کلمه جو
صفحه اصلی

facial expression

انگلیسی به انگلیسی

• look on one's face, emotions manifested on the face, countenance, look

جملات نمونه

1. Cross didn't answer; his facial expression didn't change.
[ترجمه ترگمان]پاسخ نداد؛ چهره چهره اش تغییر نکرد
[ترجمه گوگل]صلیب جواب نداد؛ بیان صورتش تغییر نکرد

2. In the photograph he seemed devoid of facial expression .
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از چهره چهره او عاری از حالت چهره است
[ترجمه گوگل]در عکس او به نظر می رسد بدون بیان صورت

3. Victor's facial expression didn't change.
[ترجمه ترگمان]چهره ویکتور تغییر نکرد
[ترجمه گوگل]بیان صورت ویکتور تغییر نکرد

4. Whatever the style, congregations show few inhibitions in facial expression and in their use of the body to express devotion.
[ترجمه ترگمان]حضار هر چه سبک باشند، inhibitions کمی از inhibitions در بیان چهره و استفاده از بدن برای ابراز اخلاص نشان می دهند
[ترجمه گوگل]در هر سبک، جماعت تعداد محدودی از مانع ها در بیان صورت و استفاده از بدن برای ابراز تعصب نشان می دهد

5. Let your body language, eye contact and facial expression show involvement and receptivity.
[ترجمه ترگمان]بگذارید که زبان بدنی، ارتباط چشمی و حالات صورت نشان دهنده مشارکت و پذیرش شما باشد
[ترجمه گوگل]اجازه دهید زبان بدن، تماس با چشم و صورت خود نشان دهنده دخالت و پذیرش است

6. Each of the statues has a different facial expression.
[ترجمه ترگمان]هر یک از این مجسمه ها حالت چهره متفاوتی دارند
[ترجمه گوگل]هر یک از مجسمه ها یک صورت متفاوت دارد

7. Hector gave that up and went to my facial expression, which was bland in the extreme.
[ترجمه ترگمان]هکتور اون رو تسلیم کرد و به چهره چهره من رفت که در نهایت ادب بود
[ترجمه گوگل]هکتور این را داد و به چهره من اشاره کرد، که در افراط بود

8. His facial expression looks very serious.
[ترجمه ترگمان]قیافه اش خیلی جدی به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]شکل صورت او بسیار جدی است

9. Do adopt expectant, hopeful, even slightly anxious facial expression.
[ترجمه ترگمان]در چهره نگران و امیدوار کننده چهره و حتی اندکی نگران چهره را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]اظهارنظر چهره، امیدوار، و حتی کمی مضطرب را بپذیرید

10. A friendly look with the wrong facial expression can turn into an unfriendly stare, and nervousness may be wrongly understood as unfriendliness.
[ترجمه ترگمان]یک نگاه دوستانه با چهره اشتباهی می تواند تبدیل به یک نگاه غیر دوستانه شود، و عصبانیت ممکن است به غلط درک کند
[ترجمه گوگل]نگاه دوستانه با بیان چهره اشتباه می تواند به یک نگاه غیر دوستانه تبدیل شود، و نگرانی ممکن است اشتباه به عنوان غیر دوستانه درک شود

11. See river's far breeze facial expression ferocious double eyes flush a dog slave to see my incognizance should kill!
[ترجمه ترگمان]چهره خشن و وحشی رودخانه را می بینی که از دیدن چهره وحشیانه ای که یک سگ را می کشد تا مرا بکشند، سرخ می شود!
[ترجمه گوگل]دیدار فرساینده رودخانه را نشان می دهد چهره دوشیزه داری یک برده سگ را می بیند تا متوجه شود که من نکته ای را می کشم!

12. B : What was her facial expression?
[ترجمه ترگمان]چهره صورتش چی بود؟
[ترجمه گوگل]ب: چهره چهره اش چیست؟

13. Seeing abnormal facial expression of Xianglinsao, LuXun said it may not.
[ترجمه ترگمان]LuXun با دیدن چهره غیر عادی چهره Xianglinsao گفت ممکن است اینطور نباشد
[ترجمه گوگل]LuXun می گوید ممکن است غیرقابل بیان صورت Xianglinsao باشد

14. A friendly look with wrong facial expression can then turn into an unfriendly stare, and nervousness may be wrongly understoon as unfriendliness .
[ترجمه ترگمان]یک نگاه دوستانه با حالت چهره اشتباه می تواند به یک نگاه غیر دوستانه تبدیل شود، و عصبانیت ممکن است غلط به نظر برسد
[ترجمه گوگل]یک نگاه دوستانه و بیان چهره اشتباه، می تواند به یک خیره غیر دوستانه تبدیل شود، و نگرانی ممکن است غلط نادرست به عنوان غیر دوستانه باشد

پیشنهاد کاربران

حالت چهره

an appearance of the face conveying emotion or reaction

این اصطلاح در زبان فارسی معانی و ترجمه های مختلفی به خود دیده است که از جملۀ آنها می توانیم به حالات چهره، تجلیات چهره ای، بیانات چهره ای، نمود چهره، ابرازات چهره ای، جلوه های چهره و جلوه های صورت اشاره کنیم. منظور از ( Facial Expressions ) هر آن چیزی است که در چهره بروز پیدا می کند، نمود پیدا می کند، تجلی می یابد، آشکار می شود یا بیان می شود.

حالت، سیما، چهره

حالت صورت
حالت چهره

حالت چهرهو قیافه
Absolutely loving the facial expression


کلمات دیگر: