کلمه جو
صفحه اصلی

bitty


انواع گیاهانی که مزه ی تلخی دارند (مثل ragweed و sneezeweed)، (امریکا) کوچولو، (در کاربرد کودکان) کوچول، تکهتکه، ناهمبسته

انگلیسی به فارسی

(آمریکا) کوچولو، (در کاربرد کودکان) کوچول


(انگلیس) متشکل از قطعات ریز، تکهتکه، ناهمبسته


کمی


انگلیسی به انگلیسی

• fragmentary, consisting of pieces; small, tiny
something that is bitty seems to consist of a lot of different parts which do not fit together or go together well; an informal word.

جملات نمونه

1. The programme was bitty and pointless.
[ترجمه ترگمان]این برنامه bitty و بی هدف بود
[ترجمه گوگل]این برنامه کمی و بی معنی بود

2. I thought the film was rather bitty.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم فیلم کمی کوچک است
[ترجمه گوگل]فکر کردم فیلم خیلی کم بود

3. She's just a little bitty wisp of a girl.
[ترجمه ترگمان]او فقط یک ذره کوچک از یک دختر است
[ترجمه گوگل]او فقط یک دختر کوچولو کوچولو است

4. The play is rather bitty.
[ترجمه ترگمان]نمایش نسبتا پر زرق و برق است
[ترجمه گوگل]این بازی نسبتا کمی است

5. A little bitty tin bell, two, maybe three feet high.
[ترجمه ترگمان]یک زنگ کوچک کوچک، دو، سه متر ارتفاع داشت
[ترجمه گوگل]زنگ کمی کمی قلع، دو، شاید سه پا بالا

6. Little bitty pieces of white bread with fat greasy meat inside.
[ترجمه ترگمان]تکه های کوچک نان سفید با گوشت چرب و چربی درون آن
[ترجمه گوگل]قطعه کوچکی از نان سفید با چربی چرب در داخل

7. The song was Little Bitty Tear.
[ترجمه ترگمان] اون آهنگ تو رو از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]این آهنگ Little Bitty Tear بود

8. When I was a little bitty baby, my mamma used to rock me in my cradle.
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه کوچک بودم، مادرم مرا در گهواره تکان می داد
[ترجمه گوگل]وقتی کمی کوچک بودم، مامانم در گهواره به من سنگ زد

9. The play finally jerks its disjointed and bitty way to an arbitrary conclusion.
[ترجمه ترگمان]نمایش بالاخره به این نتیجه رسید که این نمایش، گسیخته و bitty را به پایان می رساند
[ترجمه گوگل]این بازی در نهایت به صورت بی نظیر و بی نظیر به نتیجه گیری دلخراش می انجامد

10. I enjoyed the film but I found it quite bitty, jumping from one family's story to another.
[ترجمه ترگمان]من از فیلم لذت بردم ولی آن را کاملا bitty یافتم و از داستان یک خانواده به داستان دیگر پریدم
[ترجمه گوگل]من از فیلم لذت بردم، اما من آن را بسیار کمی یافتم، پریدن از داستان یک خانواده به دیگری

11. That is, as long as I can bring one little bitty chocolate bar.
[ترجمه ترگمان] تا وقتی بتونم یه کم شکلات کوچولو بیارم
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، تا زمانی که من بتوانم یک بطری کمی شکلات را بیاورم

12. They walk on into their water kingdom with grounded certainty and are quickly obscured by the dark and bitty sea.
[ترجمه ترگمان]آن ها با قطعیت grounded وارد قلمروی آبی شان می شوند و به سرعت در دریای سیاه و bitty پنهان می شوند
[ترجمه گوگل]آنها با ملزومات زمینی به پادشاهی آب می روند و به آرامی دریا و تاریک می شوند

13. Also can accompany right now have horrible sex psychedelic or bitty covet, even motility of person of self-wounding, injury, spirit is excited, utterance is abrupt, directional force is lost.
[ترجمه ترگمان]هم چنین می تواند هم اکنون همراه باشد، روان گردان جنسی وحشتناک یا bitty چشم طمع، حتی حرکت فرد از خود مجروح شدن، جراحت، روح به هیجان آمده، حرف زدن ناگهانی و هدایتی از دست می رود
[ترجمه گوگل]همچنین می تواند در حال حاضر همراه جنس وحشتناک روانگردان و یا کمی تیزهوش، حتی تحرک فرد از خود زخمی، آسیب، روح هیجان زده، سخن گفتن ناگهانی، نیروی جهت گم شده است

14. We used different words to describe the snail : tiny, itty - bitty, eensy weensy, very little.
[ترجمه ترگمان]ما از کلمات متفاوتی برای توصیف حلزون استفاده کردیم: tiny کوچک، itty -، eensy weensy، بسیار کوچک
[ترجمه گوگل]ما از واژه های مختلف برای توصیف حلزون کوچک، تیتی، کمی، عجیب و غریب، بسیار کم استفاده کردیم

itty-bitty

کوچول‌موچول


پیشنهاد کاربران

ریزه ریزه

شلم شوروا
enjoyed the film but I found it quite bitty, jumping from one family's story to another.


کلمات دیگر: