کلمه جو
صفحه اصلی

putsch


شورش، بلوا، طغیان سیاسی، توطئه محرمانه برای بر انداختن حکومت

انگلیسی به فارسی

توطئه محرمانه برای بر انداختن حکومت


پوتچ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (sometimes cap.) a sudden attempted seizure of state power.

• revolt, uprising, coup attempt
a putsch is an organized attempt to overthrow a government.

جملات نمونه

1. Probably the putsch of 30 September 1965 was intended to pre-empt the power struggle which must ensue when the president died.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]احتمالا پوتچر 30 سپتامبر 1965 قصد داشت تا مبارزهی قدرت را که پیش از آنکه رئیس جمهور درگذشت، پیش از آنکه به قدرت برسد، پیشگویی کند

2. Instead, he frightened them into suppressing his putsch through the use of the Bavarian state police.
[ترجمه ترگمان]در عوض، او آن ها را در سرکوب putsch از طریق استفاده از پلیس ایالتی باواریا به وحشت انداخت
[ترجمه گوگل]در عوض، او از طریق استفاده از پلیس ایالت باواریا، آنها را ترغیب به سرکوب پوتچ کرد

3. This was the time of the August 1991 putsch.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]این زمان پاتچ اوت 1991 بود

4. Our own little putsch was carried through without loss of life, you remember.
[ترجمه ترگمان]انقلاب کوچک ما بدون از دست دادن زندگی ادامه داشت، یادتان هست؟
[ترجمه گوگل]پاتچ کوچک ما بدون از دست دادن زندگی، شما را به یاد می آورد

5. Then came the August 1991 putsch.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]سپس پاتچ اوت 1991 آمد

6. The third time was for Wuxu Putsch and the Boxre and it fully played two functions— "resisting the outside" and "pacifying the inner side".
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]سومین بار برای وکسو پوتچ و جعفر بود و به طور کامل دو تابع �مقاومت در برابر بیرون� و �آرام کردن طرف درونی� را بازی کرد

7. Barely 14 months later, a failed putsch in Moscow left the Soviet Union in ruins.
[ترجمه ترگمان]۱۴ ماه بعد، یک putsch شکست خورده در مسکو، اتحاد جماهیر شوروی را ویران کرد
[ترجمه گوگل]به سختی 14 ماه بعد، یک پوتچ شکست خورده در مسکو اتحاد جماهیر شوروی را خراب کرد

8. The victorious Ms Merkel need fear no putsch, but that may make political renewal harder.
[ترجمه ترگمان]خانم مارکل پیروزمند نیاز به ترس ندارد، اما این ممکن است تجدید نظر سیاسی را سخت تر کند
[ترجمه گوگل]خانم مرکل، پیروزی، نیازمند ترس از پوتچ است، اما این ممکن است تمدید سیاسی را سخت تر کند

9. After the '44 Putsch they arrested him.
[ترجمه ترگمان]آن ها بعد از ۴۴ دقیقه دستگیر شدن او را دستگیر کردند
[ترجمه گوگل]پس از 44 سال پوتچ، آنها او را دستگیر کردند

10. Both generals were convicted for their role in the failed putsch.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]هر دو ژنرال برای نقش خود در شکست پاتچ محکوم شدند

11. The country, not surprisingly, preferred to wait to be persuaded rather than get pulverized in a partisan putsch.
[ترجمه ترگمان]این کشور، که به طرز شگفت انگیزی ترجیح داده بود تا به جای اینکه در یک putsch حزبی برخورد کند، صبر کرد تا متقاعد شود
[ترجمه گوگل]کشور شگفت آور ترجیح می دهد منتظر بماند تا متقاعد شود که در یک پوتز حزبی پودر شود

12. The prospect of Hitler's trial in the aftermath of the failed putsch caused the Bavarian authorities acute embarrassment.
[ترجمه ترگمان]چشم انداز محاکمه هیتلر پس از شکست ناموفق باعث شرمساری مقامات باواریا شد
[ترجمه گوگل]چشم انداز محاکمه هیتلر پس از شکست پاتچ موجب اختلال مقامات باواریا شد

13. It is also the day, in 192 when the SS was founded, when the Munich beer hall putsch took place in 192 the day the German monarchy ended in 191 and the day the German revolution failed in 184
[ترجمه ترگمان]همچنین در سال ۱۹۲ وقتی که SS در سال ۱۹۲ میلادی تاسیس شد، زمانی که تالار آبجو مونیخ در ۱۹۲ سالگی به پایان رسید، حکومت سلطنتی آلمان در سال ۱۹۱ به پایان رسید و انقلاب آلمان در ۱۸۴ مورد شکست خورد
[ترجمه گوگل]این همان روزی است که در سال 192 هنگامی که اس اس تاسیس شد، هنگامی که پیتز سالن آبجو مونیخ در سال 192 برگزار شد، سلطنت آلمان در 191 به پایان رسید و روزی که انقلاب آلمان در 184 شکست خورد

14. For a best case, imagine a virtuous circle of events that starts with a favorable market reaction to Paulson's putsch.
[ترجمه ترگمان]برای بهترین حالت، یک دایره با تقوا را تصور کنید که با واکنش بازار مطلوب به putsch s شروع می شود
[ترجمه گوگل]برای بهترین حالت، یک حلقه فضیلت از حوادثی که با واکنش مناسب بازار به پوتسون پلسون آغاز می شود را تصور کنید


کلمات دیگر: