کلمه جو
صفحه اصلی

worked up


تهییج شده، ترغیب شده، از کار در امده

انگلیسی به فارسی

تهییج شده، ترغیب شده، از کار در امده


کار کرد، تهییج شده، ترغیب شده، از کار در امده


انگلیسی به انگلیسی

• excited, moved
if you are worked up about something, you are upset or angry about it.

جملات نمونه

1. Don't get worked up over nothing.
[ترجمه علی لاجوردی] اعصاب ات را برای هیچی خورد نکن
[ترجمه ترگمان]روی هیچ چیز کار نکن
[ترجمه گوگل]بیش از چیزی کار نمی کنید

2. We worked up a real appetite climbing in the mountains.
[ترجمه ترگمان]ما یه اشتهای واقعی داشتیم که تو کوه ها بالا می رفتیم
[ترجمه گوگل]ما صعود واقعی را در کوه ها انجام دادیم

3. You shouldn't get so worked up about it.
[ترجمه مصطفی] شما نمی بایست در خصوص آن تا این اندازه رنجیده شوی
[ترجمه ترگمان]تو نباید این قدر کار کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید در مورد آن کار کنید

4. After walking five miles, they had worked up a great thirst.
[ترجمه ترگمان]بعد از پنج مایل راه رفتن عطش بزرگی به کار برده بودند
[ترجمه گوگل]پس از پیاده روی پنج مایل، آنها تشنه بزرگ بودند

5. I get very worked up about the way women are stereotyped in a lot of mainstream films.
[ترجمه ترگمان]من در مورد روشی که زنان در بسیاری از فیلم های اصلی کلیشه ای هستند بسیار کار می کنم
[ترجمه گوگل]من در مورد بسیاری از فیلم های اصلی فیلم زنانه در مورد کارهای رایج استفاده می کنم

6. I can't get worked up about cars.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم در مورد ماشینا کار کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم در مورد اتومبیل ها کار کنم

7. What are you so worked up about?
[ترجمه ترگمان]تو در مورد چی کار کردی؟
[ترجمه گوگل]در مورد چی کار میکنی؟

8. It's easy to get worked up when you're tired and everything seems to be against you.
[ترجمه ترگمان]وقتی خسته شدی و همه چیز بر ضد تو بود کار آسانی بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما خسته هستید و همه چیز به نظر شما می رسد، آسان است که کار کنید

9. I began by jogging in the park and worked up to running 5 miles a day.
[ترجمه ترگمان]با دویدن در پارک شروع به دویدن کردم و تا ۵ مایل در روز ادامه دادم
[ترجمه گوگل]من با دویدن در پارک شروع کردم و تا 5 مایل در روز کار می کردم

10. Steve shouted at her. He was really worked up now.
[ترجمه ترگمان]استیو به او فریاد زد: اون الان واقعا کار کرده
[ترجمه گوگل]استیو در او فریاد زد او واقعا در حال حاضر کار می کرد

11. The boy worked up his notes for the test.
[ترجمه ترگمان]پسر برای آزمایش روی یادداشت های خود کار می کرد
[ترجمه گوگل]این پسر یادداشت های خود را برای آزمون تست کرد

12. She was all worked up when she arrived, and it was quite a time before we could calm her down.
[ترجمه ترگمان]وقتی او وارد شد، همه چیز درست شد و خیلی طول کشید تا بتوانیم او را آرام کنیم
[ترجمه گوگل]وقتی او وارد شد، همه کار می کرد، و زمان زیادی بود که ما بتوانیم او را آرام کنیم

13. He got himself all worked up over a trifle.
[ترجمه ترگمان]خودش را جمع و جور کرد
[ترجمه گوگل]او خود را همه را بیش از یک چیز کار کرده است

14. Don't work yourself up/get worked up about something so trivial.
[ترجمه ترگمان]به خود زحمت ندهید و در مورد چیزی بسیار بی اهمیت کار کنید
[ترجمه گوگل]خودتان کار نکنید / در مورد چیزهایی که بی اهمیت هستند کار کنید

15. They have worked up some plans.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای چند برنامه کار کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها برخی برنامه های کاری کرده اند

پیشنهاد کاربران

عبارتی غیررسمی برای ناراحت بودن
Upset

هیجان زده

ناراحت یا هیجانزده بودن از چیزی

ناراحت و عصبی شدن از چیزی

از این حال به اون حال شده

دگر گون شدن حال


کلمات دیگر: