قرچ قرچ خوردن، (با صدای کروچ کروچ) جویدن، (با صدای خش خش یا قرچ قرچ) فشردن یا افتادن یا گام برداشتن، کروچیدن، کلوچیدن، (صدا) قرچ، کروچ کروچ، صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیرچر وغیره، خرد شدن
crunch
قرچ قرچ خوردن، (با صدای کروچ کروچ) جویدن، (با صدای خش خش یا قرچ قرچ) فشردن یا افتادن یا گام برداشتن، کروچیدن، کلوچیدن، (صدا) قرچ، کروچ کروچ، صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیرچر وغیره، خرد شدن
انگلیسی به فارسی
صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ و غیره، خرد شدن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crunches, crunching, crunched
حالات: crunches, crunching, crunched
• (1) تعریف: to chew with a crackling noise; crush by biting.
• مترادف: champ, munch
• مشابه: bite, chew, crush, gnaw, grind, masticate
• مترادف: champ, munch
• مشابه: bite, chew, crush, gnaw, grind, masticate
- The dog crunched the bone happily.
[ترجمه ترگمان] سگ با خوشحالی استخوان را خرد کرد
[ترجمه گوگل] سگ با خوشحالی استخوان را خرد کرد
[ترجمه گوگل] سگ با خوشحالی استخوان را خرد کرد
• (2) تعریف: to break up noisily, as by crushing or grinding.
• مترادف: crush, grind, mash, pulverize
• مشابه: chew, scrunch
• مترادف: crush, grind, mash, pulverize
• مشابه: chew, scrunch
- He crunched the glass under his heel.
[ترجمه ترگمان] شیشه را زیر پاشنه پاهایش خرد کرد
[ترجمه گوگل] او شیشه را زیر پاشنه او فرو برد
[ترجمه گوگل] او شیشه را زیر پاشنه او فرو برد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: crunch numbers
عبارات: crunch numbers
• : تعریف: to make a crackling or crushing sound, as by chewing, breaking, or walking.
• مترادف: champ, chew, crush, munch, scrunch, smash
• مشابه: grind, trample
• مترادف: champ, chew, crush, munch, scrunch, smash
• مشابه: grind, trample
- He piled the popcorn into his mouth and crunched loudly.
[ترجمه ترگمان] ذرت popcorn را روی دهانش گذاشت و با صدای بلندی خرد شد
[ترجمه گوگل] او پاپ کورن را به دهانش کشاند و با صدای بلند خندید
[ترجمه گوگل] او پاپ کورن را به دهانش کشاند و با صدای بلند خندید
اسم ( noun )
مشتقات: crunchable (adj.), crunchingly (adv.)
مشتقات: crunchable (adj.), crunchingly (adv.)
• (1) تعریف: a crunching sound or act of crunching.
• مترادف: champ, crush, scrunch
• مشابه: smash
• مترادف: champ, crush, scrunch
• مشابه: smash
- I thought I was alone in the woods until I heard the crunch of footsteps behind me.
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم توی جنگل تنها هستم تا اینکه صدای پایی از پشت سرم را شنیدم
[ترجمه گوگل] من فکر کردم که من در جنگل تنها بودم تا زمانی که صدای قدمهای پشت سرم را شنیدم
[ترجمه گوگل] من فکر کردم که من در جنگل تنها بودم تا زمانی که صدای قدمهای پشت سرم را شنیدم
• (2) تعریف: (informal) a crucial or perilous situation.
• مترادف: clutch, crisis, emergency, pinch
• مشابه: danger, fix, hazard, jeopardy, peril, risk, straits, threat
• مترادف: clutch, crisis, emergency, pinch
• مشابه: danger, fix, hazard, jeopardy, peril, risk, straits, threat
- She may seem kind of flighty sometimes, but she can be relied on in the crunch.
[ترجمه ترگمان] او ممکن است گاهی به نوعی of به نظر برسد، اما می تواند متکی بر رکود اقتصادی باشد
[ترجمه گوگل] او گاهی اوقات به نظر می رسد، اما او می تواند در crunch مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل] او گاهی اوقات به نظر می رسد، اما او می تواند در crunch مورد استفاده قرار گیرد
• (3) تعریف: (informal) a reduction or shortage of something necessary, or the difficulties caused by this.
• مترادف: deficiency, shortage
• مشابه: deprivation, famine, lack, privation, reduction, shortfall, starvation
• مترادف: deficiency, shortage
• مشابه: deprivation, famine, lack, privation, reduction, shortfall, starvation
- The office-space crunch in our building is preventing us from expanding.
[ترجمه ترگمان] خرد شدن فضا - فضا در ساختمان ما، مانع گسترش ما می شود
[ترجمه گوگل] فرسایشی در فضای اداری در ساختمان ما مانع توسعه ما می شود
[ترجمه گوگل] فرسایشی در فضای اداری در ساختمان ما مانع توسعه ما می شود
• chewing with the teeth; sound made by crunching; pressured situation
munch, chew with the teeth; crush
if you crunch something with your teeth or feet, you crush it noisily.
you can use crunch to refer to the moment when a situation becomes so serious that you are forced to decide something or to take action.
munch, chew with the teeth; crush
if you crunch something with your teeth or feet, you crush it noisily.
you can use crunch to refer to the moment when a situation becomes so serious that you are forced to decide something or to take action.
دیکشنری تخصصی
[کامپیوتر] بیان ظرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
مترادف و متضاد
crucial point
Synonyms: crisis, critical point, crux, difficulty, emergency, hour of decision, moment of truth, problem, test, trouble, trying time
Antonyms: trivia
grind, chew
Synonyms: beat, bite, champ, chaw, chomp, crush, gnaw, masticate, munch, ruminate, scrunch
جملات نمونه
1. the crunch of soldiers's feet on a sandy beach
صدای قرچ قرچ پای سربازان در ساحل شنی
2. The only sound was the crunch of tyres on gravel.
[ترجمه ترگمان]تنها صدایی که به گوش می رسید صدای برخورد لاستیک با شن بود
[ترجمه گوگل]تنها صدایی بود که از شن و ماسه خیس شد
[ترجمه گوگل]تنها صدایی بود که از شن و ماسه خیس شد
3. The car drew up with a crunch of gravel.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل با صدای خرد شدن ماسه از جا بلند شد
[ترجمه گوگل]این ماشین با یک کراس ماسه ساخته شده است
[ترجمه گوگل]این ماشین با یک کراس ماسه ساخته شده است
4. When it came to the crunch, she couldn't agree to marry him.
[ترجمه ترگمان]وقتی به صدای خرد شدن رسید، او موافقت نکرد که با او ازدواج کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که به بحران رسید، او نمیتوانست با وی ازدواج کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که به بحران رسید، او نمیتوانست با وی ازدواج کند
5. The crunch is that we can't afford to go abroad this year.
[ترجمه ترگمان]The این است که ما نمی توانیم امسال به خارج از کشور برویم
[ترجمه گوگل]بحران این است که ما نمی توانیم امسال به این کشور بیایم
[ترجمه گوگل]بحران این است که ما نمی توانیم امسال به این کشور بیایم
6. He can rely on my support when the crunch comes.
[ترجمه ترگمان]او می تواند به حمایت من از زمانی که صدای خرد شدن آن ها به گوش می رسد تکیه کند
[ترجمه گوگل]او می تواند از زمانی که خرج می کند پشتیبانی می کند
[ترجمه گوگل]او می تواند از زمانی که خرج می کند پشتیبانی می کند
7. It is too much trouble to crunch a file unless you use it often.
[ترجمه ترگمان]برای شکستن یک پرونده خیلی مشکل است مگر اینکه اغلب از آن استفاده کنید
[ترجمه گوگل]این مسئله بسیار مشکل است که فایل را خراب کند، مگر اینکه از آن استفاده کنید
[ترجمه گوگل]این مسئله بسیار مشکل است که فایل را خراب کند، مگر اینکه از آن استفاده کنید
8. The crunch came when she was forced to choose between her marriage and her career.
[ترجمه ترگمان]زمانی که او مجبور شد بین ازدواج خود و شغلش انتخاب کند، این صدای خرد شدن به گوش رسید
[ترجمه گوگل]این بحران زمانی اتفاق افتاد که او مجبور شد بین ازدواج و کارش را انتخاب کند
[ترجمه گوگل]این بحران زمانی اتفاق افتاد که او مجبور شد بین ازدواج و کارش را انتخاب کند
9. If it comes to the crunch they'll support us.
[ترجمه ترگمان]اگه به the می رسه، از ما حمایت می کنن
[ترجمه گوگل]اگر به بحران برسد ما از ما حمایت می کنیم
[ترجمه گوگل]اگر به بحران برسد ما از ما حمایت می کنیم
10. The computer will crunch all the numbers to determine the final score.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر همه اعداد را خرد می کند تا امتیاز نهایی را تعیین کند
[ترجمه گوگل]رایانه تمام اعداد را برای تعیین نمره نهایی کسر می کند
[ترجمه گوگل]رایانه تمام اعداد را برای تعیین نمره نهایی کسر می کند
11. The car skidded and we could hear the crunch of metal against metal.
[ترجمه ترگمان]ماشین متوقف شد و صدای برخورد فلز با فلز را شنیدیم
[ترجمه گوگل]ماشین اسکیدید و ما می توانستیم شکوه فلزی را در برابر فلز بشنویم
[ترجمه گوگل]ماشین اسکیدید و ما می توانستیم شکوه فلزی را در برابر فلز بشنویم
12. The crunch came when my bank asked for my credit card back.
[ترجمه ترگمان] وقتی که بانک من از کارت اعتباری من خواست، اومد
[ترجمه گوگل]این بحران زمانی اتفاق افتاد که بانک من درخواست بازگشت کارت اعتباری من را داد
[ترجمه گوگل]این بحران زمانی اتفاق افتاد که بانک من درخواست بازگشت کارت اعتباری من را داد
13. If it comes to the crunch, I'll resign over this.
[ترجمه ترگمان]اگر پای خرد شدن در میان باشد، من از این کار استعفا خواهم داد
[ترجمه گوگل]اگر به بحران برسد، من از این کار استعفا خواهم داد
[ترجمه گوگل]اگر به بحران برسد، من از این کار استعفا خواهم داد
14. The Agriculture Secretary goes into a crunch meeting with senior ministers in Brussels tomorrow.
[ترجمه ترگمان]وزیر کشاورزی فردا با وزرای ارشد بروکسل دیدار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]وزیر کشاورزی، فردا در بروکسل با وزرای ارشد در بروکسل برگزار می شود
[ترجمه گوگل]وزیر کشاورزی، فردا در بروکسل با وزرای ارشد در بروکسل برگزار می شود
15. Higher grain prices are putting a crunch on cattle feeders.
[ترجمه ترگمان]قیمت بالاتر گندم در حال حاضر بر روی فیدرهای گاو قرار دارد
[ترجمه گوگل]قیمت دانه های بلند باعث ایجاد بحران در فیدر گاو می شود
[ترجمه گوگل]قیمت دانه های بلند باعث ایجاد بحران در فیدر گاو می شود
He was crunching dried bread and reading a book.
او قرچقرچکنان نان خشک میخورد و کتاب میخواند.
The snow crunched under my feet.
برف در زیر پایم قرچقرچ میکرد.
The bean sack fell with a crunching sound.
کیسهی لوبیا قرچ کرد و افتاد.
the crunch of soldiers's feet on a sandy beach
صدای قرچقرچ پای سربازان در ساحل شنی
پیشنهاد کاربران
وضعیت سخت/ تنگنا
نوعی تمرین ورزشی برای آب کردن چربی بدن
نوعی تمرین ورزشی برای آب کردن چربی بدن
حل کردن تعدادی معادله و فرمول که معمولا مشکل و خسته کننده اس . مثلا در فیزیک یا ریاضی مثال:
Physics teacher: today i dont wanna crunch equations
Physics teacher: today i dont wanna crunch equations
Crunch time
لحظه حساس
لحظه حساس
تخریب
Abdominal crunch
کرانچ شکمی. حرکت دراز نشست ( برای تقویت عضلات شکم )
کرانچ شکمی. حرکت دراز نشست ( برای تقویت عضلات شکم )
[Weather]
[Collocation]
he snow crunches beneath/under somebody’s feet/boots
[Collocation]
he snow crunches beneath/under somebody’s feet/boots
مسئله, مشکل, بحران
حیاتی، تصمیم گیری در مورد موضوع و نکاتی مهم!! crunch talk مذاکرات مهم و حیاتی
یک پروسه و روند مهم
کروچکروچیدن.
کروچیدن.
کلوچیدن.
کرچکرچیدن.
قرچقرچیدن.
قرچقورچیدن.
کروچیدن.
کلوچیدن.
کرچکرچیدن.
قرچقرچیدن.
قرچقورچیدن.
تحلیل کردن
کلمات دیگر: