کلمه جو
صفحه اصلی

rivalry


معنی : هم اوری، رقابت، هم چشمی
معانی دیگر : برتری خواهی، هماوردی، ناورد

انگلیسی به فارسی

رقابت، همچشمی، هم اوری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: rivalries
مشتقات: rivalrous (adj.)
(1) تعریف: the act, relation, or condition of a rival or rivals; competition.
مترادف: battle, clash, combat, competition, conflict, contention, contest, duel, fight, one-upmanship, opposition, race, struggle, vying, war
مشابه: antagonism, enmity, hostility

- The rivalry between the two gangs resulted in a number of deaths last year.
[ترجمه ترگمان] رقابت بین این دو گروه منجر به کشته شدن تعدادی از افراد در سال گذشته شد
[ترجمه گوگل] رقابت بین دو باندهای سال گذشته باعث مرگ و میر شد

(2) تعریف: an instance of competing.
مترادف: battle, competition, contest
مشابه: bout, clash, contention, duel, engagement, event, fight, joust, match, race, skirmish, tussle, war

• competition, contention; act of competing
rivalry is active competition between people.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] رقابت

مترادف و متضاد

هم اوری (اسم)
antagonism, competition, reproduction, rivalry, supplementation

رقابت (اسم)
contest, competition, rivalry, contestation, racing

هم چشمی (اسم)
rival, competition, rivalry, emulation

competition


Synonyms: antagonism, athletic event, bout, candidacy, clash, conflict, contest, duel, emulation, encounter, engagement, event, fight, game, jealousy, match, matchup, one on one, opposition, race, sport, strife, struggle, tournament, tug-of-war


جملات نمونه

1. intersexual rivalry
رقابت میان نوع نر و ماده،هم چشمی دو جنس مخالف

2. their rivalry boiled over
رقابت آنها به نهایت رسید.

3. their rivalry is intensifying
رقابت آنها دارد شدیدتر می شود.

4. the perennial rivalry of those two politicians
رقابت دایمی آن دو سیاستمدار

5. the two friends' rivalry for the love of manizheh
رقابت دو دوست برای عشق منیژه

6. the wedding party was nothing but ostentation and rivalry
جشن عروسی آنها چیزی جز خودنمایی و چشم و هم چشمی نبود.

7. The quarrel originated in rivalry between the two families.
[ترجمه ترگمان]نزاع میان این دو خانواده آغاز شد
[ترجمه گوگل]این نزاع بر سر رقابت میان دو خانواده منجر شد

8. Rivalry with other schools is encouraged.
[ترجمه ترگمان]هم کاری با مدارس دیگر تشویق شده است
[ترجمه گوگل]رقابت با مدارس دیگر تشویق می شود

9. It was Allen who fired this rivalry with real passion.
[ترجمه ترگمان]آلن بود که این رقابت را با شور و شوق واقعی ازسر گرفت
[ترجمه گوگل]این آلن بود که این رقابت را با شور و شوق واقعی اخراج کرد

10. Their old rivalry soon surfaced when they met again.
[ترجمه ترگمان]وقتی دوباره همدیگر را دیدند، رقابت کهنه آن ها به زودی پدیدار شد
[ترجمه گوگل]آنها زمانی که دوباره با یکدیگر ملاقات کردند، رقابت قدیمی خود را نشان دادند

11. The two players have developed a friendly rivalry .
[ترجمه ترگمان]دو بازیکن یک رقابت دوستانه را توسعه دادند
[ترجمه گوگل]دو بازیکن یک رقابت دوستانه ایجاد کرده اند

12. There's fierce rivalry for the job/to get the job.
[ترجمه ترگمان]رقابت شدیدی برای شغل و پیدا کردن شغل وجود دارد
[ترجمه گوگل]رقابت شدید برای شغل / برای گرفتن کار وجود دارد

13. Rivalry between football fans developed into open warfare.
[ترجمه ترگمان]Rivalry بین طرفداران فوتبال در جنگ های آزاد توسعه یافت
[ترجمه گوگل]رقابت بین طرفداران فوتبال به جنگ باز شد

14. Officials anticipate that rivalry between leaders of the various drug factions could erupt into full scale war.
[ترجمه ترگمان]مقامات پیش بینی می کنند که رقابت بین رهبران گروه های مختلف مواد مخدر می تواند به جنگ تمام عیار تبدیل شود
[ترجمه گوگل]مقامات پیش بینی می کنند که رقابت بین رهبران جناح های مختلف مواد مخدر می تواند به جنگ کامل در معرض فوران باشد

15. Despite their bitter screen rivalry, off-stage they are close friends.
[ترجمه ترگمان]با وجود رقابت تلخ بر روی صحنه، آن ها دوستان نزدیک هستند
[ترجمه گوگل]باوجود رقابت تند و تیز روی صفحه نمایش، آنها در خارج از صحنه حضور دارند و دوستان نزدیکشان هستند

16. There's such rivalry among/between my three sons.
[ترجمه ترگمان]بین \/ بین سه پسر من چنین رقابتی وجود دارد
[ترجمه گوگل]چنین رقابت میان میان سه پسر من وجود دارد

the two friends' rivalry for the love of Manizheh

رقابت دو دوست برای عشق منیژه


پیشنهاد کاربران

رقابت , مسابقه

کُری

چشم و هم چشمی


رقابت

– rivalry for the party leadership
– There's fierce rivalry for the job
– rivalry between the army and the police
– There's such rivalry among my three sons

noun
: a state or situation in which people or groups are competing with each other
[count]
◀️There is a bitter/friendly rivalry between the two groups.
[noncount]
◀️a strong sense of rivalry
In our family there was plenty of sibling rivalry. ◀️ [=competition or jealousy between sisters and brothers]

رقابت


کلمات دیگر: