کلمه جو
صفحه اصلی

suggestive


معنی : اشاره کننده، دلالت کننده وسوسه امیز، پیشنهاد کردنی
معانی دیگر : وسوسه انگیز، پرغمزه، لوند، عشوه گر، الهامگر، تلقین کننده، نیوشانگر

انگلیسی به فارسی

اشاره کننده، دلالت کننده وسوسه آمیز


نشانگر، دلالت کننده وسوسه امیز، پیشنهاد کردنی، اشاره کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: suggestively (adv.), suggestiveness (n.)
(1) تعریف: rich in implications; encouraging further thought.
مشابه: appealing, evocative, expressive, interesting, meaningful, piquant, provocative, stimulating

- a suggestive account of his travels
[ترجمه ترگمان] شرحی مفصل از سفرش
[ترجمه گوگل] یک حساب جالب از سفرهای او

(2) تعریف: sketchy rather than detailed.
مترادف: evocative
مشابه: adumbrative, shadowy, skeletal, sketchy, vague

(3) تعریف: suggesting (often fol. by of).
مترادف: redolent
مشابه: indicative

- a melody suggestive of spring
[ترجمه ترگمان] یک آهنگ خیلی وسوسه آمیز در بهار
[ترجمه گوگل] ملودی که بهار است

(4) تعریف: hinting at or implying something lewd or improper.
مترادف: off-color, racy
مشابه: bawdy, blue, dirty, indecent, insinuating, lewd, provocative, salacious, spicy, vulgar

• evocative, reminiscent; implied, not described in detail; tending to suggest something indecent or improper
if one thing is suggestive of another, it gives a hint of it or reminds you of it.
suggestive remarks, movements, and so on, cause people to think about sex.

مترادف و متضاد

اشاره کننده (صفت)
expressive, indicative, suggestive

دلالت کننده وسوسه امیز (صفت)
suggestive

پیشنهاد کردنی (صفت)
suggestive

signifying


Synonyms: evocative, evocatory, expressive, giving an inkling, indicative, intriguing, pregnant, redolent, remindful, reminiscent, significative, symbolic, symptomatic


Antonyms: meaningless, simple


dirty, vulgar


Synonyms: bawdy, blue, broad, erotic, immodest, improper, indecent, indelicate, obscene, off-color, provocative, prurient, racy, ribald, risqué, rude, seductive, sexy, shady, tempting, titillating, unseemly, wicked


Antonyms: clean, moral, unprovocative


جملات نمونه

1. she gave us a suggestive look and closed the door
نگاه غمزه آمیزی به ما کرد و در را بست.

2. Her symptoms are suggestive of a panic disorder.
[ترجمه ترگمان]علائمش نشون دهنده یه اختلال اضطراب و اضطراب - ه
[ترجمه گوگل]علائم آن نشانه ای از اختلال هراس است

3. His behaviour was suggestive of a cultured man.
[ترجمه سها سروری] رفتار و منش او نشانگر یک مرد بافرهنگ بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش نسبت به یک مرد با فرهنگ بود
[ترجمه گوگل]رفتار او نشانگر یک مرد کشت بود

4. His face is suggestive of a thief.
[ترجمه سها سروری] ظاهرش نشانگر یک دزد است
[ترجمه ترگمان]صورت او یک دزد است
[ترجمه گوگل]چهره اش از یک دزد نشان دهنده است

5. The results were highly suggestive of malignancy.
[ترجمه ترگمان]نتایج بسیار حاکی از malignancy بودند
[ترجمه گوگل]نتایج به شدت نشانگر بدخیمی است

6. He kept giving me suggestive looks.
[ترجمه بهروز مولائی] او نگاه غمزه آمیزش رابه من ادامه داد.
[ترجمه ترگمان]دائم به من نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او به من نگاه کرد و گفت:

7. Emily turned and threw her a suggestive grin.
[ترجمه سها سروری] امیلی چرخید و نیشخندی پر غمزه تحویل او داد
[ترجمه سها سروری] امیلی چرخید و لبخند پر عشوه ای تحویل او داد
[ترجمه ترگمان]امیلی برگشت و لبخند suggestive به او زد
[ترجمه گوگل]امیلی تبدیل شد و او را یک غم انگیز نشان داد

8. He gave her a suggestive glance, and she blushed.
[ترجمه سها سروری] به او با علاقه نگاه کرد و دخترک ( او ) سرخ شد
[ترجمه ترگمان]نگاهی به او انداخت و سرخ شد
[ترجمه گوگل]او به او نگاهی مشکوکی داد، و او سرخ شد

9. The amplified sounds are suggestive of dolphins chatting to each other under the sea.
[ترجمه ترگمان]صداهای بلند شونده بیانگر دلفین ها هستند که با هم در زیر دریا با هم گپ می زنند
[ترجمه گوگل]صداهای تقویت شده نشان می دهد که دلفین ها در حال صحبت کردن با یکدیگر در زیر دریا هستند

10. Some of his lyrics are rather suggestive.
[ترجمه سها سروری] برخی از اشعارش نسبتا الهام بخش هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از اشعار او کمی القا کننده هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از اشعار او نه به عنوان نشانه ای

11. I made a suggestive remark and she poked me in the jaw.
[ترجمه سها سروری] من به او ابراز علاقه کردم و او ضربه ی آرامی به فکم زد.
[ترجمه ترگمان]من یک اظهار عقیده کردم و او با آرواره به من سیخونک زد
[ترجمه گوگل]من یک سخنرانی حکمی کردم و او را در فک افتادم

12. His suggestive remarks shocked the young lady.
[ترجمه سها سروری] ابراز علاقه و پیشنهادات او دختر جوان را حیرت زده کرد
[ترجمه ترگمان]تذکرات ضمنی او خانم جوان را شوکه کرد
[ترجمه گوگل]اظهارات جنجالی او بانوی جوان را شوکه کرد

13. Here the seventh-century evidence is actually more suggestive than that for the sixth.
[ترجمه سها سروری] در این مورد شواهد قرن هفتم قابل استدلال تر از شواهد قرن ششم است
[ترجمه ترگمان]در اینجا شواهد قرن هفتم در حقیقت بیشتر از ششم برای ششم است
[ترجمه گوگل]در اینجا شواهد قرن هفدهم حقیقتا بیش از ششمین گزاره است

14. The presence of HAPCs was suggestive of normal colonic function.
[ترجمه ترگمان]حضور HAPCs نشان دهنده تابع نرمال colonic بود
[ترجمه گوگل]حضور HAPC ها نشان دهنده عملکرد طبیعی کولون بود

15. The groups were put in contexts suggestive in one case of euphoria, in the other of anger.
[ترجمه ترگمان]این گروه ها در زمینه های سرمستی و دیگری از خشم مورد توجه قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]این گروه ها در زمینه هایی که در یکی از موارد ناخوشایند، در دیگر خشم قرار دارند، در زمینه هایی مطرح شده است

She gave us a suggestive look and closed the door.

نگاه غمزه‌آمیزی به ما کرد و در را بست.


پیشنهاد کاربران

اشاره کننده
الهام گر

دال، حاکی، نشان دهنده، نشانگر، بیانگر، نمایانگر، تداعی کننده، تداعی گر، متداعی، گواه، مشعر، نشانه، روشنگر، گویا، مبین

۱ - تداعی کننده، پیشنهاد دهنده، گواه، شاهد، مبین، اشاره گر ، دال ، نمایانگر
referring/indicating/hinting/implying/suggeting at something else
۲ - رفتاری که تداعی کننده رفتار ناشایست در ذهن است. Making someone think of indecent/improper matters or sex
Suggestive remarks/poses/nods/texts/references/notions


conveying a hint of something

بیانگر، شهوت‎انگیز

بیانگر ؛ شهوت انگیز

- a music that is suggestive of summer days
– His behaviour was suggestive of a cultured man
– Some of his lyrics are rather suggestive
– He gave her a suggestive glance, and she blushed


کلمات دیگر: