[ترجمه anonymous] مدیران بی نام و نشان
[ترجمه ترگمان] مدیران faceless
[ترجمه گوگل] مدیران چهره

• without a face; lacking identity; anonymous
faceless people are dull and boring, and have no individuality.

جملات نمونه

1. faceless workers made sacrifices and their managers received medals
کارگران ناشناخته فداکاری کردند و مدیرانشان مدال گرفتند.

2. Crowds of faceless people pour into the city each day.
[ترجمه ترگمان]مردم بی faceless هر روز به شهر می ریزند
[ترجمه گوگل]توده مردم بیچاره هر روز به شهر میرود

3. He was just another faceless bureaucrat.
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه مامور مخفی دیگه بود
[ترجمه گوگل]او فقط یک بوروکرات بی رویه بود

4. He had become just another faceless bureaucrat .
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه مامور مخفی دیگه شده بود
[ترجمه گوگل]او فقط یک بوروکرات بی رویه بود

5. The company was full of faceless grey men who all looked the same.
[ترجمه ترگمان]گروه پر از مرده ای خاکستری بود که همه شبیه هم بودند
[ترجمه گوگل]این شرکت پر از مردان خاکستری بی روح بود که همه آنها یکسان بودند

6. It turned out she was one of those faceless bureaucrats who control our lives.
[ترجمه ترگمان]معلوم شد که اون یکی از those bureaucrats که زندگی ما رو کنترل می کنه
[ترجمه گوگل]معلوم شد او یکی از آن دسته از بوروکراتهای بی روح بود که زندگی ما را کنترل می کردند

7. Crowds of faceless people poured into the capital of the country during the holidays.
[ترجمه ترگمان]انبوه مردم faceless در طول تعطیلات به پایتخت این کشور سرازیر شدند
[ترجمه گوگل]توده های مردم بیچاره در طول تعطیلات به پایتخت کشور ریختند

8. Many stations allow nameless, faceless fans to rail incessantly about things they know nothing about.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ایستگاه ها به طرفداران بی نام و نشان اجازه می دهند که بی وقفه در مورد چیزهایی که چیزی از آن ها نمی دانند عبور کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از ایستگاه ها به طرفداران بی فایده و بدون چهره اجازه می دهند بدون هیچ زحمتی در مورد چیزهایی که هیچ چیز در مورد آنها نمی داند بیافزاید

9. It whirled by in a blur of faceless people and formless surroundings.
[ترجمه ترگمان]در فضایی تیره و بی شکل به پرواز در آمد
[ترجمه گوگل]آن را در تاریکی از افراد بی چهره و محیط بی دست و پا پیچید

10. But critics call it a faceless environment . . . a paradise for cars not people.
[ترجمه ترگمان]اما منتقدان آن را محیط faceless می نامند بهشت برای ماشین ها نه مردم
[ترجمه گوگل]اما منتقدان آن را یک محیط بی روح می دانند بهشت برای اتومبیل ها نه مردم

11. The faceless ones knew the villain had been introduced and they wanted to hiss and boo.
[ترجمه ترگمان]کسی که این تبهکار را می شناخته، آن ها را معرفی کرده بودند و می خواستند هیس و هیس کنند
[ترجمه گوگل]افراد بیچاره می دانستند که تبه کار معرفی شده است و آنها می خواستند به زحمت و خوشی بپردازند

12. On the other hand, although e-mail messages are faceless, they are by no means characterless.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، اگر چه پیام های ایمیل بدون صورت هستند، به هیچ وجه characterless نیستند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، اگر چه پیام های ایمیل بی روح هستند، آنها به هیچ وجه بدون شخصیت نیستند

13. The faceless presence, thrashing and twisting like a hooked shark, was drawn to its doom.
[ترجمه ترگمان]حضور faceless که مثل یک کوسه قلاب شده پیچ وتاب می خورد، به سمت سرنوشت خودش کشیده می شد
[ترجمه گوگل]حضور بی چهره، مثل یک کوسه قلاب شده و سست و سرگردان شد، به عذابش کشیده شد

14. Whole villages have been massacred by extremists and faceless death squads.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دهات توسط افراط گرایانی و گروه های مرگبار مرگ قتل عام شده اند
[ترجمه گوگل]روستاهای تمام شده توسط افراط گرایان و جوخه های مرگبار فاسد شده اند

Faceless workers made sacrifices and their managers received medals.

کارگران، ناشناخته فداکاری کردند و مدیرانشان مدال گرفتند.


پیشنهاد کاربران

بدون تصویر هم میشه

ناشناخته، ناشناش


کلمات دیگر: