کلمه جو
صفحه اصلی

chaste


معنی : پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، طاهر، خالص ومهذب
معانی دیگر : نجیب، پارسا، با عصمت، مهذب، پاکیزه خوی، آراسته، محجوب، وارسته، پاک نهاد، مجرد، (از نظر جنسی) خوددار، کسی که به خاطر ملاحظات مذهبی از مقاربت جنسی پرهیز می کند

انگلیسی به فارسی

عفیف، پاکدامن، خالص و مهذب


خالی، پاکدامن، عفیف، پرهیزکار، طاهر، خالص ومهذب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: chaster, chastest
مشتقات: chastely (adv.), chasteness (n.)
(1) تعریف: not having committed fornication or adultery.
مترادف: pure, virgin, virginal, virtuous
متضاد: adulterous, loose, promiscuous, unchaste
مشابه: celibate, continent

- The youth of this religion have to remain chaste, or the consequences could be severe.
[ترجمه ترگمان] جوانان این دین باید عفیف بمانند، یا پیامدهای آن می تواند شدید باشد
[ترجمه گوگل] جوانان این دین باید باطل باشند یا عواقب آن بسیار شدید باشد

(2) تعریف: morally pure; without obscenity.
مترادف: decent, innocent, pure, virtuous
متضاد: impure, lewd, loose, unchaste
مشابه: clean, decorous, immaculate, impeccable, modest, moral, pristine, saintly, seemly, sinless, unblemished, uncorrupt, unsullied, wholesome

- As a priest, he endeavored to banish any thoughts from his mind that were not chaste.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک کشیش، می کوشید افکار خود را از ذهن خود دور کند که پاک دامن نبود
[ترجمه گوگل] به عنوان یک کشیش، او تلاش کرد تا هر اندیشه ای را که از ذهنش بیرون بود نادیده بگیرد

(3) تعریف: simple or refined in style; not ornate.
مترادف: plain, simple, unadorned
متضاد: ornate, ostentatious
مشابه: austere, direct, modest, straightforward, unaffected, unpretentious

- She has a chaste writing style.
[ترجمه ترگمان] سبک نویسندگی عفیف دارد
[ترجمه گوگل] او سبک نوشتاری بی نظیر دارد

• celibate, pure, undefiled, modest, unaffected
a chaste person does not have sex with anyone, or only has sex with their husband or wife; an old-fashioned word, used showing approval.

مترادف و متضاد

پرهیزکار (صفت)
abstemious, virtuous, chaste

پاکدامن (صفت)
virtuous, chaste, vestal, virgin, continent

عفیف (صفت)
clean, pure, virtuous, chaste, virgin

طاهر (صفت)
clean, chaste, clear, undefiled

خالص ومهذب (صفت)
chaste

pure, incorrupt


Synonyms: austere, celibate, clean, continent, controlled, decent, decorous, elegant, immaculate, impotent, inexperienced, innocent, intemerate, modest, monogamous, moral, neat, platonic, proper, prudish, quiet, refined, restrained, simple, spotless, stainless, subdued, unaffected, unblemished, uncontaminated, undefiled, unstained, unsullied, unwed, vestal, virginal, virtuous, wholesome


Antonyms: corrupt, defiled, dirty, lewd, unchaste, wanton


جملات نمونه

1. a good, obedient, chaste wife. . .
زن خوب و فرمانبر و پارسا. . .

2. she was a holy woman--innocent and chaste
او زن مقدسی بود - معصوم و وارسته.

3. In the past, a woman needed to be chaste to make a good marriage.
[ترجمه ترگمان]در گذشته، یک زن احتیاج به پاک کردن یک ازدواج خوب داشت
[ترجمه گوگل]در گذشته، یک زن نیاز به تعطیلات خوب برای ازدواج خوب بود

4. People in some religious orders remain chaste.
[ترجمه ترگمان]مردم در برخی فرقه های مذهبی همچنان عفیف هستند
[ترجمه گوگل]مردم در برخی از دستورات مذهبی باطل هستند

5. Tess was a chaste young girl.
[ترجمه ترگمان]تس یه دختر جوون پاک دامن بود
[ترجمه گوگل]تس دختر جوان محجبه بود

6. He wrote in a chaste style.
[ترجمه ترگمان]به سبک chaste می نوشت
[ترجمه گوگل]او در سبک بی نظیر نوشت

7. She gave him a chaste kiss on the cheek.
[ترجمه ترگمان]او گونه اش را بوسید
[ترجمه گوگل]او یک بوسه تند و تیز بر روی گونه اش گذاشت

8. I like the simple, chaste lines of their architecture.
[ترجمه ترگمان]من خطوط ساده و chaste معماری آن ها را دوست دارم
[ترجمه گوگل]خطوط ساده و خالص معماری آنها را دوست دارم

9. These were not the dainty and chaste twirls and curtseys of the ballerinas at Lincoln Center.
[ترجمه ترگمان]این ها twirls ظریف و chaste، نشان افتخار the در مرکز لینکلن بودند
[ترجمه گوگل]این ها پیچ و تاب و تند و تیز و curciys از ballerinas در مرکز لینکلن نبود

10. He also realized that it would be chaste, that he would never physically consummate this love and that was fine.
[ترجمه ترگمان]او همچنین دریافت که این عشق پاک است، که هرگز به طور فیزیکی این عشق را تکمیل نخواهد کرد و این خوب بود
[ترجمه گوگل]او همچنین متوجه شد که این اتفاق خواهد افتاد، که هرگز فیزیکی این عشق را به پایان نخواهد رساند و این خوب بود

11. Then, Isabel live chaste, and brother, die: More than our brother is our chastity.
[ترجمه ترگمان]سپس، ایزابل پاک و عفیف زندگی می کند، و برادر، مرگ، بیشتر از برادر ما، پاک دامنی ما است
[ترجمه گوگل]سپس، ایذیل زندگی می کنند و برادر، مرگ بیش از برادر ما عفت ما است

12. During his chaste vigil he had a vision of wolves, bears, lions, leopards and unicorns.
[ترجمه ترگمان]در خلال شب زنده داری chaste، تصویری از گرگ ها، خرس، پلنگ و تک شاخ دیده بود
[ترجمه گوگل]او در طول حوادث ناگوار خود دیدگاهی از گرگ ها، خرس ها، شیرها، پلنگ ها و تک شاخ ها داشت

13. If you were expecting the graceful and chaste fluidity of Swan Lake, you would surely have got the right gunk.
[ترجمه ترگمان]اگر منتظر بود که ذهن زیبا و chaste کنار دریاچه سو ان قرار بگیرد، مسلما این ماده چسبناک به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]اگر شما انتظار سیال بودن چیره دست و شلوغ دریاچه سوان را داشتید، مطمئنا می توانستید از آن استفاده کنید

14. After one such visit she insisted on a chaste goodbye kiss.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک ملاقات با یک بوسه خداحافظی اصرار ورزید
[ترجمه گوگل]پس از چنین بازدیدی او اصرار بر بوسیدن خداحافظی کرد

a good, obedient, chaste wife...

زن خوب و فرمانبر و پارسا...


She was a holy woman--innocent and chaste.

او زن مقدسی بود - معصوم و وارسته.


پیشنهاد کاربران

وفادار به همسر

بدون شلوغ پلوغی ، بی آلایش
I like the simple, chaste lines of their architecture.

پاکدامن - خوددار ( از لحاظ جنسی و سکسی ) - عفیف
معصوم - منزه از گناه
ساده

adjective
[also more chaste; most chaste]
1 old - fashioned : not having sex
◀️a chaste young woman
2 : morally pure or decent : not sinful
◀️a chaste kiss on the cheek
3 : simple or plain
◀️a chaste design


Chaste صفته و اسمش Chastity هست :
noun
[noncount] : the state of not having sex with anyone : the quality or state of being chaste
◀️
The priest took a vow of chastity. [=made a promise never to have sex]

مبرا و منزه و پاک بودن از رابطه جنسی - پاکدامنی - عفت - عصمت - نجابت

Nobody doubted Fatima's chastity and purity.
- هیچ کس در مورد نجابت و پاکدامنی فاطمه شکی نداشت.
- Nuns take oaths of poverty, chastity, and obedience.
- راهبه ها در مورد فقیر ماندن و تجرد و اطاعت سوگند می خورند


کلمات دیگر: