1. his retreat from the realities of life
گریز از واقعیات زندگی
2. the retreat of the forest
پسرفت جنگل
3. in retreat
1- در حال عقب نشینی 2- در خلوت
4. his weekend retreat is a karaj garden
خلوتگاه آخر هفته ی او باغی در کرج است.
5. the final retreat of ice during the third ice age
پسرفت نهایی یخ در دوران سوم یخبندان
6. the german retreat in the face of the british attack
عقب نشینی آلمان ها در برابر حمله ی انگلیسی ها
7. beat a retreat
1- (ارتش) زدن طبل عقب نشینی 2- با شتاب عقب نشینی کردن
8. news of the german's retreat filtered through the labor camp
خبر عقب نشینی آلمان ها در سر تا سر اردوگاه کار اجباری رخنه کرد.
9. the soldiers were obliged to retreat
سربازان ناگزیر به عقب نشینی شدند.
10. a quiet village that has become a retreat for the city's writers and artists
یک دهکده ی آرام که ملجا نویسندگان و هنرمندان شهر شده است.
11. they contested every inch of land in their retreat
آنها در حین عقب نشینی از هر وجب زمین با سرسختی دفاع کردند.
12. we encountered four enemy tanks and forced them to retreat
ما با چهار تانک دشمن رو به رو شدیم و آنها را مجبور به عقب نشینی کردیم.
13. They knew when to attack and when to retreat.
[ترجمه ترگمان]می دانستند که چه وقت حمله کنند و چه وقت عقب نشینی کنند
[ترجمه گوگل]آنها می دانستند چه موقع حمله می کنند و چه زمانی باید عقب نشینی کنند
14. The army was forced to retreat after suffering heavy losses.
[ترجمه ترگمان]ارتش پس از تحمل خسارات سنگین مجبور به عقب نشینی شد
[ترجمه گوگل]ارتش مجبور شد پس از رنج های سنگین تلفات، عقب نشینی کند
15. The enemy was forced to retreat from the city.
[ترجمه ترگمان]دشمن مجبور شد از شهر عقب نشینی کند
[ترجمه گوگل]دشمن مجبور شد از شهر عقب نشینی کند
16. He issued the command to retreat.
[ترجمه ترگمان]فرمان عقبنشینی صادر کرد
[ترجمه گوگل]او فرمان را برای عقب نشینی صادر کرد
17. I decided to beat a hasty retreat.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم عقب نشینی عجولانه کنم
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم عقب نشینی شتابزده را متوقف کنم